۰۴ اردیبهشت، ۱۳۸۸

رابطه والد و فرزند

حالا می فهمم چرا وقتی کسی کار خوبی می کند یا حرف راهگشایی می زند به اش می گویند: «خدا پدرتو بیامرزه» یا اگر با معرفت تر باشند: «خدا پدر و مادرتو بیامرزه».

۲۹ فروردین، ۱۳۸۸

برشی از زندگی (3)


گفت که داروی اعصاب مصرف می کند. خیلی وقت پیش هم گفته بود. دل ام گرفت که هنوز هم دارو می خورد. گفتم: «آخه تو برا چی باید داروی اعصاب بخوری؟ آخه جوش چی رو می زنی؟ آخه مگه تو چه مشکلی تو زندگیت داری؟» همان طور که خودش را مشغول کلیک کردن و تماشای مانیتور نشان می داد ازآن لبخندهای معصومانه ی همیشگی اش زد و جوابی نداد.

وقتی آمدم خانه، هنوز داشتم به برخوردمان فکر می کردم. از حماقت خودم متعجب و عصبانی بودم، از خودم شرم داشتم که چه طور توانسته بودم حرفی تا این حد غیرعاقلانه بزنم. لابد به هر حال مشکلی دارد که او را واداشته این همه مدت دارو مصرف کند، و مگر من چه قدر درباره ی او -که گهگاه می بینم اش- می دانم که مطمئن باشم مشکلی ندارد پس نباید نیاز به دارو داشته باشد. من دوست اش دارم و از این که از لحاظ روحی مشکل احتمالا حادی دارد که او را نیازمند مصرف داروی روانپزشک کرده است، ناراحت بودم، ولی آیا این مجوز لازم برای گفتن حرفی تا این حد احمقانه ("آخه مگه تو چه مشکلی تو زندگیت داری؟" که یعنی مطمئنم تو مشکلی نداری) هست؟

انرژی هسته ای حق مسلم ماست (3)

گندم امریکایی، برنج تایلندی و پاکستانی و هندی، چای کنیایی، گوشت برزیلی، مرغ هلندی، موز اکوادوری، سیب فرانسوی، پرتقال مصری، نارنگی پاکستانی، گلابی چینی، سیر چینی، انگور شیلیایی، آلوی آفریقای جنوبی ... حق مسلم ما است.

۲۳ فروردین، ۱۳۸۸

خوشبختی

نان شب مان از امریکا می آید و از 14 کشور دیگر : آلمان، روسيه، فرانسه، انگليس، سوئيس، كانادا، قزاقستان، اتريش، آرژانتين، استراليا، امارات متحده عربى، لبنان، ازبكستان و تركيه.

این که گندم در لیست تحریم ها نیست خوشبختی بزرگی است، نیست؟

لینک خبری: 1 (23 فروردین 88) و 2 (26 اسفند87) و 3 (31 مرداد87)

۲۲ فروردین، ۱۳۸۸

فساد و نظام ارزشیابی

نظام ارزشیابی در همه ی حوزه ها و سطوح اعم از صنعت، آموزش، خدمات، نیروی انسانی و ... در کشور ما به شدت دچار سهل انگاری و فساد است، به طوری که وجود انواع گواهینامه ها و مجوزها که باید ضامن سطح کیفی نیروی انسانی، کالا یا خدمات باشد، عملا فاقد چنین کارکردی هستند و فقط مجوز صوری برای فعالیت نیروی انسانی یا تولید کالا و ارایه خدمات برای شخص حقیقی یا حقوقی فراهم می آورند. به نظرم تنها راه برون رفت سریع ازاین وضعیت، اتکا به مجوزهایی است که جنبه ی بین المللی دارند و نهادهای معتبر بین المللی که ساختار و متدلوژی شفافی برای ارزشیابی و اعطای مجوز دارند آن ها را اعطا می کنند.

مزیت الزام به کسب چنین گواهینامه هایی این است که باعث تلاش افراد و سازمان ها (اعم از خصوصی، عمومی، دولتی، تولیدی و خدماتی) برای برآوردن استانداردهای مشخصی است که در سیستمی با فساد حداقل ارزشیابی می شود. مزیت دوم این است که مصرف کننندگان کالا و خدمات و استفاده کنندگان از نیروی انسانی اطمینان و اعتماد بیش تری به کیفیت آن چه مورد استفاده قرار می دهند خواهند داشت. سومین فایده ی این کار آن است که به معیارها، اندازه ها یا شاخص هایی برای ارزیابی فعالیت سازمان ها و افراد دست می یابیم که کیفیت کار آن ها را قابل مقایسه با سازمان ها و افراد مشابه در سطح بین المللی می کند. داشتن چنین اندازه ها و شاخص هایی به ما نشان می دهد که در کجای دنیا ایستاده ایم و احیانا به کجا می خواهیم برسیم، بنابراین مانع از آمارسازی، خیال پردازی، شانتاژ و هدف گذاری ها و برنامه ریزی های غیرواقع بینانه و خودفریبانه می شود. فساد موجود در نهادهای ارزیاب به معنای آن است که ما خود به خودمان دروغ می گوییم! در چنین شرایطی شاید مصلحت این باشد که حقیقت را از دیگری بپرسیم!

اگرچه ارزش بخشیدن به مدارک بین المللی، به سلب مشروعیت از انواع ساز و کارها و مدارک ارزشیابی موجود در داخل می انجامد، اما اعتبار کاذب بخشیدن به مکانیزم های ارزشیابی ای که فاقد حداقل صحت، دقت و شفافیت هستند نه تنها کارکرد مثبتی ندارد بلکه به شدت مخرب است. هم از جهت کاهش اعتبار سازمان های ارزشیابی کننده و هم سلب اعتماد عمومی در سطح داخلی و خارجی، و نیز از منظر اهداف توسعه ای.

در حاشیه:
پست سال گذشته ام در مورد رشد فساد: فساد؛ هر روز بیش تر از دیروز

گزارش روزنامه سرمایه: نزول 54 رتبه ای ایران در فساد مالی
(البته روزنامه سرمایه اطلاعات جدیدی درباره شاخص فساد در ایران منتشر نکرده است، اصل اطلاعات همان است که من در پست سال قبل آورده ام)

۱۸ فروردین، ۱۳۸۸

فرزند زمان خویشتن


امیدوارم روزی که دختر جوان ام در مسایل ریز و درشت زندگی اش راه هایی غیر از آن چه من رفته ام و می پسندم برگزید، بتوانم به اش بگویم: «تو باید با من متفاوت باشی، تو فرزند زمان خودت هستی». و این را با ایمان قلبی به این موضوع بگویم.

و نمیدانم که آیا اصلا همین الان هم همین حرف را که «امیدوارم روزی...» با صداقت می گویم؟! آیا با خودم صادق ام؟ آیا اگر آن لحظه ی موعود، همین الان فرا برسد، حاضرم چنان جمله ای را بگویم؟!