۱۰ آذر، ۱۳۸۷

این روزنامه سرمایه اخیرا توجه مرا جلب کرده است و بوک مارکش کرده ام. علیرغم این که از مباحث تخصصی اقتصاد چیزی سر درنمی آورم اما دست کم معنی بعضی خبرها را کم و بیش می فهمم و فکر می کنم برای خیلی ها قابل فهم باشد. مثلا یادداشت سعید لیلاز با عنوان بزرگ ترین موج رانت خواری در تاریخ اقتصاد ایران
و خبرهای جالب دیگر. این که چرا چنین روزنامه ای که اخباری منتشر می کند که احتمالا به تعبیر دولتیان اخباری «مایوس کننده» و «برهم زننده فضا» محسوب می شود به توقیف کشانده نمی شود، احتمالا دلیل اش این است که روزنامه ای تقریبا تخصصی است و مخاطب عام ندارد.

در حاشیه: مقام اول ایران در واردات جهانی گندم
آیا ایران 80% گندم خود را از امریکا وارد می کند؟!

۰۷ آذر، ۱۳۸۷

ترانه های نی نی

ناصر کشاورز، شاعر پر کار کودکان، چند سری کتاب شعر منتشر کرده است با عنوان "ترانه های نی نی کوچولو" و "ترانه های نی نی توپولی"، "لالایی های برای نی نی کوچولوها" و "دنیای شیرین نی نی کوچولوها". این کتاب ها را نیلوفر میرمحمدی، به شایستگی تصویرسازی کرده است.

داستان های این شعرها، برگرفته از اتفاقات آشنایی است که در زندگی روزانه ی بچه های خردسال رخ می دهد که گاه آمیخته با تخیل هم شده است. ناصر کشاورز گاهی حتی در این قصه ها (به صورت شعر) تفسیر خودش را از اتفاقاتی که برای یک بچه خیلی کوچک می افتد به بچه ها نسبت داده که البته ممکن است ربطی به دریافت بچه ها از همان وقایع نداشته باشد! اما در هر حال از نظر من به عنوان یک بزرگسال شیرین و جذاب است و دخترک ام هم این کتاب ها را دوست داشته است. سبک خاص تصویرگری کتاب ها هم به نظرم کاملا جدید، منحصر به فرد و جذاب است و به این مجموعه شخصیتی خاص داده است. بر اساس ترانه های نی نی کوچولو یک کاست و یک سی دی هم با آهنگ سازی و تنظیم امین رامین منتشر شده که آن هم بسیار زیبا و شنیدنی است، رامین در این آهنگ ها تلاش کرده از حال و هوای موسیقی های محلی کشور (مثلا ترکی و لری) استفاده کند و این تلفیق اتفاقا تجربه ی جالبی از آب درآمده و من شدیدا توصیه می کنم اگر یکی از کتاب های نی نی را خریده اید یا حتی اصلا نخریده اید این سی دی یا کاست را حتما برای کودک خردسال تان تهیه کنید. مجموعه های فوق را نشر رویش منتشر کرده است.


تنها ایراد مهمی که به نظرم به این مجموعه ترانه ها وارد است نگاه تبعیض آمیز ناصر کشاورز به مقوله جنسیت است که در بعضی شعرهای او به نحو پررنگی دیده می شود به طوری که خودم موقع خواندن بعضی شعرهای این مجموعه ها برای دخترک ام سطوری را سانسور می کنم! او در بعضی از شعرها، بعضی کارها یا بعضی خصوصیات که می تواند در هر دو جنس ظهور کند به جنس خاصی نسبت میدهد که چندان خوشایند نیست! شعرهایی از این دست در این مجموعه مصداق بارز جامعه پذیری جنسیتی (با بار منفی!) از طریق ادبیات کودک است.


۰۶ آذر، ۱۳۸۷

خط کش

این که عده ی قابل ملاحظه ای در جامعه فکر کنند به حق شان نرسیده اند، یا کارشان آن قدر که ارزش داشته است قدر نهاده نشده و قضاوت جامعه در مورد آدم ها بر مبنایی غیر از شایستگی ها و توانایی های آن ها است، یا وجود این احساس که اصولا خطکش و معیاری که مبنای داوری است دقت چندانی ندارد تا تفاوت های کار آدم ها را نشان بدهد؛ چیز میمونی نیست. این وضعیت آدم ها را مایوس می کند و از تلاش بازمی دارد و نتیجتا استانداردها و کیفیت هر کاری که در جامعه انجام می شود پایین می آورد.

۲۹ آبان، ۱۳۸۷

بایسیکل ران

نمی دانم چرا این روزها مرتب یاد صحنه ای از اواخر فیلم "بایسیکل ران" می افتم که سال ها پیش دیدم و چیز زیادی هم ازش به یادم نمانده!

بعد ازتماشای تلاش جانفرسای "نسیم" برای آن که پول درمان بیماری زن اش را بپردازد (اگر اشتباه نکنم)، در آخر فیلم در صحنه ای بسیار کوتاه می بینیم که آدم با نفوذی توی یک ماشین با کسی (گویا تلفنی) صحبت می کند و از بالا و پایین کردن قیمت چیزی در بازار به چشم بر هم زدنی حرف می زند...

این صحنه بعد از آن همه پازدن نسیم با پلک هایی که لای شان کبریت گذاشته است، مثل آب یخی است که روی سرت خالی کرده باشند، شاید برای همین است که این مضمون این قدر روشن توی ذهن ام مانده و دفعتا پس از سال ها چیزهایی تداعی اش کرده...



خاستگاه:

- وقتی پیام کارگری را توی روزنامه می خوانم که می پرسد آیا سهام عدالت به کارگران ساختمانی روزمزد هم تعلق می گیرد.

- وقتی آگهی تر و تمیز فروش کلیه را توی یکی از شلوغ ترین خیابان های شهر که پر از مطب پزشکان متخصص است می بینم.

- و وقتی خیلی چیزهای دیگر را میبینم و می شنوم

خرافه یا حقیقت

اگر فرض بر این باشد که میزان گرایش مردم به توسل به خرافاتی از قبیل فال بینی و دخیل بستن به درختان کهنسال، مدعیان ظهور، مدعیان دروغین درمان بیماری های لاعلاج و ... نسبت به گذشته افزایش داشته (یا پس از روندی نزولی دوباره رو به فزونی گذاشته)، باید دنبال علتی گشت برای این افزایش.

به نظرم دلیل اش را باید در همان آماری جست و جو کرد که پیش از این لینک هایی به آن ها (و سایت های مربوط از جمله بانک جهانی و سازمان بین المللی شفافیت) همین جا ارائه کرده ام؛ آماری در مورد ناکارامدی، عدم پاسخگویی، عدم شفافیت و نظایر آن. آماری که روند رو به رشد را نشان میدهند یا در مقام مقایسه با کشورهای کم و بیش همتا وضعیتی به مراتب تاسف بار را گزارش می کنند. به روشنی می توان دید که یاس از کارامدی نظام سیاسی و دستگاه بوروکراسی، آدم ها را به سمت راه حل های دیگر سوق می دهد.



خاستگاه: این خبر

۲۰ آبان، ۱۳۸۷

لذت غذا خوردن

فقط باید یک بچه ی بی میل و بد اَدا در غذا خوردن داشته باشی (که اگر پدرش با هزار ترفند روزی دو بار به اش غذا ندهد احتمالا از سوء تغذیه هلاک خواهد شد)؛ تا وقتی دخترکی هم سن و سال اش را می بینی که با چه دقت و ظرافتی قاشق و چنگال به دست می گیرد و گوشت های غذای اش را خرد می کند و بدون آن که هی بگوید «سیر شدم»، «خوابم میاد»، «خسته شدم»؛ تمام غذای اش را می خورد، حسابی لذت ببری!

و فقط باید چنان بچه ای داشته باشی که بفهمی مادر خودت تا حالا (و هنوز هم!) چه قدر از طرز غذا خوردن ات رنج برده است!

۱۸ آبان، ۱۳۸۷

بدون واژه

جاها و فرهنگ های دیگر را نمی دانم، اما دقت کرده اید در فرهنگ ما کلمه "شوهرداری" (یا حتی "بچه داری") وجود دارد اما "زن داری" وجود ندارد؟! به نظرم توجیه نسبتا روشنی وجود دارد: ما برای مفاهیمی کلمه می سازیم که وجود خارجی داشته باشند، لابد برای "زن داری" مدلولی نداریم!

پ.ن.1. البته شاید ادعا بشود که بعضی ها واژه ی "همسرداری" را به جای اش ساخته اند. به نظرم باید دید در ذهن کاربران این واژه تا چه حد منظور از "همسر"، "زن" است و تا چه حد "شوهر"! آیا "همسرداری" باز هم بیش تر "شوهرداری" را تداعی می کند یا نه؟

پ.ن.2. قبلا از واژه ی "همسر" بیش تر از "شوهر" خوش ام می آمد، ولی پس از مدتی به خاطر نحوه و موقعیت های کاربرد آن و افرادی که به کار می برندش برای ام دافعه پیدا کرد.

۱۷ آبان، ۱۳۸۷

تقلب عالمان!

این وبلاگ (http://profs-against-plagiarism.blogspot.com/) "با عنوان استادان علیه تقلب" اخبار تقلب های علمی در کشور را منتشر می کند. این وبلاگ به بهانه ی رسوایی بزرگ علمی پژوهشگران واستادان ایرانی ساخته شده که مقالات متقلبانه در نشریات معتبر بین المللی چاپ کرده اند!

مشت

دقت کرده اید این روزها دیگر کسی در مصاحبه های تظاهرات در تلویزیون نمی خواهد «مشت محکمی به دهان ابرقدرت های شرق و غرب» بکوبد!