۱۶ شهریور، ۱۳۸۹

دریافت های سی سالگی (3)

کنکور و قیامت
از وقتی همکلاس دبیرستان بودیم یادم است که آدم خیلی پرتلاشی بود. البته به دلیلی اغلب نتیجه به اندازه ی پشتکار و همت اش نبود. با این حال پیشرفت نسبی اش را همواره مدیون همین پشتکار و انگیزه ی قوی بود که من همیشه تحسین می کردم و راست اش تا حدی به اش حسودی ام هم می شد، اگرچه شاید چیزهای دیگری در من برای او غبطه برانگیز بود.

سالی که گذشت در جریان تلاش اش برای قبولی کنکور بودم. نتایج که اعلام شد با sms ازش پرسیدم در کنکور قبول شده یا نه. گفت نشده. اظهار امیدواری کردم که اسم اش در مرحله ی تکمیل ظرفیت اعلام بشود. با رتبه ای که داشت خودش بعید می دانست. نوشت که : «یاد قیامت افتادم. کارنامه مونو بدن بگن توی همه کارا رد شدی. و همه کارات غلط بوده».
بدجور به فکر فرو رفتم.

فقط بعد از سی سالگی است که ممکن است آدم به چنین تداعی ای برسد...


از نوشته های پیشین:
  دریافت های سی سالگی (2)
دریافت های سی سالگی

هیچ نظری موجود نیست: