چند وقت است که دل ام می خواست چیزی درباره ی انتخابات پیش رو بنویسم. خصوصا بعد از صحبت با دوستی که به شدت از آمدن خاتمی دفاع می کرد؛ این میل قوت گرفت، گرچه تا امروز محقق نشد! و الان هم قصد ندارم چیزی بنویسم چون به نظرم یک نفر چیزی که می خواستم بگویم با روشنی و وضوحی که از یک متخصص انتظار می رود گفته است. در ستون «نقد و نظر» صفحه اقتصادی روزنامه همشهری 15 بهمن 87 مطلبی با عنوان «برنامه های اقتصادی کاندیداهای ریاست جمهوری چیست؟» به قلم دکتر سیداحمد میرمطهری (مدیرعامل فعلی بانک پاسارگاد) چاپ است. متاسفانه گویا همشهری این جور مطالب را روی سایت آرشیونمی کند و لینک مطلب در دسترس نیست. به هر حال لب مطلب او این است که نامزدها باید به جای کلی گویی، سیاست های خودشان را در مورد هر یک از چالش های اقتصادی کشور به روشنی بیان کنند، نویسنده مثال هایی از این موارد را در متن آورده است.
بحث من با دوستم در این مورد بود که خاتمی اگر بخواهد با همان ژست و شعارهای پیشین بیاید، چیزی از احمدی نژاد کم نخواهد داشت. «بازی با احساسات مردم» کار تازه ای نیست و نشان از لیاقت برای کاری بزرگ چون مدریت کشور نیست. اگر قرار است خاتمی و حامیان اش صرفا با «ترفندهای تبلیغاتی» و مدد جستن از نام افراد مشهوری مثل نویسندگان و سینماگران و ... قدرت را به کف آورند و برنامه روشنی هم (جز شعارها و نقدهای کلی) نداشته باشند فرقی با دیگران نخواهند داشت. و دست کم از نظر من هیچ دلیلی برای انتخاب خاتمی (یا گیریم موسوی؛ اگر به همین سیاق رفتار کند) وجود نخواهد داشت. گویا این سوء تفاهم پیش آمده است که کار سیاسی، فقط مبارزه ای هیجان انگیز برای به دست آوردن قدرت است و دیگر هیچ!
این روزها وقتی حرف های خاتمی را می خوانم، دیگر نمی توانم مثل سال های دور به اش اعتماد کنم. او چهره ای پیشرو و متفاوت از آن چه همه هستند ارایه نمی دهد. مرتب نق زدن و ناله کردن های اش از روزگار، سخت ناراحت ام می کند چون تصویر رویایی که از او به عنوان آدمی فرهیخته و پیشرو در ذهن داشتم؛ فرو می ریزد. آیا خاتمی می خواهد سرنوشت هویت سیاسی خود را به برگزیده شدن در نبرد «بد» و «بدتر» بسپارد، و آیا این برای او راضی کننده است؟ و آیا این همه ی آن خاتمی است که دوست اش می داشتیم؟
...
و حالا به این فکر می کنم که آیا تقدیر ما این است که همواره قدرت انتخاب مان با «بد» و «بدتر» محدود شود؟