تعریف می کرد که پسر ده ساله ی همکارش را به خاطر جراحی شکستگی دست اش برده اند به یک بیمارستان خصوصی. بعد از این که بچه را بیهوش کرده اند معلوم شده شرکت تجهیزات طبی پلاتین را به موقع نفرستاده! بچه را برگردانده اند تا پلاتین برسد. 2-3 ساعت بعد دوباره بچه را برده اند اتاق عمل، معلوم شده پلاتین استریل نشده بوده، بچه را برگردانده اند، بعد از استریل شدن پلاتین هم جراح توی ترافیک مانده بوده ... او فقط تا همین جای کار را مطلع بود، و معلوم نبود دست این بچه ی نگون بخت بالاخره جراحی شده یا نه. به حال والدین و بچه ای که معلوم نیست چندبار بیهوش شده و به هوش آمده (و این چه تاثیری بر مغز و اعصاب سه تایی شان گذاشته) باید خون گریه کرد.
با خودم فکر کردم دست کم یک دلخوشی کسی که توی حوزه ی علوم انسانی کار می کند (برخلاف کارکنان حوزه ی پزشکی و مهندسی) این است که به طور مستقیم با جان مردم سر و کار ندارد. اقلا خیال ات راحت است که بی مسؤولیتی و سهل انگاری و بی سوادی ات مستقیما جان کسی را به خطر نمی اندازد. به هر حال بار «عذاب وجدان» یک حرفه هم در کنار سایر پارامترها مهم است دیگر!!!
با خودم فکر کردم دست کم یک دلخوشی کسی که توی حوزه ی علوم انسانی کار می کند (برخلاف کارکنان حوزه ی پزشکی و مهندسی) این است که به طور مستقیم با جان مردم سر و کار ندارد. اقلا خیال ات راحت است که بی مسؤولیتی و سهل انگاری و بی سوادی ات مستقیما جان کسی را به خطر نمی اندازد. به هر حال بار «عذاب وجدان» یک حرفه هم در کنار سایر پارامترها مهم است دیگر!!!
۱ نظر:
سلام
بابا عذاب وجدان توی این ملت مرده
دلت وشه ها
ریتمش همینه
اگر سحلنگاری نشده تعجب داره والا
نمیدونم شما ماله کدوم شهری
ولی اگر بیمارستانای اهوز رو ببینی دیگه چی میگی
قیمت چهار برابر
و...
ارسال یک نظر