۰۴ آذر، ۱۳۸۸

رابطه ی فساد و فشار

واکنش حاکمیت به گزارش گسترش فساد[+]:

«رئیس سازمان بازرسی کل کشور، گزارش اخیر سازمان موسوم به سازمان بین‌المللی شفافیت درباره نزول 27پله‌ای رتبه ایران از لحاظ فساد اداری و قرار گرفتن ایران در رتبه 168 نظام‌های اداری فاسد جهان را که دستمایه هجمه برخی رسانه‌ها علیه دولت شده بود، کاملا ظالمانه، ناصحیح، جانبدارانه و سیاسی خواند.»
...
«رئیس سازمان بازرسی کل کشور ، اشکال عمده در این بخش را تعلل برخی ادارات در ایران در ارائه آمار واطلاعات دقیق از وضعیتشان بیان و تصریح کرد: متاسفانه ادارات در کشور ما، آمار و اطلاعات دقیقی را ارائه نمی‌کنند و خود ما هم که می‌خواهیم آمار بگیریم متاسفانه با تعلل مواجه هستیم.»
...
«رئیس سازمان بازرسی کل کشور خاطرنشان کرد: باید فشار بیاوریم و در این بخش با تبلیغات گسترده و پیگیری از مراجع دیپلماسی، جایگاه ناحقی را که به ما دادند اصلاح خواهیم کرد.»

1- آقای رئیس، فساد با فشار اصلاح نمی شود.
2- فساد با«تبلیغات گسترده» و زبان بازی و زبان آوری و شعارهای دهن پرکن اصلاح نمی شود.
3- فساد موضوع «دیپلماتیک» نیست که خبرش را از مراجع دیپلماسی بگیرید.
4- جایگاه و «نمره» را به کسی «نمی دهند» بلکه «می گیرد»!
5- لازم نیست کسی «آماری» ارایه کند یا سازمانی «موسوم» به شفافیت گزارشی مبتنی بر داده های کاملا روشن و مشخص منتشر کند. به قول شیخ اصلاحاتِ سابق «ننه جون منم داره می بینه» که فساد مثل سرطان بدخیمی به ارکان ریز و درشت کشور دست اندازی کرده. کافی است یک نگاه به اقتصاد و تجارت و ورزش و سینما و کوچه و خیابان بیندازید آقای رئیس...

در همین مورد از نوشته های پیشین ام: 1، 2

۰۳ آذر، ۱۳۸۸

رضایت از زندگی

اگر یک آمار معتبری منتشر بشود از میزان درخواست های مهاجرت کشورهای مختلف به کشورهای دیگر، و داده ها به صورت طولی باشند (یعنی مربوط به سال های مختلف باشند)، آن وقت شاید یک جورهایی بشود راجع به «رضایت از زندگی» مردم کشورهای مختلف و آرمان های شان از یک زندگی مطلوب چیزهایی گفت، و راجع به روندها هم.

خاستگاه ایده: هجوم ملت برای ثبت نام در لاتاری گرین کارت امریکا و فوج سایت های مشاوره برای ثبت نام.

۲۵ آبان، ۱۳۸۸

داشتن یا به دست آوردن؟

چه داری؟ چه «به دست» آورده ای؟

آدم ها لایق چیزهایی که بر حسب شانس و تصادف، یا بنا به قاعده های اتوماتیک سنت ها صاحب شده اند نیستند، آدم ها لایق چیزهایی هستند که در پی کسب شان می روند و «به دست» می آورند.

۲۴ آبان، ۱۳۸۸

دعا

«خدایا! هرچیزی را زمانی به من بده که شایسته ی آن باشم»

به دست آوردن هر چیزی پیش از موعد آن - پیش از رسیدن به شایستگی، بلوغ و سلامت نفس- به شدت فاسدکننده و مخرب است. ثروت، قدرت، شهرت و هر چیز مطلوب دیگری باید به اندازه ای در دسترس آدم ها باشد که ظرفیت اش دارند... این را برای همین زندگی روزمره می گویم. حرف سیاسی نیست اصلا.

«خدایا! اگر می خواهی چیز ارزشمندی به من عطا کنی، لطفا قبل اش حتما چک کن ببین نفس ام به اندازه ی کافی نیک و پاک، و لایق برای پذیرش و کاربردِ درست آن چیز هست یا نه؟»

۱۶ آبان، ۱۳۸۸

جشن پاییز








چیزهایی که ما می سازیم: سیاه، سفید، خاکستری
طبیعت پاییز: جشنواره رنگ ها

سی سالگی

یکی از موضوعات مورد علاقه ام تغییرات بینش و ادراک در طی سال ها و دوره های مختلف زندگی است. در این مورد اولین case مطالعه البته خودم هستم و بعد کنجکاوم در مورد دیگران بدانم و این دو را مقایسه کنم و به روش بررسی حضور و غیاب همزمان به چیزهایی در مورد تحولات آدمی طی دوره های زندگی پی ببرم!

سی سالگی و روزهای کمی قبل و بعد از آن را دوست دارم. به نظرم آغاز پختگی آدم است. برای من روزهایی بوده است که بصیرتی عمیق تر نسبت به زندگی پیدا کرده ام و اگرچه تلاطم های فکری پردامنه ای را به همراه داشته اما در مجموع با احساس آرامش و ثبات نسبی قرین بوده است و از این لحاظ با سال های پرتنش بیست سالگی کاملا متفاوت است.

نکته ی آزاردهنده اش، خودآگاهی از نزدیک شدن به سال هایی است که روند معکوس توانایی های جسمی و ذهنی آغاز می شود، و به یاد آوردن مکرر این نکته که کارهای نکرده ی زیادی هست و فرصت بسیار کم تر از آن چه در بیست سالگی فکرش را می کنی..

حرف های بیش تری در مورد سی سالگی دارم...

۱۲ آبان، ۱۳۸۸

اختلال روانی

به نظرم این یک جور اختلال روانی باشد که مدتی است دایم ته دل ام شور می زند، نگران یک اتفاق بد هستم، نگران اتفاقی که بی خبر بیفتد و همه چیز را به هم بریزد؛ حتی وقتی همه چیز بر وفق مراد است، یا وقتی آن قدر همه ی چیزهای بد و خوب و معمولی اطراف؛ به اندازه ی کافی خوب یا آرام "به نظر می رسند" که نگرانی جدی و اساسی و پیشبینی نشده ای ندارم، در پس زمینه ی ذهن ام همواره دلشوره ای از چیزی مبهم و تعریف نشده وجود دارد... شاید هم زندگی در این فضای به شدت سیال و بی ثبات این جور آموخته ام کرده است. وقتی ساختارهای کلان طوری است که قدرت پیش بینی ات را به شدت تقلیل می دهد ، و مرتبا با به خطا رفتن حدس ها و تخمین ها مواجه هستی، و قطعی ترین قاعده، مشکوک بودن همیشگی به قاعده مند رفتار کردن افراد و قاعده مند بودن رویه ها است، طبیعی است که عاقلانه ترین (یا بیمارگونه ترین؟!) شیوه این است که همیشه احتمال ریسک پیش بینی ها را در نظر بگیری. و این جوری می شود که یک دلشوره ی ممتد همواره با تو است...
شاید وقت آن رسیده باشد که پیش روانشناس بروم...

حکمرانی خوب و سرمایه اجتماعی در شاخص رونق

می حواهم نکته ی جالبی را که بعد از خواندن گزارش مختصری در مورد شاخص رونق موسسه لگاتوم (دانلودشده از سایت) به ذهن ام رسید بگویم. یکی از نتایج ده گانه ای که این موسسه از تحلیل داده ها گرفته این است که در کشورهایی که شاخص حکمرانی پایین است، شاخص سرمایه اجتماعی بالا است. و در توجیه این امر گفته است وقتی حکومت ها قادر به برآوردن نیازهای زندگی مردم نیستند، آن ها به ناگزیر رفع نیازهای شان را در روابط همبسته ی خود می جویند (نقل به مضمون). اما اگر به جدول نگاه کنید دست بر قضا این وضعیت در ایران صادق نیست! ایران هم در شاخص حکمرانی نمره ی کم گرفته است و هم متاسفانه در سرمایه اجتماعی. روشن است که در چنین وضعیتی نیازهای فراوانی معطل می ماند، و چنان که افتد و دانید چه آشفته بازاری شکل می گیرد که چیزی جز استیصال از آن حاصل نمی شود. حالا می شود با همین دو متغیر تبیین خوبی داشت از بعضی پدیده ها از جمله خرافه گرایی (در اشکال گوناگون اش) و فرار مغزها.