۰۸ آبان، ۱۳۸۵

حکایتِ حیاتِ دانشگاهیِ ما

استاد با تأکید و استفهام و دلخوری می‌پرسد: «شما را چه می‌شود؟»

دل‌ام می‌خواهد شهامت این را داشتم که بپرسم: «استاد! شما و همکاران‌تان! شما را چه می‌شود؟»

از جهانی دیگر

کمی غصه‌ام می‌گیرد وقتی آدمی را می‌بینم که در خوب و پاکدل بودن‌اش شک ندارم، اما از جهاتی سخت براي‌ام غیرقابل درک است، از جنس دیگری است، از جهان دیگری است؛ غیر از جهان من. دل ام برای خودم می‌سوزد،حیف‌ام می‌آید از چنین آدمی که نمی‌توانم از موهبت آشنایی با او و از حضورش در گوشه‌ای از زندگی‌ام بهره ببرم...

آیا جهان‌های متفاوت ما آشتی‌پذیرند؟

۰۲ آبان، ۱۳۸۵

پیشنهادِ وسوسه‌انگیزِ یک رئیس‌جمهور

پرزیدنت احمدی‌نژاد طبق معمول در اظهاراتی محیرالعقول از زنان خواسته‌اند تا می‌توانند بچه بیاورند!
انگار ایشان هفته به هفته با اظهارات و تصمیمات‌اش، قطعه قطعه‌ی پازلی که بازگشت به دهه‌ی شصت را تداعی می‌کند کنار هم می‌گذارد. آدم با خودش فکر می‌کند بعد از چهارسال ( وچه بسا هشت سال) مملکت واقعاً چه شکلی می‌شود؟!

در مورد وعده‌ی حقوق بدون کار دادن به زنان شاغلی که فرزندی به‌دنیا بیاورند جای تأمل هست. عده‌ای نگران‌اند که این سیاست جمعیتی جدید (در واقع بازگشت به سیاستی کهنه) تغییرات عمده‌ای در ساختار جمعیتی کشور ایجاد کند. به نظر من اما چندان نباید نگران بود! (البته اگر ایشان به همین اندازه رضایت بدهد!)

اولاً: میزان اشتغال زنان در کشور چندان بالا نیست، بنابراین زنان زیادی وجود ندارند که امکان فریب خوردن‌شان بر اثر چنین وعده‌هایی وجود داشته باشد و منجر به افزایش فاحش جمعیت بشود.

ثانیاً: بخش اعظم زنان شاغل (که هدف این تبلیغات هستند)، زنان تحصیل‌کرده‌ و جوانی هستند که یا مجردند و یا آن‌قدر عاقل هستند که بدانند هزینه‌های یک بچه‌ی جدید بسیار بیش‌تر از یک‌ساعت حقوق بدون کار در روز است؛ هزینه‌‌های مادی، جسمی و روانی‌ای که باید از جانب زن نقداً پرداخت شود. انکارکردنی نیست که یک فرزند جدید بخشی از آزادی و استقلال عمل زن جدید و نوجوی ایرانی که فردگرایی فزاینده را همچون دیگر اقشار جامعه تجربه می‌کند؛ سلب خواهد کرد. آیا او چنین چیزی را درنمی‌یابد و در هنگام محاسبه‌ی سود و زیان در این معامله با دولت آن را به حساب نمی‌آورد؟ یا او اصولاً این محاسبه را بلد نیست؟

ثالثاً: آیا زنان (و مردانی) که هدف این تبلیغات هستند نخواهند اندیشید که در صورتی که وعده‌ی مذکور تحقق نیابد یا پس از مدتی به دلیلی (شانه خالی کردن دولت از این تعهد، یا تغییر دولت) پرداخت این حقوق متوقف شود؛ با بچه‌ای که روی دست‌شان مانده چه می‌توانند بکنند؟!

اما اگر زنان شاغل پیشنهاد وسوسه‌انگیز رئیس‌جمهور را (البته پس از عملی و اجرایی شدن آن) بپذیرند؛ پیامدِ جانبی این گزینش، حذف تدریجی نسبی زنان از صحنه‌ی فعالیت اجتماعی در قالب اشتغال خواهد بود. آیا در پشت پرده، رئیس‌جمهور و مشاوران‌اش در طراحی چنین تصمیماتی این پیامد جانبی را هدف اصلی طرح می‌بینند؟ و آیا ارزیابی آن‌ها از گرایش‌ها و گزینش‌های زنان شاغل درست از آب درخواهد آمد؟ از این رو پاسخ زنان به این پیشنهاد روشن‌کننده‌ی مسائلی در مورد رویکرد و موقعیت زنان ایرانی در این مقطع زمانی خواهد بود.

پ.ن1: سؤال دیگر برای خود من این است: چه کسانی برای این رویکرد جدید رئیس‌جمهور کف خواهند زد؟
جوابِ پ.ن: دست کم این را می‌دانیم که اولین‌اش احتمالاً خانم رجبی و دومی‌اش لابد سرکار خانم دکتر(؟!) زهره‌ی طبیبیان است!
ایضاً: موضع‌گیری مراجعی که زمانی علیرغم مخالفت تاریخی و واکنش اولیه‌شان در برابر سیاست‌های کنترل جمعیت در اواخر دهه‌ی شصت در نهایت با توجیهاتی که آورده شد با آن موافقت کردند، در این زمینه چه خواهد بود؟

پ.ن2: نمی‌دانم چرا این اظهارات یک‌جورهایی مرا به یاد وعده‌های انتخاباتی کروبی در انتخابات نهم می‌اندازد: قضیه‌ی پنجاه هزارتومن و «این صوبتا»!

۲۷ مهر، ۱۳۸۵

Technology Overdose!

من با این سرویس «انتظار مکالمه»ی تلفن مشکل دارم. خصوصاً اگر به صورت خانگی استفاده شود. منظورم از خانگی هرگونه مکالماتی است که شغلی یا کاملا ضروری و اورژانسی نباشند، و منظورم از ضروری هم مسأله‌ای است که به نحو دیگری (مثلاً با مراجعه به شخص دیگر یا در زمان دیگری) قابل حل و فصل نباشد، مثل این که یکی همین الان سکته کرده باشد و لازم باشد سریعاً خدمات تخصصی دریافت کند.
یک دلیل شخصی مخالفت‌ام با این سیستم شاید این باشد که اصولاً آدم تلفن‌بازی نیستم! و شاید به همین دلیل متهم شوم که ارزش این سرویس را درک نمی‌کنم!

اما مخالفت‌ام دلیل عام‌تر و مهم‌تری هم دارد و آن این که به‌نظرم این سیستم دست به کاری می‌زند که شاید بتوانم -در اقدامی متهورانه و مبتکرانه(!)- اسم‌اش را بگذارم: «انسان‌زدایی از فرایندِ ارتباط انسانی». به این معنی که تکنولوژیِ «انتظار مکالمه» به عنوان عاملی خودمختار و در عین حال فاقد هرگونه هوشمندی در تشخیصِ شرایط و کیفیتِ رابطه‌ی دو آدمی که در دو سوی خط تلفن قرارگرفته‌اند؛ با گسستن رشته‌ی گفت‌و‌گو و تسلسل منطقی آن، و فروپاشیدن مبادله‌ی عاطفی‌ای که در خلال مکالمه جریان دارد؛ در فرایندِ ارتباط انسانی مداخله می‌کند، به‌علاوه با پرتاب‌کردن فرد ازدنیایی به دنیایی دیگر ( تغییر ناگهانی فضای گفت‌و‌گو) تداوم فکری و احساسی طرفین مکالمه را نیز از آن سلب می‌کند.

به‌نظرم ما گاهی در مورد تکنولوژی دچار سوء تفاهم و سوءِ استعمال می‌شویم (همچنان که چنین چیزی در مورد اقلامی نظیر داروها و خوراکی‌ها صادق است). سوء تفاهم در آن‌جا است که «وجود» یک تکنولوژی را معادل با «ضرورتِ مصرف» آن می‌بینیم و سوءِ مصرف زمانی است که عنان اختیار خود را به کفِ بی‌کفایت تکنولوژی می‌سپاریم. و همین‌جا است که درست به‌مانند مصرف افراطی هرگونه خوراکی یا دارو به مسمومیت مبتلا می‌شویم: «مسمومیت با تکنولوژی»!
سرویس «انتظار مکالمه» تنها موهبت یا امکانی نیست که تکنولوژی در اختیار ما گذاشته باشد، بلکه ضمناً فرصتی است برای تکنولوژی که زندگی، وقت و رابطه‌های ما را مدیریت، کنترل و هدایت کند! (و این آیا مفهوم «از خودبیگانگی» را به ذهن متبادر نمی‌کند؟)

پ.ن: سرویس انتظار مکالمه در یک مورد کاملاً کارا و دارای کارکرد مثبت است: زمانی که گیر یک آدم پرحرف افتاده باشید که به هیچ وجه قصد کوتاه آمدن نداشته باشد و با حرف‌های تکراری و خسته‌کننده‌اش مخ‌تان را توی فرقون ریخته باشد؛ آن هم در زمانی که کارهای مهم‌تری دارید یا به هر دلیل حال شنیدن بعضی حرف‌ها را ندارید. در این موقع بیب بیبِ رهایی‌بخشِ «پشتِ خطی» می‌تواند شما را از شــّر یک گفت‌و‌گوی طاقت‌فرسا و پایان ناپذیر خلاص ‌کند!

۲۰ مهر، ۱۳۸۵

دست مریزاد

گاهی آدم فکر می‌کند در این مملکت کسی نمی‌تواند کار بی‌نقص انجام بدهد! یا اگر کمی خوشبین‌ باشد فکر می‌کند در سیستم اداری کسی نمی‌تواند یا «به‌ هر دلیل» حاضر نیست کار بی‌نقص و تمام و کمال انجام بدهد؛ که لااقل آدم‌های متوسط ( و نه کمال‌گراها) را راضی نگه‌دارد. اما تجربه‌ی فیل‌ترینگ سایت‌های اینترنتی نشان داد که چنین باوری اشتباه است! این که آدمی معمولی مثل من، که نه حال و دل و گرده‌ی تماشا کردن عکس پورن دارد و نه اهل رفت و آمد به سایت‌های گروه‌های منحرف یا برانداز (!) هست، و البته حوصله هم ندارد هزار تا راه را برای غلبه بر فیل‌تر امتحان کند ( و حاضر است عطای دیدن خیلی از لینک‌ها و سایت‌ها را به لقای‌شان ببخشد)؛ مرتب پشت در می‌ماند، نشان می‌دهد که فیلترینگ دست کم برای آدم‌هایی مثل من (که شاید کم هم نباشند) کاملاً موفق و بی‌نقص بوده است! جایزه‌ی کارمند نمونه را باید به همین کارمندان شریف و خدوم وزارت پست و مخابرات داد که چنین وظیفه‌شناس‌اند که هر روزنه‌ای را زود پیدا و مسدود می‌کنند!

پ.ن: این پشت در ماندن امثال من احتمالاً باید تفسیر تازه‌ای پیدا کند، مثلا این که احتمالاً من از نظر اخلاقی و سیاسی انحراف‌هایی دارم که خودم از آن بی‌خبرم، و میزان (تعداد دفعات) ماندن پشت فیل‌تر احتمالاً نسبت مستقیم با میزان انحراف آدم‌ها ( با خط‌کش نظام فیل‌ترینگ) دارد! این خودش یک تعریف عملیاتی برای میزان کجروی می‌تواند باشد برای قشر اینترنت‌باز!

تکمیل: خدمات فوق‌العاده‌ی وزارت پست: ارائه‌ی اینترنت پرسرعت ممنوع شد

۱۷ مهر، ۱۳۸۵

تأملاتی درباب موفقیت

موفقیتِ آدم‌ها چه‌قدر ناشی از عزم و تلاش شخصی، و چه‌قدر مرهون حمایت‌هایی است که دریافت کرده‌اند؟ آیا اصلاً موفقیت بدون دریافت پشتیبانی‌(های) صریح یا ضمنی، مستقیم یا غیرمستقیم، لفظی یا عملی، مادی یا معنوی ــ‌و به‌ویژه حمایت‌های بی‌چشمداشت‌ــ میسر است؟ و در واقع امر، آیا آدم‌های موفق (در معنای عرفی آن)، موفق می‌شوند ( و یا اصلاً امکان‌پذیر است که موفق شوند) پاسخ درخوری مستقیماً به شخصی (اشخاصی) که از جانب‌شان حمایت(هایی) دریافت کرده‌اند بدهند؟ و اگر این مبادله دست‌کم در مواردی ذاتاً یا به‌ناگزیر یک‌طرفه است؛ چگونه قابل توجیه است؟
آیا حمایت بی‌چشمداشت وجود دارد یا ممکن است؟ و آیا «انتظار دریافت حمایت بی‌چشمداشت» اخلاقی است؟ (اگر بخواهیم صادق باشیم، باید بپذیریم که «همه»‌ی ما در مواقعی چنین انتظاری داشته‌ایم ــبدون استثنا!) و اگر چنان انتظاری غیراخلاقی باشد این سؤال پیش می‌آید که چگونه ما این‌چنین بی‌ذره‌ای دغدغه و تأمل به عملی غیراخلاقی مشغول بوده‌ایم؟!

این‌ها سؤال‌هایی است دربرابر همه‌ي آدم‌هایی که خودشان ( یا دیگران) به طور نسبی آن‌ها را موفق ارزیابی می‌کنند.

پ.ن: اگر این مسأله‌ی موفقیت و پشتیبانی را با جنسیت در ارتباط بگذاریم، علاوه بر تأملات فوق یک سری سؤال‌های دیگر هم تولید می‌شود که باشد برای فرصتی دیگر!

۰۹ مهر، ۱۳۸۵

فرضیه‌ی آزمون نشده

معلمی – به مثابه‌ی حرفه- این وسوسه را در آدم ایجاد (یا تقویت) می‌کند که همه‌جا، همه‌وقت و به همه‌کس درس بدهد؛ حتی به همکلاسی‌هاش که مدت‌ها است هجده و بیست را پشت سر گذاشته‌اند و بعضی (!) در آستانه‌ی سی ایستاده‌اند.

پ.ن1: افتادن توی بدمخمصه‌ای است وقتی همکلاسی‌ات بخواهد نقش معلم وظیفه‌شناس را برای‌ات بازی کند! و به همان اندازه انتظار حرف‌شنوی بی‌چون‌و‌چرا داشته باشد. طفلکی نمی‌داند این همکلاسی-شاگردهای خرس گنده حالا دیگر کم و بیش می توانند مصلحت خودشان را خودشان تشخیص دهند، و ایضاً گویا خبر ندارد که نسل شاگردهای حرف‌گو‌ش‌کن منقرض شده و دوره، دوره‌ی شاگردهای دودره‌بازی است که معلم را هم بازی می‌دهند و سر کار می‌گذارند! راست‌اش اما، موقعیت معلمی که شاگردهاش قدر حسن نیت‌اش را نمی‌دانند بدجوری رقت‌انگیز است!

پ.ن2: نمی‌دانم برای این وضعیت که آدمی وظایف و امتیازات یکی از نقش‌های‌اش را وارد حوزه‌ی نقش دیگرش بکند چه اصطلاح جامعه‌شناختی وجود دارد (و اصلاً وجود دارد)؟

تکمیل: گزارشی از یک تحقیق؛ بررسی تأثیر شغل بر شخصیت