پست قبلی باعث شد مباحثه ی کوتاهی بین من و دوست دیگری دربگیرد. او به درستی اعتقاد داشت که نمی توان حکم کلی در مورد افراد داد. او قطعا درست می گفت و من در خودآگاه یا ناخودآگاه ام موقع نوشتن آن جمله می دانستم که این تعمیم و قطعیتی که در بیان من هست مطابق با واقعیت نیست. به علاوه در زندگی روزمره ام اصولا به این تعمیم ها حساس و از آن ها هراسان و گریزان ام، تلاش می کنم به سادگی و با سهل انگاری از تعمیم استفاده نکنم و از تعمیم های سهل انگارانه ی دیگران هم برمی آشوبم. با این حال، آن گفت و گو مرا واداشت که فکر کنم که چرا من چنین جمله ای را نوشته ام؟
به نظرم نوشتن چنین جمله ای تا حد زیادی مربوط به ماهیت وبلاگ است و شاید یکی از رازهای جذابیت وبلاگ نوشتن و خواندن. وبلاگ به خاطر سرعت انتشار و شخصی بودن آن، می تواند منعکس کننده ی اندیشه های نیندیشیده و هیجان های آنی ما باشد. وبلاگ ها به خاطر همان دو خصوصیت پیش گفته، عرصه ای برای به اشتراک گذاشتن تجربه های حسی ما است، تجربه هایی که وجه احساسی و هیجانی آن ها قوی تر و پررنگ تر از وجه عقلانی و منطقی شان است. نویسنده و خواننده هم به این امر آگاهی نسبی و ضمنی دارند. به نظرم خصوصا مینیمال ها بیش از سایر نوشته ها (نوشته های مفصل و تحلیلی) نماینده ی چنین سبک نوشتاری هستند. آن ها دارای حکم های کلی و تعمیم های ناروا، گرایش های افراطی، ساختارشکن و عصیان گرانه هستند. علیرغم این ها، نویسنده معمولا بدون نگرانی از سوء تعبیر از نوشته یا شخصیت خود چنین نوشته هایی را در وبلاگ منتشر می کند، زیرا به مرور زمان توافقی ضمنی در این مورد بین نویسنده و مخاطب به وجود آمده است. دو نمونه از این پست ها که نسبتی هم با هم دارند و من موقع نوشتن شان بسیار لذت بردم این دو تا هستند: قساوت، ستایش.
با همه ی این ها، وبلاگ ها خصوصیات دیگری هم دارند که آن ها را مناسب انتشار نوشته های تحلیلی و تفصیلی می کند که در این پست دلیلی برای پرداختن به آن ندارم.
به نظرم نوشتن چنین جمله ای تا حد زیادی مربوط به ماهیت وبلاگ است و شاید یکی از رازهای جذابیت وبلاگ نوشتن و خواندن. وبلاگ به خاطر سرعت انتشار و شخصی بودن آن، می تواند منعکس کننده ی اندیشه های نیندیشیده و هیجان های آنی ما باشد. وبلاگ ها به خاطر همان دو خصوصیت پیش گفته، عرصه ای برای به اشتراک گذاشتن تجربه های حسی ما است، تجربه هایی که وجه احساسی و هیجانی آن ها قوی تر و پررنگ تر از وجه عقلانی و منطقی شان است. نویسنده و خواننده هم به این امر آگاهی نسبی و ضمنی دارند. به نظرم خصوصا مینیمال ها بیش از سایر نوشته ها (نوشته های مفصل و تحلیلی) نماینده ی چنین سبک نوشتاری هستند. آن ها دارای حکم های کلی و تعمیم های ناروا، گرایش های افراطی، ساختارشکن و عصیان گرانه هستند. علیرغم این ها، نویسنده معمولا بدون نگرانی از سوء تعبیر از نوشته یا شخصیت خود چنین نوشته هایی را در وبلاگ منتشر می کند، زیرا به مرور زمان توافقی ضمنی در این مورد بین نویسنده و مخاطب به وجود آمده است. دو نمونه از این پست ها که نسبتی هم با هم دارند و من موقع نوشتن شان بسیار لذت بردم این دو تا هستند: قساوت، ستایش.
با همه ی این ها، وبلاگ ها خصوصیات دیگری هم دارند که آن ها را مناسب انتشار نوشته های تحلیلی و تفصیلی می کند که در این پست دلیلی برای پرداختن به آن ندارم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر