1. داشتم مقاله ای را مرور می کردم درباره ی توافق هنجاری در مورد مجازات و حقوق جزایی. قضیه این بود که کمیسیون احکام ایالات متحده در پی تلاش برای همنوا کردن احکام مجازات با دیدگاه های جامعه و نیز با چند معیار دیگر، از سه پژوهشگر خواسته بود که درجه ی تطابق افکار عمومی امریکا را با مجازات های تجویزشده در قوانین و شدت آن ها بررسی کنند. در این مقاله مجازات های تحت بررسی، مجازات های جرایم مربوط به موادمخدر بود که اتفاقا پس از بررسی داده های یک پیمایش ملی در سال 1994، مشخص شده بود مردم بر خلاف قانون موجود، مجازات های سبک تری را برای قاچاقچیان می پسندند و تمایزی هم بین قاچاق انواع مختلف مواد مخدر (هروئین، کوکائین، کرک) قایل نیستند!
گذشته از اصل موضوعی که ابتدا دنبال اش بودم (سنجش توافق هنجاری)، نکته ای که برای من در این مقاله جالب بود، دغدغه ی حاکمیت (دستگاه قضایی کشور به عنوان مهم ترین نماد عدالت در حکومت) برای مشروعیت و موجه بودن رفتارش با مجرمان در نزد افکار عمومی بود. این دغدغه به قدری پررنگ بوده که سفارش تحقیقی را به محققان صاحب نام و تجربه در این حوزه می دهند.
2. درباره ی مجازات اعدام این روزها زیاد صحبت می شود و هربار که حکم جدیدی برای کسی صادر یا اجرا می شود بحث ها در محدوده ی رسانه ها و اینترنت بالا می گیرد. من اما هیچ ارزیابی ای از افکار عمومی ندارم. هیچ کس نمی تواند مستند به کاری سیستماتیک بگوید که «مردم کشور» (دقیقا در معنای آماری «جمعیت») این مجازات ها را چگونه ارزیابی می کنند. آیا مردم همان چیزهایی را می گویند که رسانه ها میگویند؟ یا وبلاگ نویس ها و گودربازها و فسبوک بازها می نویسند و می پسندند؟ یا چه تفاوتی در مورد میزان مدارای مردم با جرایم مختلف هست؟ مثلا آیا فرقی بین سکینه محمدی، شهلا جاهد، قاتل میدان کاج، محکومان سیاسی و سارقان قائل هستند؟ کدام شان را مستحق اعدام می دانند و کدام را نمی دانند؟ یا چه تیپ کسانی در جامعه مدافع چگونه مجازات هایی برای چه جور کسانی هستند؟ و از این دست سؤالات... تا حالا هم ندیده ام سازمان مربوطی مثلا در اولویت های پژوهشی اش چنین چیزی را اعلام کرده باشد یا همایش و سمینار برای بررسی اش برگزار کرده باشد یا حتی نتایج یک نظرسنجی (ولو از همین نظرسنجی های "چنان که افتد و دانید"!) منتشر کرده باشد. البته منظورم این نیست که هر چیزی را که من ندیده باشم وجود ندارد! اما به عنوان مشت نمونه ی خروار، و نیز به این عنوان که اگر چنین بررسی صورت گرفته باشد تبعا من -به عنوان یکی از این مردم- باید اطلاع هرچند ناچیزی از آن داشته باشم، نشان می دهد که اصلا دغدغه ای درباره ی ارزیابی مردم از "عادلانه بودن رفتار دستگاه قضایی" وجود ندارد. (و البته که چنین دغدغه ای برای وضعیتی که ما در آن قرار داریم موضوعی تشریفاتی و لوکس محسوب می شود!!!)
3. یک نکته ای هم که مرتب در مطالبی که در مخالفت با اعدام منتشر می شود و به نظر من سفسطه آمیز است و نقد درستی به مجازات اعدام نیست، آن است که می گویند: «اگر اعدام می توانست جرم را ریشه کن کند، پس از این همه سال اجرای احکام اعدام، دیگر نباید بزهکاری باقی می ماند، حال آن که چنین نیست. پس اعدام جرم را از بین نمی برد». به نظر نمی رسد ادعای طراحان یا مدافعان اعدام این باشد که جرم را با اعدام می شود «ریشه کن» کرد. این ادعایی واقع بینانه نیست. همان طور که دورکیم معتقد است «هیچ جامعه ای نیست که بتواند سازگاری تام با دستورهای اجتماعی را بر همه اعضایش تحمیل کند» (به نقل از کوزر: 1381: 203). بنابراین جرم نمی توانسته ریشه کن بشود، در عوض می توانسته میزانش رشد کند، کسی چه می داند، شاید اگر همین مجازات ها نبود جرایم مربوط به آن ها بیش از این رشد می کرد. بنابراین احتمالا فرضیه ی مدافعان اعدام این نیست که :«اگر مجرمان اعدام شوند، آنگاه جرم ریشه کن می شود»، شاید فرضیه این است: «اگر مجازات های سخت (نظیر اعدام) اعمال شود، جرایم کم تر می شود یا رشد نرخ جرم کاهش می یابد». با این حال این هم فقط یک فرضیه است که نیاز به آزمون دارد.
۱ نظر:
در مورد دوم باید به این نکته توجه کرد که در امریکا نگاه افکار عمومی در تعیین نوع مجازات ها میتواند موثر باشد اما در سیستم قضائی کنونی ایران سرچشمه مشروعیت قضائی مردم نیستند بلکه برداشت گروهی از عالمان دینی از قوانین مورد باور انها تعیین کننده است.
تفاوت بین دو نگاه است. انکه در اسمان ( که از دید من بهتر است گفته شود نگاه به رفتارها و دستورات گذشتگان ) به دنبال قوانین است و انکه به کمک شعور اجتماعی روز تلاش برای تعیین نوع مجازات میکند.
یکی نگاه به عقب دارد و با این نوع نگاه جامعه را به عقب می راند و دیگری نگاه به امروز دارد و به دنبال قاعده ای متناسب فرداست.
ارسال یک نظر