۲۵ شهریور، ۱۳۹۳

وضع احساس رنج و کامیابی مردم دنیا




گالوپ امروز گزارشی از وضع احساس رنج و کامیابی مردم دنیا در سال 2013 منتشر کرده است. این گزارش برمبنای پیمایشی با حدود 133000 نفر در 135 کشور دنیا است. گالوپ شاخصی تحت عنوان «شاخص جهانی بهزیستی» ساخته که مرکب از مولفه های زیر است:

هدف: علاقه به کارهای روزانه و پیگیری اهداف
روابط اجتماعی: داشتن روابط حامیانه، مثبت و دوستانه در زندگی
وضع مالی: داشتن پول کافی برای مدیریت اقتصادی زندگی
محیط اجتماعی : دوست داشتن محل زندگی، احساس ایمنی و احساس مباهات به اجتماعی که در آن زندگی می کند، مشارکت اجتماعی
وضع جسمانی: داشتن وضع سلامت خوب و انرژی کافی برای انجام کارهای روزانه

در این گزارش پاسخگویان در این 5 مولفه و در شاخص نهایی بهزیستی که از ترکیب این 5 بعد ساخته شده به سه گروه کامیاب، در حال تقلا یا چالش، و در رنج تقسیم شده اند و نسبت افرادی که درهر یک از این سه دسته می گنجند در دنیا، در قاره ها و مناطق، و در کشورها گزارش شده است.

به طور خیلی خلاصه: نتایج نشان میدهد که قاره ی امریکا قاره ی خوشبخت ها است! یعنی درصد آدم هایی که در آن احساس کامیابی در بیشتر این ابعاد می کنند بیشتر از جاهای دیگر دنیا است. جالب این که این فقط مختص امریکای شمالی نیست، بلکه مردم کشورهای امریکای مرکزی و جنوبی هم در این شاخص ها وضعیت خوبی گزارش کرده اند. بدترین وضعیت را سوریه وافغانستان داشته اند و مثل همیشه قاره ی افریقا قاره ی سیاه.

در متن گزارش کامل این پیمایش، داده های ایران هم گزارش شده. یک-چهارم ایرانی ها ابراز کرده اند که از لحاظ مالی کامیاب یا در رفاه هستند. احساس کامیابی در مولفه ی اجتماعی، مالی در حد میانگین جهانی، از لحاظ سلامت جسمانی کمی بالاتر از میانگین جهانی است. در مولفه ی محیط اجتماعی کمتر از میانگین اجتماعی احساس کامیابی دارند و جالب تر از همه این که کمتر از میانگین جهانی احساس میکنند که به کارهای روزانه و پیگیری اهداف شان علاقه مند هستند! در مولفه ی «هدف» کم تر از هر چهار مولفه ی دیگر احساس کامیابی مشاهده می شود و تعداد افرادی که در این مولفه احساس در رنج بودن را گزارش کرده اند بیش از چهار مولفه ی دیگر است، یعنی این احساس کلا نیمی از افراد جامعه را دربرمیگیرد. به نظرم این یک جورهایی نشان دهنده ی احساس بی معنایی و هدف گم کرده گی و اغتشاش ارزشی جامعه ایرانی می تواند باشد و به این معنا باشد که شاید برخلاف خیلی از تحلیل ها آن چه بیش از همه اغلب افراد را در جامعه امروز ایران رنج می دهد، مشکلات مالی و مسایل بهداشت و سلامت و مسایل سیاسی و ... نیست، بلکه یک جور حس بی معنایی و بی انگیزگی است. این شاید حتی تبیین کننده ی بعضی داده های دیگر از جمله درصد بالای افرادی است که احساسات منفی را تجربه می کنند (چندی پیش در همین صفحه گزارشی از گالوپ را شر کردم که نشان میداد در سال 2013 ایرانیان دومین مردمانی هستند که بیشترین احساسات منفی را در دنیا گزارش کرده اند، حدود 50% از ایشان در پیمایش گالوپ اظهار کرده بودند که در روز قبل یکی از پنج احساس منفی (خشم، افسردگی، ....) را تجربه کرده اند)یک مقایسه ی ساده ی منطقه ای هم نشان می دهد که ایران در مولفه های مالی، روابط اجتماعی، محیط اجتماعی و هدفمندی وضعیتی مشابه میانگین منطقه MENA (خاورمیانه و شمال افریقا) دارد، در حالی که از لحاظ بهداشت و سلامت وضع بهتری از میانگین منطقه دارد.