۱۰ دی، ۱۳۹۴

كار آسان

 كار سختي نيست ژست روشنفكر شجاعِ منتقدِ دلسوز را گرفتن و مطالباتي در حد جوامع توسعه يافته در جامعه مطرح و منتشر كردن، و مردم را به حال خود رها كردن كه از يأس و بدبيني و بي­پناهي در خودشان بميرند. و دفعه بعد آمار ناشادي و خشونت و اضطراب و افسردگي همين مردم را روي ميز گذاشتن و از نمد آن براي شهرت و پول درآوردن كلاه ساختن!

۰۴ آذر، ۱۳۹۴

جوجه اردك زشت

تازه‌گي احساس مي‌كنم دچار يك جور اختلال رواني هستم، يك جور نابهنجاري رواني كه در معناي دقيق‌اش آن را «تفاوت با هنجار رايج حالات رواني» عموم مي‌دانم. به طرز رقت‌بار و غيرعادي‌اي همه چيز را تماماً سياه و تاريك و منفي، در حال انهدام، رو به زوال و نابودي كامل نمي‌بينم، به طرز مرموزي به اندك نشانه‌هاي اميدبخش، الهام‌بخش و روزنه‌هاي روشن توجه‌ام جلب مي‌شود، هر خبر و اتفاقي بلافاصله واكنش منفي احساسي در من برنمي انگيزد، و هر تفسير منفي از هر خبر و رويداد و اظهارنظري را به سرعت نمي‌پذيرم. متن‌ها و آدم‌هاي عميق و جدي كه به سويه‌هاي مثبت رويدادها و تحولات نگاه مي‌كنند به طرز مشكوكي توجه‌ام را جلب مي‌كنند... از سوي ديگر وقتي دوستي را مي‌بينم كه انباشته از احساسات منفي و يأس است به طرز غيرعادي رسالت اميدبخشيدن به‌اش را احساس مي‌كنم!
همه اين ها به نظرم غيرعادي مي‌رسد و «نابهنجار» ... احساس «جوجه اردك زشت» را دارم!


۲۰ مهر، ۱۳۹۴

مزيت پُخي نبودن

در جامعه امروزي طبيعي است كه هر آدمي بخواهد يك «پخي» باشد براي خودش!

اما از يك منظر هيچ «پخي» نبودن يك مزيت است. براي كسي كه پخي نيست هيچ منفعتي شأني والاتر از دست يافتن به «پاسخ كنجكاوي ها» (اسم اش به زبان آدم هاي فرهيخته مي شود: «حقيقت») را پيدا نمي كند، و موانع صادق بودن آدم با خودش حداقل مي شود.

۱۰ مهر، ۱۳۹۴

چه مي خواهيم؟

مي گويد: «دولت بايد حج را ممنوع كنه، حداقل براي مدتي... چون حكومت ما تا حالا قاطعيت نداشته و هر بار بهمون بي احترامي كردن، تو فرودگاه، اين ور  و اون ور، دولت سكوت كرده، حالا اين قدر اينا به ما بي حرمتي مي كنن و اين اتفاق افتاد».
حوصله بحث كردن ندارم، حد و حدود سوادش را هم نمي دانم. سعي ميكنم حرف را ساده كنم: «خب، اگه دولت اين كار رو بكنه، باز هم ممكنه نارضايتي ايجاد بشه، باز آدم هايي وجود خواهند داشت كه معترض چنين تصميمي بشن و دل شون بخواد برن». نمي گويم كه : «حضرت! آزادي سفر و جا به جايي، ماده 13 اعلاميه جهاني حقوق بشر است، و دولت ها به اين سادگي حق ندارند مانع سفر و جابه جايي كسي شوند. و هر بار هم شده اند معترضان زيادي وجود داشته. حالا شما اصرار داريد كه دولت بايد مانع سفر مردم بشود و آزادي انتخاب مقصد را از آن ها سلب كند!؟ جل الخالق!».
گاهي واقعا فكر ميكنم اين ملت خودش هم نمي داند چه مي خواهد!

در مورد اين سرگشتگي عمومي حرف زياد دارم...

۳۰ شهریور، ۱۳۹۴

Love is...

با قاشقش توی بشقاب بازی می کند، و در حالی که سعی می کند نگاه اش را از من بدزدد و  در عین حال برای حفظ غرورش و هم زمان حفظ محبت من به خودش، پشيماني و غرورش را  پنهان کند، به آرامی می گوید: «یعنی تو فکر کردی من دوستت ندارم؟»
: دوست داشتن یعنی چی؟

تکرار می کند: «یعنی فقط چون با بی حوصلگی جوابتو دادم فکر میکنی من دوستت ندارم؟»
: دوست داشتن یعنی چی؟ فقط بوسیدن همدیگه که معنی دوست داشتن نیست....

مستأصل مي پرسد: «پس دوست داشتن چیه؟»
: دوست داشتن یعنی وقت صرف کردن برای هم... برای گوش دادن به حرف هم... برای جواب دادن... برای توجه کردن به هم... توجه کردن به مشغولیت هاي همدیگه و به چيزايي كه طرف مقابل بهش علاقه منده.... چه طوره که وقتی تو برای من داستان کارتون های مورد علاقه ت رو مفصل و طولانی و با هیجان تعریف میکنی با اشتیاق تا آخر گوش میدم.،کارتونایی که ممکنه خودم علاقه ای هم به شون نداشته باشم، اما الان كه 14 ساعته كه پيش هم نبوديم و همو نديديم و با هم حرف نزديم، تو جواب منو با بی حوصلگی میدی؟

۲۷ شهریور، ۱۳۹۴

انرژي

بعضی آدم ها را زیاد نمی بینی، حتی گاهی فقط یک آشنایی کوتاه به بهانه ای پیش می آید و تمام می شود. اما همان چند برخورد کوتاه کلی انرژی به ات می دهد.
پريروز یک دانشجوی ادبیات آمده بود که چندباری با معرفی یکی از استادانم برای پرسیدن سوال های آمارش به من تلفن زده بود و صحبت کرده بودیم. همان موقع برایم جالب بود که با این که کار با نرم افزار را نمی دانست و داده بود کس دیگری تحلیل آماری اش را انجام بدهد، ولی خیلی دقیق سعی کرده بود فرایند کار را بفهمد. در برخورد با این آدم دچار ناهماهنگی شناختی شده بودم! از طرفی پیش فرض ام این بود که در این دوره و زمانه چنین دانشجویی نمی تواند وجود داشته باشد، و از طرفی این آدم خیلی مشتاق و جدی بود. تلفنی زیاد وقت و مناسبتی نبود که کنجکاوی کنم و ربطی هم نداشت به ام. به سوال هاش جواب میدادم و خداحافظ.
امروز آمده بود برای پرسیدن یک سوال و بنا به اظهار خودش تشکر حضوری. از کارش پرسیدم و توضیحاتی داد. از دقت نظر، نکته سنجی و بینش عمیق جامعه شناختی­ این دانشجوی ارشد ادبیات در تحلیل موضوع شگفت­زده شدم. او توانسته بود نکته ای را از شاهنامه استخراج کند که دیگر محققان و «اسااااااتید» خلاف آن را نشان داده بودند. او با تلاش زیاد شواهد و استدلال های کافی برای ادعای اش فراهم کرده بود. از مصاحبت این دانشجوی کنجکاو و تا این حد پرانگیزه حال خوبی داشتم. حسابی تحسین­ اش كردم و با اين كار سعي كردن انرژي مثبت به اش بدهم. این تنها کاری بود که می توانستم برای­ اش بکنم. این آدم نه پیشوند «استاد» داشت، نه برچسب «دکتر» و نه هیچ یک از چیزهایی که این روزها اعتبار می آورد.

قايم‌موشك‌بازي

نميدانم آدم كم‌حوصله‌اي هستم، يا مهارت ارتباطي‌ام كم است، يا رياكاري را دوست ندارم، يا عيب و علت ديگري دارم كه حوصله آدم‌هايي كه قايم‌موشك‌بازي مي كنند ندارم. يعني به محض اين كه مي بينم كسي اين بازي را شروع مي كند، سريع حوصله ام سر مي رود و ميل‌ام را براي تداوم ارتباط از دست مي دهم، حتي اگر به دليلي يا از جنبه اي طرف براي ام جذابيت داشته باشد يا رابطه با او به دليلي براي ام مهم باشد. قايم‌موشك‌بازي يعني وقتي يكي دارد خيلي صادقانه و در چارچوبي روشن با تو ارتباط برقرار مي كند، با دست پس يزني و با پا پيش بكشي! از يك طرف «كلاس» بگذاري و خودت را دسترس ناپذير نشان بدهي و از طرفي براي ارتباط و جلب توجه يا تاييد بال بال بزني! حوصله‌ي كشيدن ناز اين آدم ها را ندارم! به نظرم بهترين راه براي ادب كردن اين ها كم‌محلي است! براي اين كه بدانند تو توي دام‌شان نمي افتي و وارد اين بازي احمقانه‌ي آدم هاي كوچك و حقير و نابالغ (نخواستم بگويم «بچه») نمي شوي.

- حدس مي زنم يكي از اشتباهات‌ام كه گاهي باعث مي شود بعضي آدم هاي كم ظرفيت وارد چنين بازي‌اي با من بشوند اين است كه راحت و با فروتني، ويژگي هاي مثبت آدم ها را نزد خودشان تحسين مي كنم و ازشان تمجيد مي كنم. تازه‌گي (خيلي دير است؟!) متوجه شده ام ظرفيت خيلي از آدم ها (حتي‌آدم هاي سرشناس يا مشهور به خوش مشربي يا آدم هايي كه كار نسبتا مهمي كرده اند) براي تمجيد شنيدن كم است! دارم تمرين مي كنم اين عادت «بد»م را از سر بيرون كنم كه سريع و راحت كسي را تمجيد نكنم.

۲۳ مرداد، ۱۳۹۴

تز «بزن، در رو»

اخيرا متوجه شده¬ام اين تز «بزن، در رو» هم تز بدي نيست ها!

هميشه لازم نيست براي به كرسي نشاندن حرف¬ات بجنگي. گاهي فقط لازم است حرف¬ات را به گوش طرف(ها) برساني و بگذري. برخلاف تصور تو روي¬اش تأمل خواهند كرد و چه بسا، در خلوت، با مقاومت كم¬تري بپذيرندش. اگر حرف¬ات منطقي و با صداقت گفته شده باشد، چرا تأمل نكنند؟

پيس¬نيازش البته اعتقاد به اصلاحات آهسته و پيوسته و كم¬هزينه است. معمولا تلاش براي متقاعد كردن طرف مقابل در جدل¬هاي طولاني، انرژي¬بر و نسبتا پرهزينه است.


پ.ن. پير شده ام؟ راه حل هام محافظه كارانه است؟! خب، اين هم يك شيوه زندگي يك نوع تاكتيك مواجهه است. موثرش يافته ام و در آن احساس آرامش مي كنم. كم چيزي است!؟

۲۰ مرداد، ۱۳۹۴

اتفاق هاي تازه در «خارج»

در سال هاي اخير و خصوصا بعد از انتخابات 92، اتفاق هاي جالبي در حال وقوع است. اين اتفاقات را چگونه مي توان تحليل كرد؟
-در سال هاي اخير، دانشگاهيان ايراني مقيم خارج از كشور مدرسه¬هاي تابستاني در ايران برگزار مي كنند.
-اخيرا كنفرانس ibridge (برلين- 2015) كارآفرينان و ايده پردازهاي جوان ايراني مقيم داخل كشور را به ابتكار ايرانيان خارج در اروپا گردهم آورد تا مبادله تجربه داشته باشند. گاه به گاه خبر كنفرانس هاي ديگر غيرسياسي و عملگرايانه به منظور مبادله تجارب و دانش بين داخل و خارج به گوش مي رسد (از جمله كنفرانس بين المللي اقتصاد ايران در بوستون-2014).
-در روزهاي اخير، پيرو داغ شدن مخالفت ها در كنگره امريكا عليه توافق هسته اي ايران، از سوي ايرانيان مقيم خارج تظاهرات در شهرهاي مختلف دنيا براي اعلام حمايت از توافق سازماندهي شده است. همچنين گروهي ديگر تلاش كردند با توليد ويديو و همرسان كردن آن، از ايرانيان مقيم امريكا بخواهند تا با تماس با نمايندگان كنگره خواستار تاييد توافق هسته اي شوند....

اين ها به نظر مي رسد اتفاق هاي تازه اي در فضاي اجتماعات ايراني خارج از ايران است تا پيش از اين آن ها جماعت پراكنده و سر درگريباني ديده مي شدند كه جز آه و ناله در دوري از وطن، گاه ناسزاگويي به حاكميت و گاه توصيفي از رنج رانده¬شده¬گي از وطن و بي لياقتي كشور براي نگهداشت اين استعدادهاي شگفت، چيزي ازشان شنيده نميشد. اينك اما دست كم گروهي از آن ها از لاك انفعال بيرون آمده اند و به نظر ميرسد در صدد برآمده اند مشاركت و سهمي براي بهبود اوضاع در داخل كشور داشته باشند. اين اتفاق فرخنده را به فال نيك بايد گرفت.

به نظرم اين پيوندها را به ويژه بايد مديون گسترش ارتباطات و رسانه ها دانست. همچنين نشانه اي است از آشناتر شدن جماعت ايرانيان در خارج با شيوه هاي تاثيرگذاري بر روندهاي سياسي و اجتماعي، و يادگيري روش هاي مشاركت مدني در جوامع مقصد.
گسترش ارتباطات و تماس هاي مداوم و روزمره با خانواده و دوستان، مطلع شدن از جزئيات اخبار و زندگي روزانه در ايران از طريق رسانه ها و شبكه هاي اجتماعي، باعث شده است كه ارتباط عاطفي ايرانيان خارج با داخل قطع نشود و احساسي از همبستگي با / و مسئوليت نسبت به جامعه و كساني كه آن ها را ترك كرده اند در ميان ايرانيان مقيم خارج قوت بگيرد. همچنين رواج و رونق ادبيات مشاركت مدني در دو دهه اخير در ايران، خيل مهاجران جديد از ايران به غرب را نسبت به شيوه هاي مشاركت مدني موثر(به ويژه شيوه هاي هنجاري و نهادي شده)  در آن جوامع حساس كرده است. به نظر مي رسد آن ها هم اكنون در حال آزمودن اين شيوه ها به نفع كشور و مردم شان هستند.

مُد بعدي

قبلنا ميگفتند: «ثواب/گناه داره»، حالا مي گن: «اخلاقي هست/نيست».

يني مُد بعدي چي مي تونه باشه؟!

مُسري بودن نقض هنجارها

چند ماهي گروهي روي وايبر ايجاد كرده بودم براي تبادل اخبار تخصصي در زمينه¬ي آموزش و پژوهش و امور حرفه¬¬اي دانش آموخته‌گان جامعه شناسي، صرفا تبادل اخبار. چندين بار هم علت اين كار و كاركرد چنين گروهي را توضيح داده بودم و چارچوب و قواعد كوتاه و به نظر خودم روشني هم براي¬اش نوشته بودم. با اين حال بعضي ميل عجيبي به نقض قاعده هاي ساده¬ي آن داشتند. من تبعا حوصله¬ي وقت و انرژي گذاشتن خيلي زياد روي اين كار را نداشتم.
يكي از مناقشات اين بود كه آيا بايد به كسي كه قاعده را نقض كرده تذكر داد يا نه، آيا بايد تذكر علني باشد يا خصوصي. اين سوالي بود كه گاه و بيگاه من از خودم هم مي پرسيدم. به جواب خوبي هم رسيدم، با اين حال اجراي آن با مقاومت خيلي شديدي مواجه بود. من معتقد بودم تذكر علني كاركردهاي بيشتري از تذكر خصوصي دارد و موثرتر هم هست.  دليل مقاومت طرف مقابل در برابر اين تز اين بود كه تلويحاً معتقد بود در تذكر علني، حرمت آدم ها شكسته مي¬شود و چهره¬ي فرد تخريب مي¬شود. استدلال من اين بود كه اولا تذكر در مورد نقض قواعد يك گروه مجازي، بي¬احترامي به كسي نيست و نبايد تلقي شود. يعني خود فرد و ديگران نبايد آن را به معناي بي¬احترامي تلقي كنند، بلكه تنها گوشزد كردن نقض قاعده و درخواست براي خودداري از نقض قاعده است، قاعده¬اي كه براي كارايي گروه وضع شده و افراد با دانستن آن عضو گروه شده اند و انتظارشان از گروه آن است كه كاركردهايي كه در آيين¬نامه در قالب قاعده¬ها درج شده براي¬شان داشته باشد و مطالب نامربوط به موضوع گروه دريافت نكنند. دوم اين كه معتقد بودم علني بودن تذكر، اقدامي براي تثبيت و تقويت هنجارهاي گروه است. وقتي همگان از مصداق¬هاي نقض قاعده مطلع بشوند، بيشتر احتمال دارد بر آن قواعد اجماع كنند و پايبندي نشان دهند. حال آن كه نقض دائم قواعد، بي اين كه افراد هيچ نمودي ببينند از اين كه نشان بدهد اين كار خاص «نقض قاعده» بوده، جاافتادن و پذيرش هنجار را با مشكل مواجه مي¬كند و احتمال نقض مكرر آن هنجار و در نهايت بي¬هنجاري افزايش مي¬يابد.

فكر مي¬كنم اين اندازه از مسامحه كه در سال¬هاي اخير در برابر نقض صريح قاعده¬هاي عقلاني و داراي كاركرد، در جامعه ما رخ داده، و اتفاقا اغلب بهانه¬ي آن «حفظ احترام» و حرمت افراد در جايگاه¬هاي مختلف بوده است، در نهايت منجر به نوعي بي¬¬قيدي و حساسيت¬زدايي و البته تخلفات بسيار شده است، تخلفاتي كه همواره در قالب «احترام به افراد»، «احترام به مقام و موقعيت افراد»، «احترام به سن و سال» و ... از آن چشم¬پوشي مي¬شود، حال آن كه بيش از هر چيز به نقص كاركردي در سيستم¬هاي مختلف (ادارات، موسسات و  مصادر اجرايي، بخش¬هاي خدماتي عمومي يا خصوصي و ...) شده است. يعني اين مسامحه¬ي نابجا كه جامه¬ي «احترام به انسان» به آن پوشانده شده، براي جامعه پيامد منفي داشته و بسيار پرهزينه بوده است. همچنين رواج اين شيوه¬ي برخورد با تخلفات، منجر به انتظارات غيرمنطقي افراد براي مورد احترام قرارگرفتن و چشم¬پوشي از تخلفات¬شان حتي و به خصوص در صورت زير پا گذاشتن حقوق و حرمت ديگران شده است!

از اين رو به نظر من نقض هنجارهايي كه به حقوق عمومي آسيب مي¬رساند، حتي المقدور بايد به طور علني تذكر داده شود. البته كه نمي¬شود به شرايط بي¬توجه بود، اما اين كه به عنوان يك قاعده¬ي كلي، هر گونه تذكر عمومي را منع و ممنوع كنيم، به نظرم درست نيست و كاركردهاي منفي اين وضعيت را در بالا برشمردم.

در چكيده اين مقاله در شماره جديد مجله معتبر «Rationality & Society» آمده كه: نقض هنجار مي¬تواند مسري (واگيردار) باشد. به اين معنا كه اگر مردم از  نقض هنجار توسط ديگران اطلاع داشته باشند، اين كار (نقض هنجار) به سرعت گسترش و رواج مي¬يابد. تحقيقات پيشين دو ساز و كار را در اين مورد تحليل كرده اند: در صورت اطلاع از نقض هنجار از سوي ديگران (1) كنشگران باورهاي ذهني شان را درباره احتمال شدت مجازات كاهش مي دهند، (2) آن ها موافقت و همراهي¬شان با يك هنجار را به موافقت ديگران مشروط مي¬كنند. در اين پژوهش، محققان تلاش كرده¬اند با ترتيب دادن يك آزمايش، اثر مجازات را حذف كنند. آن ها مدعي هستن نتايج شان مسري بودن نقض هنجار   را نشان داده است، به طوري كه كنشگران در غياب محرك هاي استراتژيك، نقض هنجار را از ديگران تقليد مي¬كنند.



۱۹ مرداد، ۱۳۹۴

مقاومت

گفت و گو مبادله‌ي نمادها(ي زباني و گاه بدني) است. بنابراين به شدت مستعد سوء تعبير است. پس گفت و گو خانه و مأمن سوء تفاهم است. از سوء تفاهم نبايد ترسيد. با خلوص و حسن نيت متقابل، حوصله، شكيبايي و تلاش صادقانه گره­ هاي فهم را تك به تك بايد گشود. شگفت­ آور اين است كه گاهي براي فهماندن مقصود و گاه حتي براي «فهميده‌شدن» بي­ حوصله­ ايم يا مقاومت مي‌كنيم!

۱۳ تیر، ۱۳۹۴

ژانر: هنجارشكن خنگِ پشيمان


اوني كه مي‌ره يه دليل به زعم خودش منطقي مياره كه يه هنجاري منطقي نيست يا انساني نيست، بعد اون هنجار رو بي‌سر و صدا مي‌شكنه و چيزي كه فكر مي‌كنه درسته در رفتار خودش جايگزين مي‌كنه. بعد مدتي طول مي‌كشه كه متوجه بشه اين هنجارشكني چه هزينه‌هايي براش داشته. يه مدت گيج مي‌زنه كه: «حالا چرا اين جور شد؟ حالا چي كار كنم؟ چه جوري درستش كنم؟ چه جوري حقمو بگيرم؟ چرا اون به من بي‌احترامي كرد؟ چه طور به خودش اجازه داد فلان برخورد رو با من بكنه؟ چرا همچين شد؟ و ....». خلاصه بعد كلي فسفر سوزوندن،  برمي‌گرده سر همون هنجارهاي مامان‌بزرگي كه همه دارن باهاش زندگي‌شونو در جامعه تنظيم مي كنن و رفتار همديگه رو بر اساس همونا مي‌فهمن و تفسير مي‌كنن، و مي‌فهمه كه الكي نبوده كه همه داشتن همون راهو مي‌رفتن!
الان فكر كنم يه ده سالي هست كه هي داره اين چرخه رو تكرار مي‌كنه تو موضوعات مختلف! خنگ خدا! مثلا به حساب خودش جامعه شناسي خونده، هر بار هم همين تحليل هنجار و هزينه و تنظيم رفتار و ... رو با خودش دوره مي‌كنه، اما دفعه بعد باز وقتي به حساب خودش منطق‌ش و احساسات انساني‌ش گل مي‌كنه يادش مي‌ره!

- بعد خوشمزه‌تر اينه كه مي‌شينه گاهي اينو به بچه‌هاي جوون‌تر از خودش مي گه كه «عزيزان! هنجارشكني هزينه داره. ببين مي‌توني و مي‌خواهي هزينه‌شو بپردازي يا نه؟ بعد بشكن»، ولي كاش خودش درس عبرت بگيره : )

۰۱ تیر، ۱۳۹۴

ژانر: توصيه


اينا كه وسط بحث و تبادل نظر خيلي چيزها (خصوصا خواندني‌جات) رو «توصيه» مي‌كنند، اونم «به شدت»؛ و اصلا «پيشنهاد كردن» تو كت‌شون نمي‌ره!


-          
- فرق توصيه و پيشنهاد كم نيست!

۲۶ خرداد، ۱۳۹۴

خلاصه‌

خلاصه‌ي كلام اين كه:

برو قوي شو اگر راحت جهان طلبي / كه در نظام طبيعت، ضعيف پامال است


- متأسفانه اينو هي يادم مي‌ره! چند سال يك‌بار كه تجارب  زيسته‌ي«پامال»شده‌گي‌م انباشت مي‌شه و به خرخره‌م مي‌رسه، ياد اين شعر ميفتم!


راستي چرا يادم مي‌رود!؟ شايد به اين دليل كه ميانه‌ي خوبي با «ترحم براي خود» و دل سوختن براي خود و ناله و فغان ندارم...



- شعر از علي اكبر آزادي متخلص به گلشن آزادي  (1280-1353)

۱۵ خرداد، ۱۳۹۴

نيم‌نگاه

1.
اين روزنامه‌نگارايي كه اخيرا ياد گرفته‌ان، برن يه نيم‌نگاهي به مجلات علمي-پژوهشي داخلي بندازند و يه گزارش از يك مقاله درست كنن و بندازن در شبكه‌هاي اجتماعي بچرخه.

2.
اينا كه خودشون تحصيل‌كرده‌اند اما معلوم نيست چرا فقط منتظرن ببينن روزنامه‌نگاراي مذكور كدوم مقاله رو براشون انتخاب مي‌كنن كه بندازن تو شبكه‌هاي آنلاين رفقاشون، و يه خودي نشون بدن!

۱۳ خرداد، ۱۳۹۴

ژانر



دانشجو يا تحصيل‌كرده‌اي كه توي كيف‌اش قلم و كاغذ نداره.

ژانر: بي‌آيينه

زني كه توي كيف‌اش آيينه نداره.

(و هيچ وقت فكر نكرده اين نقصان بزرگي‌ه ! و هر وقت تو مغازه‌ها چشم‌اش به آيينه‌ي كيفي زنانه افتاده و حتي ظاهر محصول به نظرش جذاب اومده، از خودش پرسيده: «خب! اين به چه درد مي‌خوره كه پول بدم بالاش؟»


۰۹ خرداد، ۱۳۹۴

آدم کارهای کوچک

کجایند آدم های کارهای کوچک؟ آدم هایی که حاضر باشند کارهای کوچکی، خیلی کوچکی، برای تغییر جهان.... نه! برای تغییر و بهبود دنیای کوچک اطراف شان انجام بدهند.

امروز کسی هست که دلش بخواهد خودش را آدم کارهای کوچک معرفی کند؟!