واقعا در حیرت ام که قرار است از این نظام آموزشی چه موجوداتی بیرون بیاید. تمام تلاش دبستان برای آموزش بچه کلاس اول خلاصه شده در آموزش مجدانه ی الفبا و خواندن و نوشتن و ریاضی انگار. تنها یک ساعت در هفته نقاشی و یک ساعت ورزش! مدرسه ی غیرانتفاعی با حکمتی که من نمی دانم چیست هر روز یک زنگ بیش تر از معمول دارد و این زنگ هم قرار است به انجام تکالیفی در مورد ریاضی و فارسی با سه کتاب کمک آ موزشی پر شود، به علاوه ی "شطرنج" که من اصلا نمی فهمم یک بچه ی اول دبستان چه طور و اصلا چرا باید یاد بگیردش. البته چرای اش احتمالا چیزی از این دست است که مدرسه به والدین بفهماند بابت پولی که داده اند متضرر نشده اند و والدین به فک و فامیل و دوست و آشنا بگویند که چه والدین دسته گلی هستند و چه قدر برای بچه شان سرمایه گذاری کرده اند و چه قدر بچه شان از بچه های بقیه "سر است"! این روزها البته این قضیه حیاتی است و از نان شب برای والدین واجب تر است. به علاوه والدین -با عرض پوزش فراوان- احمقی هم هستند احتمالا که فکر می کنند بچه شان اگر "از کلاس اول" شطرنج یاد بگیرد در آینده یک چیزی در حد و اندازه ی کاسپاروف خواهد شد!
آن وقت باید انتظار داشته باشیم که بچه های مان در جوانی و بزرگسالی به ورزش و تحرک علاقه مند باشند، بتوانند برای زندگی خودشان، خودشان طرح بریزند و خودشان را خلاقانه سرگرم کنند و چشم به دست و دهان این و آن ندوزند که چیزی برای شان بیاورد تا سرگرم یا شاد کندشان، خودشان فکر بتوانند کنند، نقد و تحلیل کنند، مسوول باشند، به موقع "نه" بگویند و ... یا باید انتظار داشته باشیم بچه هایی که مرتبا تحت فشار هستند که تکالیفِ اضافه ی ریاضی و فارسی شان را بی نقص انجام بدهند، بلد باشند با هم درست رفتار کنند، زور نگویند، زور نشنوند، راست بگویند و بالاخره یک حداقل هایی از اصول اخلاقی را یاد گرفته باشند که پس فردا توی جامعه که به هم رسیدند همدیگر را خفه نکنند برای دوزار بیشتر.
به ما گفته اند که نهاد آ موزش و پرورش، آمده و یک سری از وظایف نهاد خانواده را به عهده گرفته، اما واقعا باید از این بابت خیال مان راحت باشد؟ ظاهرا این طور نیست. در بهترین حالت آن ها فقط آموزش می دهند و "پرورش"ی در کار نیست. آموزش هایی که نه به درد دنیای آدم می خورد نه آخرت! نه زندگی خصوصی نه اجتماعی، نه حیات روحی و معنوی نه جسمی و مادی... دست مریزاد.
آن وقت باید انتظار داشته باشیم که بچه های مان در جوانی و بزرگسالی به ورزش و تحرک علاقه مند باشند، بتوانند برای زندگی خودشان، خودشان طرح بریزند و خودشان را خلاقانه سرگرم کنند و چشم به دست و دهان این و آن ندوزند که چیزی برای شان بیاورد تا سرگرم یا شاد کندشان، خودشان فکر بتوانند کنند، نقد و تحلیل کنند، مسوول باشند، به موقع "نه" بگویند و ... یا باید انتظار داشته باشیم بچه هایی که مرتبا تحت فشار هستند که تکالیفِ اضافه ی ریاضی و فارسی شان را بی نقص انجام بدهند، بلد باشند با هم درست رفتار کنند، زور نگویند، زور نشنوند، راست بگویند و بالاخره یک حداقل هایی از اصول اخلاقی را یاد گرفته باشند که پس فردا توی جامعه که به هم رسیدند همدیگر را خفه نکنند برای دوزار بیشتر.
به ما گفته اند که نهاد آ موزش و پرورش، آمده و یک سری از وظایف نهاد خانواده را به عهده گرفته، اما واقعا باید از این بابت خیال مان راحت باشد؟ ظاهرا این طور نیست. در بهترین حالت آن ها فقط آموزش می دهند و "پرورش"ی در کار نیست. آموزش هایی که نه به درد دنیای آدم می خورد نه آخرت! نه زندگی خصوصی نه اجتماعی، نه حیات روحی و معنوی نه جسمی و مادی... دست مریزاد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر