مداوماً کنجکاوی کردن و راهکار ارایه دادن یک طرف، تفسیر و ارزش گذاری هر کلمه ای که از دهان ات در می آید با کلیشه های قدیمی و چارچوب های انعطاف ناپذیر نخ نماشده ی عهدبوقی یک طرف! و فالفور و به سادگی سنخ بندی کردن تو در گروه های معدودی که خودش می شناسد یک طرف دیگر!
دنیای آدم هایی که خیلی راحت همه چیز را دسته بندی می کنند و با فرمول های مشخص و قطعی تکلیف فعلی و آینده ی همه چیز و همه کس را می توانند تعیین کنند، غبطه برانگیز است. حالا چه حسن نیت داشته باشند چه نداشته باشند.
برای من یک خاصیت مهم آشنایی آکادمیک با جامعه شناسی (یا علوم انسانی تجربی) این بود که مطمئن تر شدم که نمی توان به راحتی راجع به هر چیزی حرف زد، دسته بندی کرد، تبیین کرد... تا حالا فکر می کردم این یکی از اولین چیزهایی است که یک دانشجوی جامعه شناسی یاد می گیرد یا باید یادبگیرد... و اگر یادنگرفته باشد...؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر