نکته ای که از یک مصاحبه با برادر لاله سحرخیزان و یک مصاحبه با خانواده ی یک مقتول دیگر (که قاتل و مقتول دو نوجوان بودند و الان اسم های شان را یادم نیست اما یک-دوسال پیش تلویزیون برنامه ی مفصلی درباره شان پخش کرد) متوجه شدم، رنجیدگی خانواده ی مقتولان از قرارگرفتن قاتل در مقام «مظلوم» بود، از این که عملکرد رسانه ها و کسانی که برای جلب رضایت اولیای دم واسطه شده بودند از قاتل چهره ی یک مظلوم بی گناه ساخته است و از خانواده ی مقتول که خواهان قصاص هستند چهره ی آدم های جانی، گناهکار، قصی القلب، سنگدل و بی رحم!
به نظرم اگر واقعا کسانی می خواهند جان قاتل ها را در این قضایا نجات بدهند، باید مشخصا خطاکاری قاتلان را تایید کنند و بعد دست به کار کسب رضایت بشوند، و اگر قرار است تلاش ها برای جلب رضایت اولیای دم رسانه ای بشود، به همان اندازه باید تاکید بر گناه بزرگ قاتل برجسته باشد. یادم هست که والدین آن مقتول نوجوان یک بار تا پای رضایت دادن رفته بودند اما خودشان می گفتند که به خاطر همان عملکردها، قضیه ی تقاضای قصاص برای شان جنبه ی حیثیتی پیدا کرده و در نهایت نظرشان را برمی گردانند و قصاص می خواهند. آن ها نمی خواستند افراد بی دست و پایی به نظر بیایند یا قاتل فرزندشان را در اثر فعالیت های رسانه ای در جایگاهی ببینند که گویی گناه بزرگی مرتکب نشده و پاک و مظلوم است و مستحق مجازات نیست. اگر خودمان را جای خانواده ی مقتول بگذاریم می بینیم که در این تلاش های رسانه ای برای حلب رضایت، انگار همه دارند برای قاتل اشک می ریزند و خانواده ی مقتول در اشک ریختن برای مقتول شان تنها هستند!
شاید اصلا تا این حد رسانه ای شدن جلب رضایت اولیای دم قتل های جنجالی اگر واقعا هدف نجات جان یک آدم دیگر است، اصلا صلاح نباشد. گو این که به نظرم این روزها اعلام مخالفت با اعدام، مثل اعلام و ادعای خیلی چیزهای دیگر بیشتر یک «ژست» است، «نماد» اعلام مخالفت با چیزهای «دیگر» است، برای بعضی هم یک جور کارکرد «هویت یابی» دارد...
به نظرم اگر واقعا کسانی می خواهند جان قاتل ها را در این قضایا نجات بدهند، باید مشخصا خطاکاری قاتلان را تایید کنند و بعد دست به کار کسب رضایت بشوند، و اگر قرار است تلاش ها برای جلب رضایت اولیای دم رسانه ای بشود، به همان اندازه باید تاکید بر گناه بزرگ قاتل برجسته باشد. یادم هست که والدین آن مقتول نوجوان یک بار تا پای رضایت دادن رفته بودند اما خودشان می گفتند که به خاطر همان عملکردها، قضیه ی تقاضای قصاص برای شان جنبه ی حیثیتی پیدا کرده و در نهایت نظرشان را برمی گردانند و قصاص می خواهند. آن ها نمی خواستند افراد بی دست و پایی به نظر بیایند یا قاتل فرزندشان را در اثر فعالیت های رسانه ای در جایگاهی ببینند که گویی گناه بزرگی مرتکب نشده و پاک و مظلوم است و مستحق مجازات نیست. اگر خودمان را جای خانواده ی مقتول بگذاریم می بینیم که در این تلاش های رسانه ای برای حلب رضایت، انگار همه دارند برای قاتل اشک می ریزند و خانواده ی مقتول در اشک ریختن برای مقتول شان تنها هستند!
شاید اصلا تا این حد رسانه ای شدن جلب رضایت اولیای دم قتل های جنجالی اگر واقعا هدف نجات جان یک آدم دیگر است، اصلا صلاح نباشد. گو این که به نظرم این روزها اعلام مخالفت با اعدام، مثل اعلام و ادعای خیلی چیزهای دیگر بیشتر یک «ژست» است، «نماد» اعلام مخالفت با چیزهای «دیگر» است، برای بعضی هم یک جور کارکرد «هویت یابی» دارد...
۳ نظر:
بهترین تحلیلی بود که از این قضیه خوندم.. مرسی ندا
تلاش بسیاری ازدوستان هنرمند و اهالی رسانه در این فقره تداعی کننده داستان معروف دوستی خاله خرسه است...
همه قبول دارند که فرد گناهکار است ولی اکثرا در تلاش عدم اعدام او هستند نه بی گناه و مظلوم نشان دادنش!
ارسال یک نظر