‏نمایش پست‌ها با برچسب پژوهش. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب پژوهش. نمایش همه پست‌ها

۲۷ شهریور، ۱۳۹۴

انرژي

بعضی آدم ها را زیاد نمی بینی، حتی گاهی فقط یک آشنایی کوتاه به بهانه ای پیش می آید و تمام می شود. اما همان چند برخورد کوتاه کلی انرژی به ات می دهد.
پريروز یک دانشجوی ادبیات آمده بود که چندباری با معرفی یکی از استادانم برای پرسیدن سوال های آمارش به من تلفن زده بود و صحبت کرده بودیم. همان موقع برایم جالب بود که با این که کار با نرم افزار را نمی دانست و داده بود کس دیگری تحلیل آماری اش را انجام بدهد، ولی خیلی دقیق سعی کرده بود فرایند کار را بفهمد. در برخورد با این آدم دچار ناهماهنگی شناختی شده بودم! از طرفی پیش فرض ام این بود که در این دوره و زمانه چنین دانشجویی نمی تواند وجود داشته باشد، و از طرفی این آدم خیلی مشتاق و جدی بود. تلفنی زیاد وقت و مناسبتی نبود که کنجکاوی کنم و ربطی هم نداشت به ام. به سوال هاش جواب میدادم و خداحافظ.
امروز آمده بود برای پرسیدن یک سوال و بنا به اظهار خودش تشکر حضوری. از کارش پرسیدم و توضیحاتی داد. از دقت نظر، نکته سنجی و بینش عمیق جامعه شناختی­ این دانشجوی ارشد ادبیات در تحلیل موضوع شگفت­زده شدم. او توانسته بود نکته ای را از شاهنامه استخراج کند که دیگر محققان و «اسااااااتید» خلاف آن را نشان داده بودند. او با تلاش زیاد شواهد و استدلال های کافی برای ادعای اش فراهم کرده بود. از مصاحبت این دانشجوی کنجکاو و تا این حد پرانگیزه حال خوبی داشتم. حسابی تحسین­ اش كردم و با اين كار سعي كردن انرژي مثبت به اش بدهم. این تنها کاری بود که می توانستم برای­ اش بکنم. این آدم نه پیشوند «استاد» داشت، نه برچسب «دکتر» و نه هیچ یک از چیزهایی که این روزها اعتبار می آورد.

۲۰ مرداد، ۱۳۹۴

مُسري بودن نقض هنجارها

چند ماهي گروهي روي وايبر ايجاد كرده بودم براي تبادل اخبار تخصصي در زمينه¬ي آموزش و پژوهش و امور حرفه¬¬اي دانش آموخته‌گان جامعه شناسي، صرفا تبادل اخبار. چندين بار هم علت اين كار و كاركرد چنين گروهي را توضيح داده بودم و چارچوب و قواعد كوتاه و به نظر خودم روشني هم براي¬اش نوشته بودم. با اين حال بعضي ميل عجيبي به نقض قاعده هاي ساده¬ي آن داشتند. من تبعا حوصله¬ي وقت و انرژي گذاشتن خيلي زياد روي اين كار را نداشتم.
يكي از مناقشات اين بود كه آيا بايد به كسي كه قاعده را نقض كرده تذكر داد يا نه، آيا بايد تذكر علني باشد يا خصوصي. اين سوالي بود كه گاه و بيگاه من از خودم هم مي پرسيدم. به جواب خوبي هم رسيدم، با اين حال اجراي آن با مقاومت خيلي شديدي مواجه بود. من معتقد بودم تذكر علني كاركردهاي بيشتري از تذكر خصوصي دارد و موثرتر هم هست.  دليل مقاومت طرف مقابل در برابر اين تز اين بود كه تلويحاً معتقد بود در تذكر علني، حرمت آدم ها شكسته مي¬شود و چهره¬ي فرد تخريب مي¬شود. استدلال من اين بود كه اولا تذكر در مورد نقض قواعد يك گروه مجازي، بي¬احترامي به كسي نيست و نبايد تلقي شود. يعني خود فرد و ديگران نبايد آن را به معناي بي¬احترامي تلقي كنند، بلكه تنها گوشزد كردن نقض قاعده و درخواست براي خودداري از نقض قاعده است، قاعده¬اي كه براي كارايي گروه وضع شده و افراد با دانستن آن عضو گروه شده اند و انتظارشان از گروه آن است كه كاركردهايي كه در آيين¬نامه در قالب قاعده¬ها درج شده براي¬شان داشته باشد و مطالب نامربوط به موضوع گروه دريافت نكنند. دوم اين كه معتقد بودم علني بودن تذكر، اقدامي براي تثبيت و تقويت هنجارهاي گروه است. وقتي همگان از مصداق¬هاي نقض قاعده مطلع بشوند، بيشتر احتمال دارد بر آن قواعد اجماع كنند و پايبندي نشان دهند. حال آن كه نقض دائم قواعد، بي اين كه افراد هيچ نمودي ببينند از اين كه نشان بدهد اين كار خاص «نقض قاعده» بوده، جاافتادن و پذيرش هنجار را با مشكل مواجه مي¬كند و احتمال نقض مكرر آن هنجار و در نهايت بي¬هنجاري افزايش مي¬يابد.

فكر مي¬كنم اين اندازه از مسامحه كه در سال¬هاي اخير در برابر نقض صريح قاعده¬هاي عقلاني و داراي كاركرد، در جامعه ما رخ داده، و اتفاقا اغلب بهانه¬ي آن «حفظ احترام» و حرمت افراد در جايگاه¬هاي مختلف بوده است، در نهايت منجر به نوعي بي¬¬قيدي و حساسيت¬زدايي و البته تخلفات بسيار شده است، تخلفاتي كه همواره در قالب «احترام به افراد»، «احترام به مقام و موقعيت افراد»، «احترام به سن و سال» و ... از آن چشم¬پوشي مي¬شود، حال آن كه بيش از هر چيز به نقص كاركردي در سيستم¬هاي مختلف (ادارات، موسسات و  مصادر اجرايي، بخش¬هاي خدماتي عمومي يا خصوصي و ...) شده است. يعني اين مسامحه¬ي نابجا كه جامه¬ي «احترام به انسان» به آن پوشانده شده، براي جامعه پيامد منفي داشته و بسيار پرهزينه بوده است. همچنين رواج اين شيوه¬ي برخورد با تخلفات، منجر به انتظارات غيرمنطقي افراد براي مورد احترام قرارگرفتن و چشم¬پوشي از تخلفات¬شان حتي و به خصوص در صورت زير پا گذاشتن حقوق و حرمت ديگران شده است!

از اين رو به نظر من نقض هنجارهايي كه به حقوق عمومي آسيب مي¬رساند، حتي المقدور بايد به طور علني تذكر داده شود. البته كه نمي¬شود به شرايط بي¬توجه بود، اما اين كه به عنوان يك قاعده¬ي كلي، هر گونه تذكر عمومي را منع و ممنوع كنيم، به نظرم درست نيست و كاركردهاي منفي اين وضعيت را در بالا برشمردم.

در چكيده اين مقاله در شماره جديد مجله معتبر «Rationality & Society» آمده كه: نقض هنجار مي¬تواند مسري (واگيردار) باشد. به اين معنا كه اگر مردم از  نقض هنجار توسط ديگران اطلاع داشته باشند، اين كار (نقض هنجار) به سرعت گسترش و رواج مي¬يابد. تحقيقات پيشين دو ساز و كار را در اين مورد تحليل كرده اند: در صورت اطلاع از نقض هنجار از سوي ديگران (1) كنشگران باورهاي ذهني شان را درباره احتمال شدت مجازات كاهش مي دهند، (2) آن ها موافقت و همراهي¬شان با يك هنجار را به موافقت ديگران مشروط مي¬كنند. در اين پژوهش، محققان تلاش كرده¬اند با ترتيب دادن يك آزمايش، اثر مجازات را حذف كنند. آن ها مدعي هستن نتايج شان مسري بودن نقض هنجار   را نشان داده است، به طوري كه كنشگران در غياب محرك هاي استراتژيك، نقض هنجار را از ديگران تقليد مي¬كنند.



۱۵ خرداد، ۱۳۹۴

نيم‌نگاه

1.
اين روزنامه‌نگارايي كه اخيرا ياد گرفته‌ان، برن يه نيم‌نگاهي به مجلات علمي-پژوهشي داخلي بندازند و يه گزارش از يك مقاله درست كنن و بندازن در شبكه‌هاي اجتماعي بچرخه.

2.
اينا كه خودشون تحصيل‌كرده‌اند اما معلوم نيست چرا فقط منتظرن ببينن روزنامه‌نگاراي مذكور كدوم مقاله رو براشون انتخاب مي‌كنن كه بندازن تو شبكه‌هاي آنلاين رفقاشون، و يه خودي نشون بدن!

۲۷ اردیبهشت، ۱۳۹۴

تفكر انتقادي عليه تفكر انتقادي: فرماليسم روش شناختي

حيرت‌انگيزترين رويدادي كه اخيرا شاهد آن بوده‌ام كاربرد صوري تفكر انتقادي براي مغالطه كردن و كتمان حقيقت است!

هوشمندي و قدرت اين موجود دو پا در تبديل كردن چيزها به ضد آن حيرت‌انگيز نيست؟

۲۴ اسفند، ۱۳۹۳

شاخص هاي حكمراني جهاني (WGI)‌

اين سايت داده هاي پروژه شاخص هاي حكمراني جهاني (WGI)‌ را براي 215 كشور طي دوره زماني 1996 - 2013 براي شش بعد مختلف ارائه مي كند. ابعاد عبارت اند از:

  • آزادي بيان و پاسخگويي
  • ثبات سياسي و غياب خشونت
  • كيفيت مقرراتي [يا ساماندهي؟]
  • اثربخشي دولت
  • حاكميت قانون
  • كنترل فساد


داده ها در قالب هاي مختلف جدول و نمودار ارائه مي شود.
برخلاف تصور آن هايي كه مي گويند «همه جاي دنيا فلان چيز فلان طور است»، تنوعات در اين داده ها (نقشه هاي جهاني) مشاهده پذير است  و مناسب مطالعات تطبيقي است.
روش شناسي و گردآوري داده ها هم در اين جا آمده كه هنوز نخوانده ام.

۱۵ اسفند، ۱۳۹۳

موسسه نظرسنجي امريكايي

يك موسسه نظرسنجي كه ادعا مي كند امريكايي است و نظرسنجي هاي تلفني در ايران اجرا مي كند. جديدترين آن مربوط به انتخابات رياست جمهوري 96 و انتخاب هاي مردم بين گزينه هاي احتمالي است. تأمل برانگيز است.

پ.ن. اين كه اين موسسه چه طور توانسته در ايران كار كند، حتي اگر پيمايش ها فقط تلفني باشد، محل سوال است.


عليهِ جامعه‌‌‌شناسيِ سياست‌‌‌گذار

مقاله اي تأمل برانگيز براي جامعه شناسان و محققان اجتماعي : « عليهِ جامعه‌‌‌شناسيِ سياست‌‌‌گذار »
از: دكتر محمدرضا طالبان
مجله علمي پژوهشي راهبرد فرهنگ شماره 26 - دي ۱۳۹۳

جامعه شناسان  و محققان چندين سال است كه از سوي عوامل اجرايي و سياستگذاري براي ارائه ي راه كار و راه حل هاي كاربردي براي مسائل اجتماعي تحت فشار، و بلكه آماج طعنه و تحقير هستند. اين مقاله به اين موضوع مي پردازد كه اصلا آيا فضاي كار جامعه شناس با فضاي كار سياست گذار يكي است و آيا آشتي پذير است؟  آيا اصلا جامعه شناسان و محققان اجتماعي در مقام جامعه شناس و پژوهشگر مي توانند كاري براي حل مسايل اجتماعي بكنند؟


پ.ن.1 يك سوال هم اين است كه انتشار اين مقاله در مجله شوراي عالي انقلاب فرهنگي (راهبرد فرهنگ) چه دلالت معنايي ضمني يا پيامدي مي تواند داشته باشد!؟


پ.ن.2. چكيده، به هيچ عنوان منعكس كننده محتواي مقاله نيست. به خواندن چكيده اكتفا نكنيد!


۰۳ بهمن، ۱۳۹۳

تابو

انگار گفتن اين كه «من صلاحيت اظهارنظر در اين مورد را ندارم» كفر است! نشانه ي بي سوادي يا دست و پاچلفتي بودن...

۰۱ دی، ۱۳۹۳

...

هفته قبل در كارگاه آشنايي با مدل سازي عامل محور در جامعه شناسي شركت كردم و ديروز بخش هايي از كتاب «جامعه شناسي عامل محور محاسباتي» را مرور كردم. گذشته از اين كه با يك رويكرد و روش جديد و خيلي متفاوت در پژوهش هاي جامعه شناختي آشنا شدم، اين آشنايي باب كشفيات شخصي جالبي را براي ام گشود.

الان داشتم به سيستم هاي فازي و مصداق هاي آن در تحقيقات اجتماعي و همين مدل سازي عامل محور فكر مي كردم و در ذهن ام مقايسه شان مي كردم با روش هاي خيلي رايج تر و آشناتر. براي ام خيلي جالب است كه اين روش هاي جديد اگرچه در حوزه مهندسي توسعه يافته اند، اما چگونه محققان از طريق آن ها توانسته اند بين فهم كمّي و كيفي از پديده هاي اجتماعي پل بزنند و چگونه تلاش كنند درونمايه ي جامعه شناختي روش هاي تحقيق را خيلي بيش از گذشته غني كنند، خصوصا اين روش مدل سازي با توجه ويژه اش به رابطه سطوح خرد و كلان، كه به نظرم جامعه شناسي عمده ي حيثيت اش در گرو توان تبيين همين رابطه است؛ اگر بتواند. (اين آقاي اسكاتزوني نويسنده ي كتاب فوق كه خودش هم جامعه شناس است ولي گويا در مجموع جامعه شناسي را از اين لحاظ زياد موفق ارزيابي نمي كند. كمي نااميدكننده است!)

حالا ممكن است من اصلا كاري به اين روش مدل سازي نداشته باشم و اصلا ازش استفاده نكنم اما همين آشنايي مقدماتي و مختصر، جزئيات جالبي را به فهم جامعه شناختي ام افزود و تأملات جالبي به ذهن ام آورد. اين اتفاق بزرگ و هيجان انگيزي است!
نه سال پيش هنگام يادگيري روش تحقيق در جامعه شناسي وقتي به ام ياد دادند كه متغيرهاي مربوط به ادراكات، احساسات و رفتارها مي تواند به صورت متغيري پيوسته سنجيده بشود، و بدين ترتيب از بند دوقطبي هايي كه مي گويد فلان خصوصيت يا هست يا نيست، مي شود رهيد، و آدم ها را به جاي طبقه بندي سياه و سفيد، در طيفي خاكستري از خصوصيات نشاند، فكر مي كردم علم عجب پيشرفت هاي شگرفي كرده است :) حالا اين روش هاي جديد گويي به زبان بي زباني دارند مي گويند كه اين طيف خاكستري موهوم را آماردان ها به ما محققان اجتماعي انداخته اند! (و طرفه اين كه الان خودشان هم بزرگ ترين منتقدان محققان اجتماعي كمي‌گرا براي كاربرد اين متغيرهاي پيوسته ي مجعول هستند!!)...

يك بار نوشتم «پاداش آموختن خود آن است». يك دوستي نوشت: «چه كم!». من هنوز بر همان عقيده ام، او را نمي دانم!

۲۸ آبان، ۱۳۹۳

خشونت

نتايج طرح ملي «بررسي خشونت خانگي عليه زنان در 28 استان» منتشر شد.


گزارش دقيق نيست و از لخاظ نوشتاري روان و بدون اشتباه در ايسنا منتشر نشده است. 

با اين حال بعضي نتايج قابل تأمل است. براي من قابل تأمل ترين قسمت اش مربوط به معنادار نبودن تفاوت ها در اعمال بعضي انواع خشونت در بين مردان شهري و روستايي ، و در بين طبقات مختلف تحصيلي و شغلي بود. اين بدان معنا است كه اين متغيرها در ميزان بعضي از اين خشونت هاي رايج مؤثر نيستند و احتمالا به اين معنا بايد فهميده شود كه اعمال خشونت تحت تأثير شهرنشيني و تحصيلات بالاتر نيست. نه در شهر به كسي چيزي ياد ميد هند نه در دانشگاه كه مانع از خشونت ورزيدن او عليه اهل و عيال شود! پس خشونت ورزي تحت تأثير متغيرهاي ديگري است كه به طور يكسان شهر و روستا وت حصيلكرده و نكرده را تحت تاثير قرار مي دهد.

من ار بودم به موازات اين تحقيق، يك تحقيق هم براي بررسي خشونت خانگي عليه مردان سفارش مي دادم. به نظرم خيلي جالب مي شد، خصوصا مقايسه اش با نتايج همين تحقيق.

۲۶ آبان، ۱۳۹۳

پيچيدگي تحليل اشتغال زنان در ايران

بانك مركزي آمار اشتغال و بيكاري خانوارهاي ايراني را در سال 92 اعلام كرد.
راست‌اش استنباط هاي دقيق از اين آمار براي من ممكن نبود. يعني اين كه فهم و تفسير نسبتاً دقيق اين كم و زياد شدن نسبت ها در دو سال متوالي فكر مي كنم نياز به دانش اقتصادي درباره مسايل بازار كار دارد كه من ندارم. با اين حال بعضي نكات‌اش براي‌ام بيش‌تر تأمل برانگيز بود.

- تنها 2.1 درصد اعضاي مؤنث شش ساله و بيشتر خانوارها شاغل هستند.


- بيش از نيمي از اعضاي مؤنث شش ساله و بيشتر خانوارها (55.1 درصد) داراي درآمد بدون كار هستند (اين تعداد بدون به حساب آوردن زنان خانه‌دار و زنان محصل و دانشجوي بدون كار و درآمد محاسبه شده است). منبع درآمد اين زنان چيست؟ (ارث، مهريه و نفقه، ثروتي كه توسط مردان يا زنان ديگر (والدين، همسر) به آن‌ها بخشيده شده، سود سرمايه گذاري، مستمري و درآمد بازنشستگي، كمك‌هاي خيريه، ...؟). اگر آمار با چنين تفكيكي هم منتشر شده بود جالب بود.


به نظرم موضوع اشتغال زنان در ايران –عمداً يا سهواً- با سهل‌انگاري و ساده‌سازي زيادي تحليل مي‌شود (دست كم در سطح ژورناليستي‌اش كه من مي‌بينم). علل بيكاري و اشتغال زنان در ايران با علل بيكاري و اشتغال مردان در ايران يكي نيست و بنابراين مشمول همان تحليل‌هايي نيست كه براي مردان مي‌شود. اين خطاي بزرگ تحليلي را نبايد مرتكب شد. زن از لحاظ عرفي، شرعي و حقوقي در ايران مسئول كسب درآمد و تأمين خانواده نيست. اين نكته‌ي كليدي به نظر من تأثير مهمي هم در انتخاب‌هاي زنان براي اشتغال و عدم اشتغال، و هم در واكنش‌هاي بازار كار به زنان دارد. يعني اين كه زنان در جست و جوي كار تا چه حد جدي باشند و چه شغل هايي را با چه سطحي از درآمد ترجيح بدهند يا بپذيرند، و اين كه بازار كار چه پيشنهادهايي از لحاظ نوع شغل و سطح درآمد به زنان بدهد يا اصلا زنان را انتخاب كند يا نكند، به نظرم به شدت تحت تأثير متغيرهاي فرهنگي و حقوقي است.
ضمن اين كه ايران در اين ميانه در پايين بودن ميزان اشتغال زنان تنها نيست. نرخ پايين اشتغال كه قابل قياس با بقيه كشورهاي توسعه يافته و در حال توسعه نيست، الگوي خاصي است كه در چندين كشور خاورميانه‌اي ديگر ديده مي‌شود. اين خود دلالت ديگري بر جنبه‌ها و پيچيدگي‌هاي فرهنگي و احتمالا حقوقي قضيه است.

- گزارش فوق برشي است از گزارش  سال 92 از سلسله گزارش هاي سالانه ي بانك مركزي با عنوان «بررسي بودجه خانوار HES» (صفحات 14و 15 گزارش)

۳۰ مهر، ۱۳۹۳

ژانر: شياد علمي



اينا كه كلي ادعا دارند و خودشون رو اين طرف و اون طرف با همون ادعاها به مردم قالب مي كنند، بعد وقتي سرچ شون مي كني جز تعدادي پروفايل در فيسبوك و لينكدين و پينترست چيز ديگه اي دستگيرت نمي شه، و آخر سر معلوم نمي شه اين بنده ي خدا اصلا چه كاره هست؟ كجا هست؟ چه مي كنه؟ تحصيلاتش چيه؟ و ...

(اينا يا مديريت استراتژيك خونده اند يا بازاريابي! يعني البته اين طور «ادعا» مي كنند)

۱۴ خرداد، ۱۳۹۳

ما ایرانیان ناخشنود

گزارشی که امروز گالوپ منتشر کرده حاصل پیمایشی است که در سال 2013 به صورت مصاحبه ی تلفنی و چهره به چهره در 138 کشور جهان اجرا کرده است (گالوپ نگفته این پیمایش در چه ماهی از سال 2013 اجرا شده). در این پیمایش از احساسات مثبت و منفی ای که مردم در روز قبل از پیمایش به میزان قابل ملاحظه ای تجربه کرده اند سوال کرده، و برای این دو دسته احساسات دو شاخص ساخته. احساسات منفی در این شاخص شامل خشم، اضطراب، غم، درد جسمانی و نگرانی بوده است. ایران رتبه ی دوم را در شاخص احساسات منفی و رتبه ی 93 را در احساسات مثبت به دست آورده. در متن گزارش ببینید ایران در احساسات منفی در کنار چه کشورهای آشفته ای قرار گرفته است...


نکته ی قابل ملاحظه در یافته های این پیماش و پیمایش های مشابه این است که اگرچه ایران در شاخص های عینی توسعه ای معمولا رتبه ای در میانه ی طیف دارد (معمولا در بین 160-200 کشور جهان یک رتبه ای حدود 80-100 به دست می آورد)، اما معمولا در شاخص هایی که احساسات ما را می سنجند، ایران در نقاط انتهایی رتبه بندی قرار می گیرد. این موضوعی کنجکاوی برانگیز است که نیاز به تبیین جامعه شناختی دارد.

همین جوری سردستی می شود یکی دو تا تبیین مفید و مختصر ارائه کرد:

یکی این که احتمالا ما کلا در روایت احساسات منفی مان اغراق می کنیم یا اساساً احساسات منفی را شدید تجربه می کنیم، و این به رغم شرایط عینی و واقعی است که داریم، مثلا وضعیت واقعی اقتصادی و توسعه ای که در آن قرار داریم. (کسی هست که شک داشته باشد ایران آخرین کشور در میان 138 کشور از لحاظ وضعیت اقتصادی و توسعه ای نیست!؟)


تبیین دیگر می تواند مبتنی بر احساس محرومیت نسبی باشد. ایرانیان به شدت احساس محرومیت نسبی می کنند. آن ها بی وقفه ایران را با کشورهای کاملا توسعه یافته ی دنیا مقایسه می کنند و انتظار دارند از همان امکانات برخوردار باشند! این هم البته خودش نیاز به تبیین دارد که الان حال ندارم بنویسم. اما به طور مختصر من آن را ناشی از روند توسعه و مدرنیزاسیون ایران پس از کشف نفت در ایران می دانم. پهلوی ها ایران را به مدد پول مفت نفت (نه رشد اقتصادی حاصل از کار و تحول صنعتی و پیش نیازهای فرهنگی آن) خیلی جلوتر از آن جایی بردند که کشورهای نزدیک به ایران (نزدیک از لحاظ فرهنگی و جغرافیایی و اصولا حوزه ی تمدنی) بودند. نفت و آن چه در پی آن وارد زندگی ایرانیان شد، مطالبات آن ها را به سرعت بسیار بالا برد. حالا ایرانی ها زندگی خودشان را با زندگی مردم در اروپا و امریکای شمالی مقایسه می کنند! یکی از نشانه های مشخص آن استفاده از عبارت «در همه جای دنیا» یا «در دنیا» به قصد مقایسه ی وضعیت ایران با کشورهای توسعه یافته است. مثلا گفته می شود: «در همه جای دنیا .... چنین است». در واقع در نزد بسیاری از ایرانیان، حتی روزنامه نگارها و فعالان سیاسی، اوضاع توسعه ای ایران (در همه زمینه ها اعم از اقتصادی، فرهنگی و سیاسی) به راحتی قابل قیاس با کشورهای صنعتی است، یا اصولا«دنیا» خلاصه شده در همین کشورها است! این بی شک مقایسه ی ناثوابی است، اما به خوبی سطح مطالبات را نشان می دهد و البته گفتن مداوم اش بر میزان مطالبات بیش از پیش می افزاید!


البته این تحلیل تاریخی ام نیاز به پخت و پز و صیقل دارد ولی لب کلام همین است.

۰۷ اردیبهشت، ۱۳۹۳

سوء تفاهم

بعضی جاها، از بعضی تحصیل کرده ها، بعضی اظهارنظرهایی به عنوان راه حل های بعضی مسایل اجتماعی آدم می شنود که در قلب امریکای جهانخوار مابعد صنعتی هم به عنوان راه حل های عملی رایج برای عموم تجویز نمی شود. بعضی وقت ها یک جریانات علمی حاشیه ای به خاطر جذابیت ها یا تبلیغات ژورنالیستی چنان به متن مباحثات در ایران وارد و تبدیل به گفتمان غالب می شوند که کسی شک نمی کند که حتی در آن طرف دنیا هم این سکه ها، سکه ی رایج نیست، بلکه یک جریان کوچک فرعی در کنار ده ها جریان دیگر کوچک و بعضی جریان های هنوز بزرگ تر و مهم تر و پذیرفته شده تر و کارامدتر است.


داستان از این قرار است که یک دانشجو، یک استاد، یک ژورنالیست، یک آدم علاقه مند زبان دان باحال، یک روز «تصادفا» به یک مقاله یا کتاب جالب برمی خورد، حالا هر جا، مثلا توی یک مجله ی نه چندان معتبر علمی یا یک جایی روی اینترنت که لزوما منبع مقبول و صاحب نام علمی نیست. بعد می آید ترجمه اش می کند. به دلیل علاقه اش به موضوع و جذابیت آن، احتمالا یکی دو تا دیگر هم گیرش می آید و این طرف و آن طرف منتشر می شود. احیانا اگر محفل و منبری هم پیدا بشود که بشود شفاهاً در موردش حرف زد چه بهتر! بعد از آن جا که ایده اش جذاب است، چند تا ژورنالیست دیگر پیدا می شوند و ایده یا مفهوم را می قاپند و چندبار در موردش می نویسند و گزارش درمی آورند. خلاصه همین جوری به همین سادگی یک موجی راه می افتد! بعد یک عده آدم اینترنت باز که اتفاقا تحصیلاتی هم توی حوزه های انسانی دارند چشم شان به این ایده ها می افتد و آن ها را جالب می یابند، یک دو تا پایان نامه و مقاله هم ازش در می آید، شانس بیاورند یک استاد به نام هم اسمش روی پایان نامه و مقاله باشد. در همین حینِ رسانه ای شدن آن ایده یا مفهوم، سیاست مدارها و آدم های اجراییهم در همه ی سطوح وارد می شوند و آن مفهوم را به گند می کشند. خلاصه موضوع ومفهومی که اصلا معلوم نیست سر و کله اش از کجا پیدا شد و اصل و اساس اش کجا بود، نقدها به اش چی بود، اصلا علمی بود یا شبه علمی، و چه قدر در فضای علمی روز دنیا مقبول بود، تبدیل به نقل محافل آکادمیک و غیرآکادمیک کشور می شود و الخ!

۲۹ مرداد، ۱۳۹۰

TIMSS و PIRLS

آخر هفته¬ی قبل را در کارگاه آشنایی با تجزیه و تحلیل داده های TIMSS و PIRLS گذراندیم. اگرچه آشنایی مختصری با این آزمون ها داشتم، مطالب تازه و خیلی جالبی در موردشان یادگرفتم. اطلاعات قابل ملاحظه¬ ای در وبسایت مركز ملي مطالعات بين المللي پرلز و تيمز  (وابسته به پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش وزارت آ.پ) و IEA (انجمن بین المللی ارزیابی پیشرفت تحصیلی -برگزارکننده و هماهنگ کننده ی اصلی این آزمون ها) در مورد این دو آزمون موجود است. به طور خیلی خلاصه می شود گفت که این ها دو آزمون ارزیابی پیشرفت تحصیلی در حوزه های علوم، ریاضیات و سواد خواندن دانش آموزان چهارم دبستان، سوم راهنمایی و سال آخر دبیرستان هستند، که در سطح بین المللی برگزار می شوند و ایران نیز خوشبختانه در نمونه ی آن هست.

در مورد این آزمون ها چند نکته ی جالب دریافتم که مایل ام آن را به اشتراک بگذارم:

1-    آزمون های فوق در چارچوب یک پروژه ی بین المللی به طور منظم و دوره ای با استانداردهای بسیار سطح بالا برگزار می شود. تقریبا کلیه ی مستندات و داده های این آزمون ها به رایگان در دسترس همگان قرار دارد و در صورت آشنایی با ساختار داده ها و نرم افزارهای مربوط، امکان انواع تحلیل ها وجود دارد.

2-    این پروژه اگرچه به منظور سنجش وضعیت تحصیلی دانش آموزان و نظام آموزشی کشورها طراحی شده، و شاید در نگاه اول بیشتر به کار دانشجویان و محققان حوزه ی آموزش و پرورش و علوم تربیتی بیاید، اما به دلیل حجم گسترده ی داده های اجتماعی و فرهنگی که در این پروژه به طور بسیار دقیق گردآوری می شود، قابلیت انواع تحلیل های جامعه شناختی نیز در آن وجود دارد. تحلیل های تطبیقی (بین کشوری) و  تحلیل های چندسطحی تنها دو نمونه اند. (تعجب آور است که چرا دانشجویان رشته های علوم تربیتی و جامعه شناسی به سمت استفاده از چنین داده های غنی و معتبری «هدایت نمی شوند» و در عوض به تولید پرسشنامه ها، داده ها و پایان نامه های «چنان که افتد ودانید» رومی آورند. به جز ناآشنایی، یک علت البته ممکن است پیچیدگی کار با داده های این آزمون ها باشد که هدف کارگاه فوق معرفی داده ها، مبانی آماری آن ها و نرم افزار مربوط بود).

3-    به نظرم باز شدن درها به سمت همکاری های بین المللی از این دست، در هر حوزه ای از جمله پژوهش، می تواند استانداردهای انجام کارها در کشور را به طرز قابل ملاحظه ای ارتقا بخشد. در این برهوت، به نظرم به وزیر و مسؤولی که از حدود15-16 سال پیش امکان شرکت ایران را در این پیمایش فراهم کرده، باید دست مریزاد گفت، همچنین به پژوهشگرانی که با جدیت و پشتکار این پروژه را در ایران راهبری می کنند. اگرچه نتایج آزمون ها شاید خبر چندان خوشی برای نظام آموزشی ایران نداشته باشد، اما دست کم منظری واضح و معتبر از واقعیت موجود به دست می دهد، چیزی که در غالب حوزه ها با فقر و فقدان آن مواجه ایم.

4-    نکته ی جالب در مورد برگزاری این آزمون ها (و نه اهداف و محتوای آن ها) همکاری حرفه ای بسیار گسترده ی بین رشته ای، بین سازمانی و بین المللی است. چیزی که مرا به شگفتی واداشت نحوه ی مدیریت و سازماندهی تیم های متعدد همکاری در این پروژه ی عظیم (و چندین پروژه ی دیگر) است که در قالب های متفاوت و با محتوای متفاوت و در ذیل سازمان های مختلف حرفه ای و دولتی به طور مداوم مشغول به کار هستند، تا آثاری با کیفیت و دقت بسیار بالا فراهم کنند.

5-    مؤسسه ی برگزارکننده ی آزمون های فوق (IEA) انجمنی مستقل و کنسرسیومی بین المللی از نهادهای تحقیقاتی ملی و آژانس های تحقیقاتی دولتی است که در آمستردام هلند مستقر است. هدف اصلی آن اجرای مطالعات بزرگ مقیاس تطیبیقی پیشرفت تحصیلی برای دستیابی به فهمی عمیق تر از تلاش های سیاست گذارانه و عملی درون و بین نظام های آموزشی است. این موسسه طیفی از آزمون های متعدد را برگزار می کند از جمله:
TIMSS= Trends in International Mathematics and Science Study
(مطالعه ی روندهای بین المللی ریاضیات و علوم)
PIRLS= Progress in International Reading Literacy Study
(مطالعه ی روندهای بین المللی سواد خواندن)
ICILS = International Computer and Information Literacy Study
(مطالعه ی بین المللی سواد کامپیوتر و اطلاعات)

ICSS= International Civic and Citizenship Education Study
(مطالعه ی بین المللی آموزش مدنی و شهروندی)

SITES= Second Information Technology in Education Study
مطالعه ی کاربرد تکنولوژی اطلاعات در آموزش

ایران فقط دو تای اولی را اجرا میکند.این آخری هم به نظرم خیلی جالب می رسد.

6- منبع داده ی IEA داده های دوره های مختلف آزمون های مختلف را به رایگان برای دانلود در اختیار گذاشته است.

پایگاه داده های آزمون های تیمز و پرلز در سایت دانشگاه بوستون کلاب نیز اطلاعاتی مشابه را در خود دارد. ظاهرا امکان تحلیل آنلاین داده ها را هم می دهد


7- برای هر آزمون چندین جلد مستندات تهیه می شود که شامل: راهنمای داده بین المللی برای کاربران، گزارش بین المللی آزمون، گزارش فنی، دایره المعارف آزمون،و چارچوب ارزشیابی است و در سایت های فوق در دسترس است.

۱۹ مرداد، ۱۳۹۰

اخلاق پژوهش

از دکتر احمد محمدپور سه کتاب منتشر شده که به سه گانه ی او معروف شده است:
 ضد روش: منطق و طرح در روش شناسی کیفی
روش در روش: درباره ی ساخت معرفت در علوم انسانی
فراروش: بنیان های فلسفی و عملی روش تحقیق ترکیبی در علوم اجتماعی و رفتاری 

او در این کتاب ها با بررسی طیف وسیعی از ادبیات مربوط به تحقیق کیفی، به شرح بنیادهای معرفت شناختی و روش شناختی رویکردها و روش های تحقیق (به ویژه روش کیفی و ترکیبی) پرداخته و مجموعه ی باارزشی را پدید آورده است.


در این مجموعه، «ضد روش» بیشتر از بقیه جنبه ی عملیاتی دارد و کاربردی است. دیروز به نظرم رسید در گزارش یک پژوهش کیفی، عنوانی را به مسایل اخلاقی تحقیق و چگونگی مراعات آن در تحقیق مذکور اختصاص بدهم. اما نمیدانستم چنین عنوانی دقیقا باید کجای گزارش و با چه کیفیتی بیاید. بنابراین دنبال فصلی در مورد «اخلاق تحقیق» در کتاب ضد روش گشتم که چیزی نیافتم. به دو کتاب دیگر از این مجموعه هم مراجعه کردم اما فصل خاص و مجزایی تحت این عنوان پیدا نکردم. این موضوع به نظرم خیلی عجیب رسید. زیرا تا جایی که به یاد دارم در فهرست هر کتاب روش تحقیق ترجمه شده ای (تبعا منظورم در حوزه ی علوم اجتماعی و رفتاری است)، فصل مجزایی در اوایل کتاب به اخلاق تحقیق اختصاص داشته (و البته ندیده ام این موضوع در کلاس های روش تحقیقی که تا حالا داشته ام به طور جدی مورد توجه قرار بگیرد یا اصولا  تدریس بشود. خودم هم اغلب به این فصل کتاب ها توجه نمی کنم و ازش می گذرم! و باید اعتراف کنم که گاهی به نظرم فصلی خسته کننده و  نوشته شده برای خالی نبودن عریضه رسیده است!).


این که سه گانه ی مذکور که روی هم بیش از 1200 صفحه حجم دارد، فصلی در این باب ندارد نکته ی قابل تأملی است به نظرم. این امر البته چیزی از ارزش های کار مؤلف نمی کاهد و اساساً به نظرم نباید موضوعی شخصی و مربوط به مؤلف قلمدادش کرد، بلکه باید در چارچوب بزرگ تری آن را دید: در چارچوب پرانتز پاراگراف قبلی ام!


از این مساله می توان تعبیرهای متعددی داشت:


* اساسا اخلاق موضوع کم اهمیتی است در جامعه ی ما! تا حدی که مؤلف سه گانه ی فوق آن را از قلم انداخته یا ضرورتی برای طرح اش ندیده است.

* احتمالا تصور غالب در جامعه ی علمی ما این است که کسی (محققی) که صاحب دانش و اطلاعات (در معنای فنی آن) است نیازی به پایبندی به اصول اخلاقی یا اثبات پایبندی اش ندارد.احتمالا در رابطه ی محقق-سوژه مثل هر رابطه ی فرادست-فرودست دیگری در جامعه ما، طرف فرادست نیازی به اثبات تعهد اخلاقی اش نمی بیند.


* سوژه های تحقیق هیچ گاه احساس نکرده اند که به حقوق شان تعرض شده، یا اگر احساس کرده اند صدای شان شنیده نشده است.


فعلا همین ها به ذهن ام رسید. شاید بشود تعبیرهای دیگری هم داشت...


من بالاخره با نگاهی به 3-4 کتاب دم دست دیگر (فلیک، نیومن، گال و همکاران، بیکر) چیزهایی در فصل سوم گزارش آوردم (البته کسی نگفته بود کجا باید چنین چیزی درج بشود یا اصلا بشود یا نشود! ابتکار کاملا شخصی بود!). به علاوه متوجه شدم که مساله ی اخلاق تحقیق چه موضوع مهم و فربهی است در آن طرف دنیا که به «بی اخلاقی» در این طرف شهره شده! به طوری که منجر به تدوین انواع نظام نامه های اخلاقی پژوهش از سوی انجمن های علمی و حرفه ای شده است.



نیومن 40 صفحه از جلد اول کتاب اش را که  518 صفحه حجم دارد، به فصلی با عنوان «اصول اخلاقی و سیاست پژوهش اجتماعی» اختصاص داده است که در آن ضمن اشاره به اصول اخلاقی پژوهش و جوانب مختلف آن، مثال های متنوع و ماجراهای متعددی از رسوایی های اخلاقی محققان -به عنوان درس عبرتی برای دانشجویان و محققان جوان!- درج کرده است.

۲۶ تیر، ۱۳۹۰

طلاق: منع يا تجويز

 براي سردرآوردن از روش سنجش وفاق هنجاري (به روش factorial survey) به مقاله ي جالبي برخوردم در مورد شکل گيري هنجارهاي طلاق. در اين مقاله بيش تر به اين موضوع پرداخته شده که در چه شرايطي طلاق تجويز يا منع مي شود. اين موضوع از آن رو جالب توجه  است که تصميم به طلاق امري شخصي نيست. طرفيني که تصميم به طلاق مي گيرند بايد براي تصميم خود توجيهي پذيرفته شده از نظر جامعه داشته باشند. اين توجيه به هنجارهاي منع و تجويز طلاق مربوط است   که موضوع اصلي اين مقاله است.

نويسندگان ادعا مي کنند که درجوامع غربي که ازدواج مبتني بر عشق رمانتيک است، فقدان عشق، حمايت و درک متقابل، طلاق را موجه مي کند. با اين حال فرضيه ي ديگر اين مقاله آن است که علاوه بر موارد فوق، منع و تجويز طلاق به شرايط ديگري هم وابسته است: عوارض جانبي مثبت و منفي طلاق و حفظ پيوند زناشويي. در واقع هنجارهاي منع وتجويز طلاق، قطعي نيستند. افراد در هنگام قضاوت در مورد موجه بودن يک طلاق خاص، به شرايط و بستر آن نگاه مي کنند و عوارض مثبت و منفي حفظ خانواده و طلاق را مي سنجند و سپس موضع سهل گيرانه يا سختگيرانه در قبال يک طلاق اتخاذ مي کنند.

اين عوارض ممکن است مربوط به طرفين طلاق، فرزندان (در صورت وجود) و جامعه مربوط باشد. عوارض منفي آن براي طرفين شامل احساس شکست، کاهش اعتماد به نفس و دشواري هاي مالي است. عوارض جانبي براي جامعه شامل کاهش همبستگي اجتماعي، و تهديد ثبات ديگر خانواده ها (به اين دليل که زوج جداشده ممکن است علاقه مند به ارتباط با افراد متأهل ديگر بشوند) و ... است. با اين حال حفظ ازدواج هم ممکن است عوارضي همچون کشمکش دائمي يا خشونت آميز، بدرفتاري جسمي، و حتي روابط خارج از ازدواج به دنبال داشته باشد. براي فرزندان هم تحقيقات متعددي نشان داده که گاهي جدايي آسيب کم تري از حفظ خانواده براي بچه ها داشته است. با اين ملاحظات، همواره منع يا تجويز طلاق به شرايط خاصي بستگي دارد که خانواده درگير آن است.

 نويسندگان اثر شبکه¬ي اجتماعي افراد، تجربه هاي پيشين از طلاق (مثلا طلاق والدين)، وضع مالکيت خانه و کسب و کار (مشترک با همسر يا مستقل)، وضع اشتغال، و مدت ازدواج را در پذيرش هنجار سهل گيرانه نسبت به طلاق بررسي کرده اند.

نتايج اين مطالعه ي تجربي نشان ميدهد که اطلاع از وجود کشمکش هاي خشونت آميز مکرر، روابط خارج از چارچوب ازدواج، و نداشتن فرزند در يک خانواده، قضاوت پاسخگويان را در تجويز طلاق سهل گيرانه تر مي کند.
...
به نظرم يک چنين تحقيقي مي تواند در مورد جامعه ي ما هم نتايج جالبي به دست دهد، خصوصا که يک نگاه سرانگشتي (نيم نگاه!) به آدم هاي دور و بر نشان مي دهد که طي همين 10-20 سال اخير چه تحول شگرفي در زمينه ي هنجارهاي منع و تجويز طلاق در جامعه رخ داده است. اين مدت ها است که توجه ام را جلب کرده که طي اين سال ها چه موضع سهل گيرانه تري نسبت به گذشته نسبت به طلاق در جامعه ي ما به وجود آمده است، حتي در خانواده هاي کم و بيش سنتي. اين که توي چه لايه هاي جامعه اين موضع سهل گيرانه تر است هم خودش موضوعي است، و اين که کدام شرايط در جامعه ي ما تأثير پررنگ تري دارند و در موازنه ي سود و زيان طلاق يا حفظ ازدواج مهم تر به حساب مي آيند مي تواند موضوع يک تحقيق باشد.

پ.ن. گاهي موضوع جذاب مقاله ها باعث مي شود وقت زيادي را صرف خواندن چيزي بکنم که اصلا به دنبال آن به اين مقاله نرسيده بودم. نتيجه ي آزمون فرضيات اين مقاله جالب تر از بحث روشي اش بود که از اول به خاطرش سراغ اين مقاله رفتم! راستی اگر کسی مقاله ی داخلی دیده که از این روش (همان factorial survey) استفاده یا این روش را تشریح کرده باشد دوست دارم ببینم. . فعلا 3-4 تا مقاله با این روش دیده ام که هر کدام شان محاسبات آماری را یک جور انجام داده اند و همه شان هم مدعی پیمایش فکتوریل هستند!  فقط نحوه ی تدوین ابزارشان شبیه هم است.  مقاله ی مبدعان این روش را هم با این که چندبار با عرق ریزان فراوان خوانده ام خوب نمی فهمم ،چون آمار را به زبان انگلیسی آن هم بدون مثال خوب نمی فهمم! از فهم ام مطمئن نیستم، و امتحان کردنش با داده های فرضی روی SPSS هم نتیجه نداد... :(

آه! می دانم احمقانه است که انتظار داشته باشم با 3-4 تا مقاله ته یک چیزی را دربیاورم :( کاش راه شاهانه ای برای آموختن وجود داشت!

۰۶ خرداد، ۱۳۹۰

حمّال به مثابه ی نماد شرافت

در فرهنگ ما « حمال» و «عمله» گاهی به عنوان ناسزا به کار می رود. شاید این محصولِ رویکرد جدیدی باشد که به «بدن» شأنی والا و عمدتا تشریفاتی و نمایشی می دهد، والاتر از آن که ابزار «کار» -کار فیزیکی- شود. یا حاصل اندیشه ای است که اشتغال به کار فکری را وجه ممیزه ی انسان و غیرانسان می پندارد.

به هر حال به نظرم در شرایطی که جامعه ی ما دارد (نابرابری و شرایط دشوار اقتصادی برای طبقات پایین تر، فقدان بیمه های کارامد، و چشم انداز مبهم و تاریک آینده)، شاید باید این واژه ها را از نو معنی کرد. این آدم ها به نظرم می توانند نماد «شرافت»، «سلامت نفس» و «خودساختگی» باشند.

دوست داشتم فرصتی بود برای گفت و گویی عمیق با این آدم ها، اما فعلا که نیست. تصورمی کنم آن ها کسانی هستند که می توانند برای امرار معاش مثل خیلی های دیگر دست به کار خلافی بزنند بی این که جسم و جان خود را بفرسایند. آن ها کسانی هستند که اگر به قدر کافی خودساخته و سلیم النفس نباشند -شاید نه چندان سخت- مثل خیلی ها به دام اعتیاد و وادادگی بیفتند.

به نظرم حتی –به عنوان یک ایده ی پژوهشی- می شود به این فکر کرد که فهم این آدم ها، زندگی و طرز تفکرشان، می تواند راهی به سوی کشف عوامل بازدارنده ی آسیب های اجتماعی و روانی باشد.

۱۸ اردیبهشت، ۱۳۹۰

سریع البازده، لطفا!

«سلام. اگه قرار باشه 10 تا مطالعه موردی مرتبط با شهرداری با مبلغ حداکثر 4 میلیون تومان انجام بدیم که سریع البازده باشه، چه موضوعاتی پیشنهاد میکنید. لطفا پاسخ سریع. باتشکر. [اسم فرستنده]»

طرف کارشناس یک بخش شهرداری است که با تحقیق و محققان در ارتباط است. برداشته متن فوق را اسمس کرده به تعداد زیادی از کارشناس های پژوهشی در شهرداری و پژوهشگرها و دانشگاهی های بیرون (لابد هر کی از این قماش که در لیست تماس هاش بوده!). «مملکته داریم»!

پ.ن. غیر از بعضی نکات قابل بحث و تأمل دیگر دراین حرکت، این «سریع البازده»ش مرا کشته!

۱۸ فروردین، ۱۳۹۰

تعصب رشته ای !؟

البته که جامعه شناسان (و دوستان مردم شناس و انسان شناس شان) نقش برجسته ای در ابداع، بسط و ترویج روش های متنوع تحقیق در علوم اجتماعی و رفتاری داشته اند. کسی شک دارد؟ (ن.ک به: بیوگرافی پل لازارسفلد، بیوگرافی بارنی گلیسر)