۰۸ اردیبهشت، ۱۳۹۳

از خودبیگانگی

مراقب باشیم کتاب هایی که می خوانیم ما را از خودبیگانه نکند!

غرق شدن در تئوری ها و مفهوم سازی ها گاهی باعث می شود از درک عینی ترین یا شهودی ترین واقعیت ها چنان که هستند بازبمانیم! این از آن وضعیت های انسانی است که همزمان کمیک و تراژیک است!

کوتاه در برابر بلند

در جواب یک ایمیل چند سطری یا نیم صفحه ای، یک جواب چند کلمه ای می دهد... بوی تبختر از این جور واکنش به مشام ام می رسد...

۰۷ اردیبهشت، ۱۳۹۳

خوشبختی

می دانی؟ این که با کسی زندگی کنی که مطمئن باشی هرگز به قصد رنجاندن ات کاری نکرده است، خوشبختی کوچکی نیست، حتی اگر گاهی رنجیده باشی.

بی توجهی

نمی دانم دوستان توجه دارند که پذیرفتن تقریبا تمام و کمال ایده های تکاملی و دترمینیستی، نتایج سیاسی خوبی ندارد!

سوء تفاهم

بعضی جاها، از بعضی تحصیل کرده ها، بعضی اظهارنظرهایی به عنوان راه حل های بعضی مسایل اجتماعی آدم می شنود که در قلب امریکای جهانخوار مابعد صنعتی هم به عنوان راه حل های عملی رایج برای عموم تجویز نمی شود. بعضی وقت ها یک جریانات علمی حاشیه ای به خاطر جذابیت ها یا تبلیغات ژورنالیستی چنان به متن مباحثات در ایران وارد و تبدیل به گفتمان غالب می شوند که کسی شک نمی کند که حتی در آن طرف دنیا هم این سکه ها، سکه ی رایج نیست، بلکه یک جریان کوچک فرعی در کنار ده ها جریان دیگر کوچک و بعضی جریان های هنوز بزرگ تر و مهم تر و پذیرفته شده تر و کارامدتر است.


داستان از این قرار است که یک دانشجو، یک استاد، یک ژورنالیست، یک آدم علاقه مند زبان دان باحال، یک روز «تصادفا» به یک مقاله یا کتاب جالب برمی خورد، حالا هر جا، مثلا توی یک مجله ی نه چندان معتبر علمی یا یک جایی روی اینترنت که لزوما منبع مقبول و صاحب نام علمی نیست. بعد می آید ترجمه اش می کند. به دلیل علاقه اش به موضوع و جذابیت آن، احتمالا یکی دو تا دیگر هم گیرش می آید و این طرف و آن طرف منتشر می شود. احیانا اگر محفل و منبری هم پیدا بشود که بشود شفاهاً در موردش حرف زد چه بهتر! بعد از آن جا که ایده اش جذاب است، چند تا ژورنالیست دیگر پیدا می شوند و ایده یا مفهوم را می قاپند و چندبار در موردش می نویسند و گزارش درمی آورند. خلاصه همین جوری به همین سادگی یک موجی راه می افتد! بعد یک عده آدم اینترنت باز که اتفاقا تحصیلاتی هم توی حوزه های انسانی دارند چشم شان به این ایده ها می افتد و آن ها را جالب می یابند، یک دو تا پایان نامه و مقاله هم ازش در می آید، شانس بیاورند یک استاد به نام هم اسمش روی پایان نامه و مقاله باشد. در همین حینِ رسانه ای شدن آن ایده یا مفهوم، سیاست مدارها و آدم های اجراییهم در همه ی سطوح وارد می شوند و آن مفهوم را به گند می کشند. خلاصه موضوع ومفهومی که اصلا معلوم نیست سر و کله اش از کجا پیدا شد و اصل و اساس اش کجا بود، نقدها به اش چی بود، اصلا علمی بود یا شبه علمی، و چه قدر در فضای علمی روز دنیا مقبول بود، تبدیل به نقل محافل آکادمیک و غیرآکادمیک کشور می شود و الخ!

۰۵ اردیبهشت، ۱۳۹۳

اخلاق جدید پزشکی

وظیفه ی پزشک درمان یا کمک به بهبود حال بیمار نیست، تضمین مراجعه ی مجدد او است!

افسانه های عشق، ازدواج و طلاق

خوب است یکی یک کتابی، مقاله ای بنویسد با عنوان «افسانه های عشق، ازدواج و طلاق». در آن جا تلقی های رایجی که در این مقولات وجود دارد اما با واقعیت تطابق ندارد بیاورد. شاید آدم ها با چشم های بازتری عاشق بشوند، ازدواج کنند و طلاق بگیرند. به نظرم خیلی از انتظارات و پیش بینی های آدم ها در این سه مورد واقع بینانه نیست.
ضمنا یکی از مهم ترین افسانه های عشق، ازدواج و طلاق این است: «موردِ ما با بقیه فرق می کنه»!




پ.ن. راستی با چشم باز می شود عاشق شد مگر؟!
جمعه صبح، پارک، دوربین به دست به دنبال ثبت زندگی مردم در پارک.

1. دو پسر بچه 13-14 ساله روی نیمکت نشسته اند. روی شان زوم می کنم. یکی شان  دست اش را می گیرد جلوی صورت اش،  داد می زند: «عکس نگیر» و فورا کاپشن اش را از روی نیمکت بر می دارد و خودش را پشت آن پنهان می کند. می گویم: مگر خلافکاری که دست ات را جلوی صورت ات می گیری؟

2. مردی نسبتاً جوان با رنگ و قلم مو و خط کش مخصوصی، مشغول پررنگ کردن خط کشی های زمین تنیس است. ازش عکس می گیرم. با خوشرویی می پرسد: «حالا این عکس تون خوبه یا بده؟». انگار منظورش این است که نیت ام از تهیه عکس چیست.

3. وارد زمین چمن می شوم تا از درختی عکس بگیرم. کسی که لباس فرم پوشیده و لابد مأمور انتظامات پارک است و از آن محل می گذرد می گوید: «خانم تو چمن نرو». کسی نیست به اش بگوید مگر تو مأمور فضای سبزی؟! چیزی نمی گویم و برای این که بهانه نگیرد بیرون می آیم. همان جور که به راه اش ادامه می دهد می گوید: «برا عکاسی باید با مدیریت هماهنگ کنین خانم». محل نمی دهم. انگار که نشنیده ام.

چرا عکس گرفتن از صحنه هایی که هیچ نکته ی خاصی ندارد، نقض حریم خصوصی کسی نیست، یا امنیت کسی را تهدید نمی کند تا این حد حساسیت برانگیز است؟




طول و عرض!

زن در عرض امورات دیگر در زندگی مرد است و مرد در طول امورات دیگر در زندگی زن.