۲۶ آذر، ۱۳۸۷

مدیریت استنادها و اطلاعات کتابشناختی

این جوری دیده ایم و تبلیغ شده است که ملت فکر می کنند تکنولوژی فقط یعنی سرخ کن و پاستاپز و تلویزیون ال سی دی و موبایل دوربین دار 10 مگا پیکسلی و ربات فوتبالیست و امدادگر،... و دست بالا: انرژی هسته ای و نانوتکنولوژی و بیوتکنولوژی...


اگر دانشجو هستید یا به هر ترتیب کار پژوهشی می کنید و نرم افزار EndNote را ندیده اید و با آن کار نکرده اید عمرتان بر فنا است! البته کم هم نیستند دانشجوهایی که حتی google Scholar را هم ندیده اند... و از آن اسفباتر استادهایی که هیچ کدام از این ها را ندیده اند! (و مگر قرار است ما از کی کار یاد بگیریم؟!)


مدت ها بود ایده و آرزوی داشتن نرم افزاری توی سرم بود که بشود توی اش فیش نوشت، یا چیزی که بشود با آن فایل های منابع و استنادها را مرتب کرد. حتی به یک دانشجوی مهندسی کامپیوتر هم پیشنهاد کردم که آن را عملی کند که حال اش را نداشت. تلاش کردم توی Excell یک چیزی درست کنم که نیازهای ابتدایی ام را برای چنین کاری برآورده کند... حالا EndNote را یافته ام که همه ی این کارها را یک جا می کند؛ نرم افزاری برای مدیریت استنادها، فیش نویسی، نقل و انتقال و جست و جوی منابع و اطلاعات کتابشناختی و الخ. در واقع حالت بسیار کامل تر آن چیزی که توی Word در منوی References استفاده می کنیم. البته از لحاظ امکانات غیرقابل مقایسه است و کاری که word می کند در مقایسه با EndNote مثل Paint است در برابر Photoshop! EndNote را شرکت یا موسسه Thomson ارایه کرده که ISI هم متعلق به آن است. این نرم افزار هم تحت وب قابل استفاده است هم به صورت desktop. البته نسخه ی دسکتاپ آن که روی کامپیوتر خودتان نصب می شود؛ کامل تر است.

هنوز به کل امکاناتی که می دهد آشنا نشده ام، اما روشن است که فوق العاده است. متاسفانه همان طور که در ابتدای این پست گفتم، ما فقط دستاوردهای سخت افزاری را به نام تکنولوژی می شناسیم، کسی نمی بیند که این دانش و تکنولوژی چگونه و با چه روش های نرم افزاری تولید می شود، بسط می یابد، و چرخه ای از تولید علم پدید می آید که به طور تصاعدی پیشرفت را به ارمغان می آورد. متاسفانه هم سیاست گزاران ما این گونه فکر می کنند و هم مردم عادی و حتی بسیاری از نخبگان غیرسیاسی. و در هر سه سطح، این موضوع منجر به کج فهمی در مورد توسعه و پیشرفت شده است.




در حاشیه: رییس جمهور:«پیشرفت های علمی ایران روزافزون است و دنیا بداند دانشمندان و پژوهشگران ما مرجعیت علمی این سرزمین را در آینده نه چندان دور احیا و بازسازی می کنند.»

۲۰ آذر، ۱۳۸۷

بی سوادی مان

ظاهرا والدین، معلمان و مدارس ایرانی (با همیاری ناشران کتاب های کمک آموزشی) خودشان را می کشند که بچه ها باسواد بسازند! اما این بچه های نمک به حرام آخرش هم چیزی نمی شوند: طبق نتایج یک آزمون معتبر بین المللی «سواد دانش آموزان ايراني در رتبه‌هاي آخر جهاني است». آن وقت باشگاه نانوتکنولوژی دانش آموزی می سازیم و برای اش تبلیغات می کنیم که بیا و ببین! البته که باشگاه نانوتکنولوژی برای یک دانش آموز از نان شب هم واجب تر است؛ علوم و ریاضی و سواد خواندن برای دانش آموز دبستانی و دبیرستانی کیلو چنده!

من آدم بدبینی هستم برای این که به خیلی از خبرها و چیزهایی که در سخنرانی ها گفته می شود با شک نگاه می کنم و بعضی های شان را با ارقام و آمارهایی که فکر می کنم روشمندتر از مطالب سخنرانی ها و مصاحبه های معمول خبری به دست آمده اند و معتبرترند مقایسه می کنم... کاش واقعا آدم بدبینی بودم...

اگر حال دارید سایت آزمون های TIMSS (مربوط به ارزیابی روند مطالعه علوم و ریاضیات) و PIRLS (
مربوط به ارزیابی روند مطالعه سواد خواندن) را ببینید. و نیز:

The position of IRAN in: International studies of PIRLS 2001 and 2006 TIMSS 1995,1999,2003


درباره متدولوژی و محتوای آ زمون TIMSS

TIMSS مخفف:Trends in International Mathematics and Science Studyدر ویکی پدیا

انقلاب یا انفجار!

۱۸ آذر، ۱۳۸۷

قربانی- شدن

تعجب می کنم که چرا تا حالا در حکایت «قربانی» فقط ابراهیم را ختم ایمان و یقین و تسلیم دیده ام... چرا اسماعیل را هیچ وقت -تاامروز- ندیده بودم؟



مرتبط از همین وبلاگ

۱۶ آذر، ۱۳۸۷

رابطه صندلی و آرامش قلبی

چند روز پیش یک مجله خریدم به اسم "منزل"، ظاهرا درباره ی دکوراسیون داخلی و این حرف ها بود. البته بعد متوجه شدم بیش تر از مطالب خواندنی و دانستنی، رپرتاژ آگهی دارد و در واقع یک جزوه ی تبلیغاتی هست احتمالا برای شرکت ها و فروشگاه های متعلق به گردانندگان نشریه و دیگران! به هر حال به دلایلی به یک بار خریدنش می ارزید (از جمله این که بدانی اقشاری از جامعه توی چه فازهایی سیر می کنند و دغدغه ی چه چیزهایی را دارند).

بگذریم. یکی از جالب ترین آگهی های تبلیغاتی اش مربوط به یک جور صندلی ماساژور بود: توی صفحه آ.4 ، بالا عکس صندلی را انداخته بود و پایین عکس یک مرد مسن با موهای سفید و بلند در حال مدیتیشن! تناقضی که در این آگهی وجود دارد و شاید کسی هم به آن توجهی نکند در این است که کسی که اهل مراقبه است با نیروی درون اش و پرورش روح اش به آرامش می رسد و حالا لابد این صندلی ماساژور قرار است جایگزین شود و چنین آرامشی را بدون پرورش قوای روحی (و فقط با اتکا به قوای جیبی!) برای آدم ها به ارمغان بیاورد! این تقلیل گرایی واقعا شرم آور است و فکر می کنم خطایی است که این روزها زیاد مرتکب می شویم: عوضی گرفتن چیزها. خصوصا وقتی «مصرف»، مُسکن هر دردی قرار است بشود.



پی نوشت بی ربط: این که گاهی فونت نوشته ها ناموزون است یا در میانه ی نوشته تغییر می کند، به اختیار من نیست! به خاطر مشکلی جدید وناآشنا گاهی بلاگر چنین رفتاری ازش سر می زند و فونت را به دلخواه تغییر شکل وا ندازه می دهد.