۰۴ مرداد، ۱۳۸۸

امکانات گوگل بوک

امروز متوجه شدم گوگل بوک امکان جدیدی را اضافه کرده یا به تعبیری امکانات قبلی اش را بسیار کامل تر و منظم تر کرده است. شخصا معمولا به طور مستقیم در گوگل بوک سرچ نمی کنم و اغلب از گوگل اسکالر به گوگل بوک ارجاع داده می شوم. هنگامی که روی لینک کتابی در نتایج سرچ گوگل اسکالر کلیک کنید، وارد صفحه مربوط به کتاب می شوید. در ستون سمت راست تصویر کتاب هست با چهار لینک: Overview، PreView، Review و Buy.

Buy: تبعا مربوط به خرید کتاب است و من به دلایل کاملا روشن اساسا وارد آن نشده ام!

Preview: مربوط به دیدن آنلاین صفحات کتاب است. معمولا کل صفحات کتاب وجود ندارد و صفحاتی از کتاب به طور تصادفی در این پری ویو وجود ندارد و اتفاقا ممکن است آن صفحات مورد نیاز شما باشد یا ادامه ی مطلبی باشد که مورد نیاز بوده، در این صورت مواجهه با این وضعیت بسیار حال گیری خواهد بود! همچنین save کردن تصویر کتاب به صورت عادی امکان ندارد مگر این که از صفحات عکس بگیرید که کاری بسیار طاقت فرسا است! اما در مواردی چاره ی دیگری وجود ندارد و لنگه کفش هم در بیابان نعمتی است!

Review: نظرات کسانی است که کتاب را خوانده اند. شاید این قسمت بیشتر به کار کتاب هایی که به قصد تفنن خوانده می شوند (مثل کتاب های ادبی) مفیدتر باشد، یا کتاب هایی با موضوعات جنجالی و نسبتا عامه پسندتر (نه لزوما به معنی کم ارزش تر).

Overview: به نظرم اخیرا تغییرات جدیدی در این قسمت داده شده و آن را بسیار سودمندتر از گذشته کرده است و شاید بشود گفت بعد از متن اصلی کتاب، مهم ترین قسمت برای کاربر است. ارزش این صفحه در این است که بین اطلاعات مختلف موجود روی گوگل بوک و وب با کتاب فعلی پیوند ایجاد می کند و شما را برای یافتن مطلب مورد نظرتان راهنمایی و کمک می کند. این "ایجاد پیوند بین اطلاعات موجود" که بخشی از مدیریت دانش است، برای محقق ارزش حیاتی دارد و در صرفه جویی زمانی در تحقیق نقش مهمی بازی می کند. از همین رو بد نیست مروری بر این صفحه داشته باشیم.

صفحه Overview شامل بخش های زیر است:
Book overview: مروری به اندازه ی یک پاراگراف در مورد محتوای کتاب (همراه با لینکی به پیش نمایش یا همان صفحه ی preview)

Key words and phrases: این کلیدواژه ها و اصطلاحات به موضوع کتاب و نویسنده ی آن بیش تر مرتبط است و شما را به صفحاتی از کتاب می فرستد (لینک می دهد) که این اصطلاحات و واژه ها در آن آمده است. تبعا این کمک بسیار سودمندی برای سرعت بخشیدن به کار کسی است که دنبال مضمون خاصی در یک کتاب می گردد.

Related books: کتاب های مرتبط با موضوع و محتوای کتاب یا تالیف نویسنده ی همین کتاب را به شما معرفی می کند که ممکن است به دردتان بخورد.

Common Terms and Phrases: این قسمت با تکنیک جالب دیگری مرتبط ترین کلیدواژه ها با موضوع و محتوای کتاب را نشان میدهد و از طریق آن شما را با کتاب های مشابه مرتبط می کند. اسم این تکنیک نمی دانم چی هست، اما توی بعضی سایت های دیگر هم نمونه ی آن را دیده ام به این صورت که فونت کلیدواژه ها یا برچسب (تگ) ها را احتمالا بر اساس میزان اهمیت شان در محتوای کتاب بزرگ تر یا کوچک تر نشان میدهد. در هر صورت روش دیگری برای پیوند دادن اسناد دیگری با محتوا و موضوع مشابه به سند موجود (کتاب فعلی) است.

References from web pages: صفحاتی از وب که مطالبی دارند که به کتاب فعلی ارجاع داده است یا در مورد آن نوشته شده است.

Selected pages: عکس صفحات منتخب از کتاب، از جمله روی جلد، فهرست مندرجات و نمایه

References to this book که به صورت From other books یا From Google Scholar ارایه می شود، شما را با کتاب ها و مقالاتی که به این اثر ارجاع داده اند مرتبط می کند.

Popular passages: برشی از متن کتاب (و لینک به آن صفحات در گوگل بوک) که مکررا در کتاب ها و مقالات دیگر مورد استناد قرار گرفته اند.

Contents: فهرست مندرجات به صورت هایپرلینک برای این که مستقیما به فصل مورد نظرتان بتوانید وارد شوید.

More book information: اطلاعات کامل کتابشناختی و کلیدواژه های موضوعی کتاب که به صورت هایپرلینک درج شده و شما را به یافتن کتاب هایی با این موضوع کمک می کند.

گزینه های مفید دیگری هم در ستون سمت راست این صفحه وجود دارد از جمله search this book و add to my library و Write review...

۳۱ تیر، ۱۳۸۸

فصل مشترک


... روشن است که به همان سادگی که شما توانستید، می توانم جواب تندی به تان بدهم، اما این چیزی نیست که زخم شما را –که می بینم اش- مرهمی باشد، و من هر که باشم و شما هر که باشید، هنوز دوست یا آشنا هستیم –حداقل از نظر من. متاسف ام که ماجراهای اخیر این جور دارد بین ما – مردم- فاصله می اندازد و از هم دورمان می کند، من اما کنترل خودم را –دست کم!- هنوز در دست دارم و می توانم اجازه ندهم که برخوردم و "پاسخ"ام فاصله ام را با کسانی که فصل مشترک های قابل ملاحظه ای با ایشان داشته ام و دارم زیاد کند ...

۳۰ تیر، ۱۳۸۸

برره ای ها


برای اش از ایمیلی تعریف می کنم که دو-سه بار طی دو-سه روز اخیر رسیده و در مورد زدن اتو به برق در ساعت نه فلان شب نوشته تا افت ولتاژ باعث بی برقی در سراسر کشور بشود! و با حیرت از منبع این ایمیل ها و از تردیدم در مورد انگیزه ی طراحی کنندگان چنین حرکتی حرف می زنم، و از این که این حرکت هایِ رادیکالِ مخرب، خودش معلول است، گرچه می تواند افراد زیادی را علیرغم حسن نیت شان وادار به کارهایی بکند که در مورد دامنه ی تاثیرات مخرب آن هیچ فکر نکرده اند...
او«برره» را به یادم می آورد که در آن یک عده معترض می خواستند بروند شیشه های خانه های خودشان را به نشان اعتراض بشکنند! آیا واقعا امروز مشکل ما مردمان برره، فقط پشت کردن رییس جمهورمان به عقلانیت است؟

۲۸ تیر، ۱۳۸۸

چه باید کرد؟!

ما به اغما نخواهیم رفت...

فکر می کنم خیلی از ما به این یادآوری نیاز داریم:

سبزها در زمانه عسرت چه می‌کنند؟: بخش اول


اتفاقا به همین منظور من از بعد 22 تیر، هیچ تلویزیون نمی بینم (جز سریال محبوب ام: پرستاران!) و توی روزنامه و وب هم چشمم را روی اخبار رییس جمهور سُر می دهم! امتحان کنید، می بینید نتیجه ی شگفت اش را! و مرتب به خودم یادآوری می کنم که به جای نومیدی و خشم، باید کلی کار انجام بدهم (و البته این همه را نمی توانم!)، اما کارهای زیادی هست که باید انجام شان بدهم، کارهایی که انتظار دارم دیگران انجام شان بدهند و کارهایی که وظیفه ی من است که انجام شان بدهم (اگر من نه، پس چه کسی؟)، کارهایی که اسم شان بزرگ و خارق العاده ممکن است نباشد، اما اگر درست و با حداکثر ظرفیت و توان ام انجام بدهم شان، کار بزرگی کرده ام در این زمانه ی "عسرت" [به قول حامدقدوسی]. از نق زدن صرف و ژست آدم های نومید را گرفتن خوش ام نمی آید، این تصویری نیست که دوست دارم از خودم ببینم...

۲۴ تیر، ۱۳۸۸

روایت دقیق مردانه از حس های زنانه

خیلی وقت بود توی کلوپ ها دنبال فیلم «به همین سادگی» می گشتم، نبود اما. ظاهرا سادگی بیش از معمول فیلم باعث شده بود نه کسی دنبال اش باشد، نه حتی تهیه کننده اش به این فکر بیفتد که ممکن است یکی بعد از اکران دنبال دیدن این فیلم باشد. توصیف هایی در موردش از دوست و آشنا شنیده بودم. اما حالا بالاخره به لطف دوستی دیدم اش. نکته سنجی و ظرافت نگاه نویسنده گان فیلمنامه به طرز کشنده ای ستودنی بود. نه به خاطر روایت مو به موی «وقایع»، به دلیل روایت دقیق «حس» ها و «شخصیت» ها. کاملا بعید به نظر می رسد که مردان بتوانند زندگی زنان را چنین دقیق و موشکافانه ببینند. خیلی دل ام می خواهد بدانم فرایند نوشتن این فیلمنامه برای مردان سناریست اش چگونه بوده است یا حتی فرایند کارگردانی اش، یعنی سهم کارگردان و بازیگر در این روایت دقیق و ظریف، هر یک چه قدر بوده است. هر دوی این ها خود داستان هایی هستند که شاید حتی از «به همین سادگی» بسی جذاب تر باشند برای ام. این که هیچ تجربه ی شخصی از یک سبک زندگی نداشته باشی و بخواهی روایت اش کنی لزوما کاری بس دشوار باید باشد که نویسندگان فیلمنامه ی «به همین سادگی» به طرز شگفت انگیز و غیرقابل باوری خوب از پس آن برآمده اند. واقعا ممکن است آن ها اثر زنی را ندزدیده باشند و این همه را خودشان نوشته باشند؟!!

۲۲ تیر، ۱۳۸۸

شاهدی از غیب

برای موضوعی دارم گزارشی با عنوان
"Urban Policies and the Right to the City
Rights, responsibilities and citizenship" [+]
را مرور می کنم که دفتر اسکان بشر ملل متحد (UN HABITAT) آن را منتشر کرده در 2009. به این جملات بر می خورم:

"The role of public space is crucial in defining the right to the city (Brown 2006: 18). Where rights are defined by private property, public space—as the space for representation— takes on exceptional importance, but is increasingly policed and controlled (Mitchell 2003: 34). If, by increasing security, democratic space is destroyed then in whose interest is the city being secured?

‘Se Tomaron Las Calles’ [they claim the streets], John Friedman wrote after visiting the fiesta of Santiago and Santa Ana in Tudela, Spain, where the whole population celebrates—wearing white, waving red banners and racing round the bandstand. He suggested that there are only two occasions when people claim the streets, to protest against an oppressive State, or to celebrate."

این دومی بدجور باعث برق گرفته گی مان شد!

۲۱ تیر، ۱۳۸۸

تبنیه و پاداش

- خوداشتغال است. کارم را به اش می سپارم، می پرسد:«برای کی می خواین؟» با لبخند می گویم: «تبعا هرچه زودتر بهتر»، می گوید: «آخه من چندتا سفارش دارم، اگه عجله ندارین لطفا صبر کنین، بیست روز دیگه به من زنگ بزنین، من اون موقع دو روزه کارتونو تحویل می دم». چندلحظه فکر می کنم، عجله ندارم. به اش فرصت میدهم.
روز بیست و یک ام به اش زنگ می زنم. می گوید:«اگه عجله ندارین ده روز دیگه به ام زنگ بزنید». یادش می آورم که بیست و یک روز پیش به ام چی گفته بوده. می گوید: «آخه چندتا کار به ام تحمیل شده که عجله دارن باید تا ده روز دیگه برسونم». در نهایت با استدلال های من راضی می شود تا آخر هفته به ام زنگ بزند. یادم باشد دو روز دیگر اگر تماس نگرفت دوباره یادش بیاورم.

- عزیزی که سخت مورد احترام ام است و خودم را به او مدیون می دانم در مورد کسی با من صحبت می کند که سفارش کاری دارد که من بلدم، به عنوان معرف ازم می پرسد آیا می توانم کاری که شخص مزبور می خواهد برای اش انجام بدهم؟ من تنها به احترام او قبول می کنم و قرار می شود طرف با من تماس بگیرد و قراری بگذاریم تا کارش را ببینم و ارزیابی کنم که می توانم انجام بدهم یا نه. بعد از چند روز طرف تماس می گیرد. داد سخن می دهد که کارش چنین است و چنان است و خیلی هم عجله دارد! (آن هم در بحبوحه ی کارهای فراوانی که این روزها خودم دارم). یکشنبه است، قرار برای هفته ی آینده را قبول نمی کند. چون برنامه ی این هفته ام فشرده است، نیم ساعت ازش وقت می خواهم تا فکر کنم و بعد روزی توی همین هفته بگویم که چه ساعتی بیاید. بیست دقیقه بعد به اش زنگ می زنم. خواهرش می گوید رفته بیرون! سه ساعت بعد خودش زنگ می زند و عذرخواهی می کند! و می گوید که اصلا این هفته وقت ندارد، به خاطر همان مشکلی که سه ساعت قبل برای اش مجبور شده بیرون برود. ته دل ام خوشحال می شوم! امیدوارم اساسا قید من را بزند.

یادم می ماند که با هر دوشان دفعه ی بعد انعطاف و مراعات کم تری نشان بدهم، همین طور با همه ی کسانی که مثل آن ها خواهند بود...

جالب است که همه ی مردم ما فکر می کنند فقط خودشان کار دارند و بقیه "بیکار"ند! ملاحظه کاری، سازگاری و شکیبایی نشان دادن و متمدنانه رفتار کردن نشانه ی بیکاری تو است! جامعه ی ما آدمی که بیش تر مدارا کند تنبیه می کند و آدم های بی ملاحظه، شلخته، بی برنامه، عجول، پرخاشگر، زورگو و متجاوز به حقوق دیگران را پاداش می دهد.