صبح که می خواستم بروم دیدم علامت بنزین ماشین روشن است. کارت سوخت دست ام نبود. فکر کردم برای طول مسافتی که باید بروم و برگردم به مشکل برنخواهم خورد و نخوردم.
شب خواب دیدم که بعد از رفتن راه های صبح، بی فکر و بی هوا راه افتاده ام در جاده ای به سمت حومه شهر. در میانه ی راه انگار ناگهان متوجه علامت بنزین شده ام و یادم افتاده که سوخت و کارت ندارم، از خودم پرسیده ام چه طور قدم در این راه گذاشته ام بدون سوخت کافی...؟
هر جور فکر می کنم نمی توانم باور کنم که این خواب درباره ی یک ماشین بدون سوخت و یک راننده ی سهل انگار باشد (گیریم هیچ وقت در عمرش چنین سهل انگاری ای نکرده باشد). بدجور سمبلیک است، با مصداق های متعدد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر