همان طور که می دانیم ونیاز به توضیح زیاد ندارد، «اعتماد» یکی از کلیدی ترین مؤلفه های شکل گیری و دوام هر ارتباط اجتماعی است (جامعه شناسان در این سال ها بسیار در این باره قلم فرسوده اند). حالا می خواهم اکسیری به شما معرفی کنم برای جلب اعتماد در جامعه ی خودمان! و آن «وقت شناسی»، نظم و وفای به عهد است. البته در جامعه ای که نظم آن را بیشتر در بی نظمی اش می توان دید(!) نظم در هر کاری می تواند شما را برجسته کند. در جامعه ای که همه «بدقول» و وقت ناشناس و بی توجه به «زمان» هستند، آدمی که به قول و وعده اش در زمان مقرر عمل می کند، اعتماد، اعتبار و احترام فوق العاده ای کسب می کند زیرا همه «پیش بینی پذیری» را دوست دارند، چرا که پیش بینی پذیر بودن یک طرف یعنی اراده و «کنترل» برای طرف مقابل، و این چیزی است که آدمی ذاتا مشتاق آن است. وقتی چیزی برای ما قابل پیش بینی است، آن وقت قادر خواهیم بود بر محیط خود کنترل و تسلط داشته باشیم، برنامه ریزی کنیم، و از آزادی و اختیار و خودمختاری انسانی مان لذت ببریم.
این اکسیر (خوش قولی و تعهد به زمان و قرار) ضمنا هرگونه بهانه را از طرف مقابل سلب می کند و قدرت کارشکنی او را بسیار کاهش میدهد و وی را خلع سلاح می کند! این قسمت اش خصوصا وقتی رابطه ای رسمی و اداری در میان است بسیار کارساز است (آزموده ام و شدیدا مجرب است!)
بنابراین اگر می خواهید اعتماد کسی را جلب کنید، خصوصا در اولین برخوردها بسیار منظم و وقت شناس باشید، دیر رسیدن و بهانه آوردن برای آن، حتی اگر بهانه ای باشد که تا حدی قابل قبول یا باور باشد، هرگز به اندازه ی دقت، نظم و تعهد بر پرستیژ اجتماعی شما در این جامعه ی بی نظم نمی افزاید. «بهانه» آوردن برای بدقولی، حتی اگر دال بر قابل اعتماد نبودن شما نباشد، در بهترین حالت به معنی آن است که شما آدم مقتدری نیستید و قدرت کنترل زندگی خود را ندارید و بر آن چه در اطراف تان می گذرد تسلط خیلی کمی دارید (چنان که گفتم در «بهترین حالت» چنین معنایی میدهد، در غیر این صورت شما آدم دروغ گو و بی قید و باری به هر جهتی هستید مثل «همه»)!. در عوض داشتن نظم زمانی به این معنی است که شما بر اوضاع مسلط هستید و قابلیت بالایی در مدیریت زندگی خود دارید.
علیرغم این که من صحت فرضیات بالا را به صورت شخصی بارها آزموده ام و هنوز تمام تلاش ام را می کنم که به آن متعهد باشم، اما عمل کردن به آن در شرایط جامعه ی ما یک محدودیت (شرط) دارد و دو آسیب روانی.
محدودیت آن این است که اگر شما آدمی باشید که مسؤولیت های زیادی قبول می کنید و بسیار پرمشغله هستید (به هر دلیلی اعم از نیاز مالی، شهرت، قابلیت ها و ... که پرمشغله باشید) اگر نتوانید زمان تان را به خوبی مدیریت کنید ناخواسته بدقول خواهید شد! بنابراین اگر در مدیریت زمان کم توان هستید و مشغله های تان تناسبی با وقت مفیدتان ندارد ناگزیرید از حجم آن ها بکاهید تا بدقول نشوید.
نخستین آسیب خوش قولی و نظم زمانی، این است که استرس نسبتا زیادی را باید متحمل شوید، «تعهد» و «مسؤولیت»، استرس آور است و شما به خودتان تعهد داده اید که در زمان مقرر کاری را انجام دهید یا به ملاقات کسی بروید یا ... .
دومین آسیب خوش قولی و وقت شناسی این است که شما استرس زیادی تحمل می کنید تا به عهدتان وفادار باشید و مسؤولانه رفتار کرده باشید، اما دیگران اغلب چنین نیستند! این باعث سرخوردگی و خشم شما می شود. در بازی دو راهی شخص زندانی در نظریه بازی، شما در وضعیتی قرارگرفته اید که بیش ترین ضرر را متحمل می شوید، چون همکاری کرده اید و طرف مقابل همکاری نکرده است. در تولید کالای عمومی ای که وقت شناسی شما آن را تولید کرده دیگران بدون آن که هزینه کنند سود برده اند و شما با همکاری منظم هم وقت تان تلف شده هم استرس را تجربه کرده اید، بنابراین به وضوح زیان دیده اید!
تبعا مطابق نظریه بازی، وقتی انتخاب های تکراری وجود دارد، یعنی شما بارها با هم سر و کار دارید، وضع فرق می کند و طبیعتا دو طرف برای بهره مندی از مواهب رابطه باید همکاری کنند-وقت شناس و خوش قول باشند- اما در جامعه ی ما اتفاق دیگری می افتد: همه ترک همکاری می کنند که زیان نبینند! یعنی هرچه افراد در بازی ماهرتر می شوند، در می یابند (جامعه پذیر می شوند) که برای کاهش زیان باید تا جایی که می توانند نقض پیمان کنند! به این ترتیب آن ها راحت تر می توانند از محدودیت و آسیب هایی که پیشتر گفتم برهند!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر