۱۱ فروردین، ۱۳۹۰

لذت های کوچکِ کوچکِ زندگی

اگر اهل رژیم و محاسبه ی بی وقفه ی کالری مصرفی و این جور سوسول بازی ها نیستید، «دسر زعفرانی کاله» بخورید و رستگار شوید!


پ.ن. البته شکلاتی و نسکافه ای هم دارد که اگر می خواهید این دو نوع لوس اش را انتخاب کنید، همان بهتر که بروید کیم میهن و دایتی بخورید.

۱۰ فروردین، ۱۳۹۰

لذت های زندگی

خوردنی ها چند دسته اند:

• آن هایی که می خوریم که فقط سیر بشویم.

• آن هایی که به خاطر تضمین سلامت و پیشگیری از سوء تغذیه می خوریم.

• آن هایی که همیشه خوشمزه اند؛ چرب، شور یا شیرین!

• آن هایی که ساده اند اما به خاطر گرسنگی خوشمزه ترین غذای دنیا به نظر می رسند.

• آن هایی که به نظرمان خوشمزه می رسند چون دست بقیه دیده ایم.

• آن هایی که می خوریم برای این که بعدا بتوانیم همه جا جار بزنیم که خورده ایم.

• آن هایی که صرفاً به خاطر طعم شان می خوریم.

• آن هایی که بیش تر به خاطر رنگ و بوی شان هوس خوردن شان را داریم.

• آن هایی که در نظرمان بهترین غذاهای دنیایند فقط چون از کودکی خورده ایم و به
شان عادت کرده ایم [غذای مامان-پز!]

• آن هایی که صرف خوردن شان مهم نیست: طعم و رنگ و بوی خودشان مهم نیست، مهم کسی یا جایی است که با او یا در آن جا آن ها را می خوریم و خاطراتی که این خوردن برای مان تداعی می کند یا می سازد.

• آن هایی که طعم متفاوت و غیرروزمره ای دارند و گهگاه هوس چشیدن شان را می کنیم اما نه برای سیر شدن کافی اند، نه برای بدن ضروری، بلکه صرفا تفنن اند، گاهی هم چه بسا مضر به حال سلامت!

• آن هایی که می خوریم و به رو نمی آوریم که دوست شان نداریم؛ به رسم ادب و به حرمت کسی که آن را جلوی مان گذاشته است.

• آن هایی که دل مان می خواهد بشقابش را برداریم بکوبیم به دیوار! [چه کیفی میدهد! مثل توی فیلم ها] اما گرسنگی مگر امان می دهد!؟


پ.ن. نمی دانم لازم است بگویم که این تیپ نوشته هام در این جا بیش تر وجه استعاری دارند و یک جور ذوق آزمایی ادبی اند به سبک خودم. (اوایل که نوشتن در این جا را شروع کردم هم این را گفته ام). از آن جا که در این وبلاگ همه چیز می نویسم؛ از نوشته های کمی تحلیلی تا برش هایی از خاطرات روزانه ام با دخترم و حتی لینک به مطالب جاهای دیگر یا به اشتراک گذاشتن تجربه های شخصی ام در درس و مشق و پژوهش، گفتم شاید بد نباشد تکرار کنم که نوشته هایی مثل پست بالا را –که کم هم نیستند- باید متمایز فرض کرد و در ژانر خودشان دید و خواند.

۰۸ فروردین، ۱۳۹۰

برنده و بازنده

دیده اید بعضی ها را که مرتب بر «حساس بودن» خود یا فرزندشان تأکید می کنند؟ طرفه این که گاهی ته مایه ای از تفاخر هم چاشنی این تاکید می شود! معنای ضمنی این حرف چیست؟

معناش آن است که: «با من/بچه ام با ملاحظه برخورد کنید» یا «به من/بچه ام نازک تر از گل نگویید» یا «به من/بچه ام امتیاز بدهید بی این که منتظر و متوقع امتیاز متقابلی باشید» یا «از من/بچه ام انتظار رفتار اجتماعی مبتنی بر احترام متقابل نداشته باشید» یا «من هر کار دل ام بخواهد باید بتوانم بکنم بی این که شما حق اعتراض داشته باشید».

در مقابل، کسانی هستند که ظرفیت بالا، انعطاف پذیری، سازگاری، همکاری، تعامل برابر و احترام متقابل را ارزش می دانند و پیشه می کنند.

به نظر شما کدام یک در جامعه ی ما برنده هستند؟

فایرفاکس را آپگرید کنید

من قبلا اول ترا سر ف نصب کرده بودم که زیاد هم خوب برای ام کار نمی کرد. اولا چون حال نداشتم یادبگیرم چه جوری با فایرفاکس تنظیم اش کنم مجبور بودم با IE با آن کار کنم، ثانیا هر وقت دل اش می خواست اجرا می شد و هر وقت نمی خواست نمی شد! نفهمیدم چرا. دیروز که فایرفاکس را به فایرفاکس4 آپگرید کردم، انگار اتومات برای کار بااول ترا هم تنظیم شد بی این که چیزی از من بپرسد. و الان مثل این است که پشت هیچ فیل تری نیستم: همه ی صفحات بدون نیاز به اجرای دستی اول ترا باز می شود.

تناقض حرف و عمل

وقتی توی داروخانه داروها را توی پلاستیک گذاشت، علاوه بر برگه ی رسید، چند برگه ی دیگر هم تویش گذاشت. فکر کردم یک مشت از همین بروشورهای تبلیغاتی داروهای تقویتی یا محصولات آرایشی و بهداشتی همیشگی است. وقتی رسیدم خانه و پلاستیک را باز کردم، دیدم چهار برگ با نام و نشان دانشگاه علوم پزشکی و مرکز بهداشت استان است که هرکدام راهنمای استفاده از یکی از روش های اورژانش و غیراورژانس جلوگیری از بارداری است، مفید و مختصر شامل مزیت ها، نحوه، عوارض، موارد منع و هشدارهای مربوط به هر روش.

تا به حال چنین چیزی از داروخانه دریافت نکرده بودم. این را باید به چی تعبیر کرد؟ وقتی سیاست های اعلام شده در تریبون های رسمی، ترغیب افزایش جمعیت را در خود دارد، تبلیغ و آموزش روش های جلوگیری از بارداری در سطح وسیع (از طریق شبکه ی داروخانه ها) چه معنایی می تواند داشته باشد؟ آیا ممکن است حرف های بالاترین مقام اجرایی کشور به گوش مسوولان مرکز بهداشت و دانشگاه علوم پزشکی نرسیده باشد؟ آیا ممکن است یک عده نیروی «خودسر» آن جا نشسته باشند که صلاح مملکت را بهتر از بالاترین مقام اجرایی کشور بدانند؟ آیا ممکن است هیچ هماهنگی و برنامه ریزی ای در سطح دستگاه اجرایی کشور برای تعیین سیاست های کنترل جمعیت وجود نداشته باشد؟ این تناقض بین آن چه رسما اعلام و علنا تصریح می شود و آن چه در عمل پیاده می شود، واقعا از پیش طراحی شده و با قصد و منظور خاصی است؟ یا حاصل ناهماهنگی بالاترین سطح سیاسی و سطح ستاد اجرایی قوه ی مجریه؟ شکی نیست که این تنها یک نمونه از تناقضات فراوانی از این دست است.

۰۷ فروردین، ۱۳۹۰

فلسفه برای کودکان

وقتی اسم «فلسفه برای کودکان» می آید احتمالا برای خیلی ها طرح مباحث پیچیده ی فلسفی را برای کودکان تداعی می کند، اما چنین نیست..
کتاب «زشتی و زیبایی» از مجموعه کتاب های «یک فنجان فلسفه» از نشر ماهی، کتابی است برای بچه های گروه سنی «ج» (سال های آخر دبستان) که نوعی آموزش فلسفی فکرکردن است. من بقیه ی کتاب های این سری را ندیده ام، اما به لطف سمیه عزیز که این کتاب را برای دخترک ام هدیه آورده است، هر شب یک قطعه از 19 قطعه ی این کتاب را برای دخترک می خوانم و با هم در موردش حرف می زنیم.

کتاب همان طور که از نام اش پیدا است درباره ی زشتی و زیبایی است: درباره ی نسبی بودن این امور، رابطه ی نسبی انگاری زشتی و زیبایی با مدارا، ریشه های زشت و زیبا دیدن چیزها و آدم ها در نگاه و احساسات ما، اثر زیبایی بر ما، زشتی و زیبایی حقیقی، سلطه فرهنگی و تبلیغات در زیبا جلوه دادن امور و ... .
قطعات این کتاب خیلی کوتاه و ساده نوشته شده اند: شرح یکی –دو تا مصداق و بعد یک نتیجه گیری کوتاه و ملموس از مثال ها. با این حال به نظر می رسد ساختار کتاب طوری است که اساسا نباید به تنهایی توسط بچه ها خوانده شود و حتما باید با همراهی یک بزرگ تر خوانده بشود، همراه با بحث و گفت و گو و سؤال و جواب برای این که مطلب جابیفتد و مطمئن بشویم که بچه متن را به درستی فهمیده است (اگرچه من قبلا برای کتاب های قصه ی معمولی هم تا حدی همین رویه را داشته ام، اما سمیه -دوست من- که کار تجربی جالبی برای پایان نامه ارشدش در دانشگاه تهران با عنوان «آموزش و پرورش جديد و رشد مهارتهاي گفتگويي: بررسي تأثير روش اجتماع كندوكاو فلسفي بر مهارتهاي گفتگويي دانش‌آموزان» انجام داده، به ام گفته است که اساسا این جور آموزش ها باید به روش گفت و گویی و چالشی باشد). به نظرم خواندن مشترک این کتاب حتی فرصت خوبی برای ما بزرگ ترها است که دوباره به بعضی از این مضامین که قبلا هم آگاهی ضمنی یا صریح از آن ها داشته ایم –یا نداشته ایم- همراه با فرزندان مان ببیندیشیم.

من از همه چیز کتاب خوش ام آمد: هم از ظاهر و کیفیت چاپ و نشر کتاب، و هم مضمون و فرم و کیفیت ارایه آن. نشر ماهی کتاب را با جلد سخت و روی کاغذ گلاسه با تصاویر رنگی در سال 1386 یا 1387 چاپ کرده. نسخه ی اصلی فرانسوی آن (Le Beaute et la Laideur) را که مربوط به سال 2002 است یک متخصص ارتباطات یا ژورنالیست (بریژیت لبه) و یک مدرس فلسفه در دانشگاه سوربن (میشل پوچ) نوشته اند. این هم جالب است بدانید که مترجم کتاب فقط 17 سال دارد! احتمالا اگر کمی بزرگ تر بشود ترجمه روان تری از این کتاب ارایه خواهد داد!

مشخصات کتاب
عنوان: زشتی و زیبایی/ Le Beaute et la Laideur
اثر: بریژیت لبه و میشل پوچ/ Brigitte Labbe & Michel Puech
تصویرگر: ژاک ازم/ Jacques Azam
ترجمه: مریم بانو موسایی
ناشر: نشر ماهی
سال نشر: 1386 یا 1387 [دو نقل در کتاب هست!]
48ص مصور (رنگی)
ISBN: 964-978-9971-79-7

صادقانه از مفاد عهدنامه 1390 !

* اخبار سیاسی داخلی و خارجی را باز هم کم تر از قبل دنبال خواهم کرد.

* بحث سیاسی نخواهم کرد. هر جا هم سر بحث باز بشود فقط لبخند (یا پوزخند!) خواهم زد یا در صورت تحریک زیاد برای واکنش نشان دادن، تا فرونشستن بحث از محیط خارج خواهم شد.

حواشی
* اگر با نقض موارد بالا، مدال آدم آگاه، فرهیخته، فعال، حساس به مسایل جامعه و ... را به کسی می دهند، من عطای اش را به لقای اش می بخشم، ارزانی هر کس که تشنه ی آن مدال است!

* وقتی این را می نویسم مرتب یاد شعر شفیعی کدکنی می افتم.

۰۴ فروردین، ۱۳۹۰

مهاجرت به امریکا

ملت در سراسر دنیا کرور کرور گفته اند که بیش از هر جای دیگری دوست دارند به امریکای جنایتکار مهاجرت کنند! (جدول دوم).

به علاوه نزدیک به نیمی از مردم 100 کشور مورد مطالعه، رهبری امریکا را بیش از کشورهای دیگر (آلمان، ژاپن، انگلستان، فرانسه، روسیه، چین) تأیید کرده اند (جدول اول). این "تأیید" (آیا میشود آن را "محبوبیت" تلقی کرد؟) از سال 2008 به بعد کلی هم رشد داشته و در حالی که قبلا از همه ی این کشورها کم تر بوده، در سال 2010 یک سر و گردن بالاتر از بقیه است! (نمودار)

متن گزارش در سایت گالوپ (گزارش دو صفحه است)

۰۳ فروردین، ۱۳۹۰

اشتراک ایمیلی

یک فرم «اشتراک ایمیلی» در ستون سمت راست گذاشتم برای این وبلاگ. با توجه به مسدودشدن دامنه ی بلاگسپات، این ترفندی است برای دسترسی خوانندگان وبلاگ های روی این دامنه. البته راهی است برای خوانندگانی که به هر دلیل از فیدریدر استفاده نمی کنند.

تبریک های امسال

توی بعضی ایمیل ها و اسمس های تبریکی که امسال دریافت کردم یک حال و هوای دیگری بود. حسی از غم و نومیدی و در عین حال امیدی مبهم به آینده. ظهور چنین حس و حالی در تبریک های نوروزی پدیده ی کاملا جدیدی بود. اگرچه خیلی ایمیل باز نیستم، در یک-دو هفته ی منتهی به نوروز هم پیام های دیگری حاوی شعر و کلیپ به دستم رسید که محتوای مشابهی داشتند.

اگر نمونه ی دوستانی که به من ایمیل و اسمس زدند مشت نمونه ی خروار فرض کنیم -که البته نه خیلی غلط است نه خیلی درست، این پیام ها نشانه ی شیوع یک جور سرخوردگی در میان تحصیل کرده ها (یا دست کم بخشی از آن ها) است، اما در عین حال آن امید مبهم نشان دهنده ی یک باور عمومی به این است که وضع موجود -چنان که هست- نمی تواند مدتی خیلی طولانی دوام بیاورد. آیا این یک واکنش روانی به شرایط فشار و بند و بست فزاینده است؟ نوعی توهم است؟ یا نشانه هایی واقع بینانه از تحولات پیش رو بنا به مقایسه های تاریخی پیش چشم افراد است که آن ها را به چنین قضاوتی –هرچند مبهم و کمرنگ- سوق می دهد؟

نبوغ

سه-چهار هفته ای طول کشید تا بفهمند بستن دامنه ی blogspot موجب مسدود شدن blogger نمی شود!

۲۷ اسفند، ۱۳۸۹

تشکر به جای تبریک!

مدت ها است به جا آوردن بعضی آداب و رسوم و مناسک جمعی ای که از روح، معنا، احساس و کارکرد اولیه شان تهی شده اند حس بدی به ام می دهد، احساسی از نمایش و نقش بازی کردن، ریاکاری، بازی عبث و... . از این رو دل ام می خواهد گاهی لج بازی کنم و به جا نیاورم شان، گور بابای هر کسی که هر حرفی می زند! (این صراحت و بی خیالی هم به نظرم از عوارض جانبی زیستن در چهارمین دهه ی زندگی است). حالا این تبریک عید گفتن هم به یکی از آن مناسک توخالی تبدیل شده است. دو سال قبل فقط در یک جمله ساده ترین تبریکی که می شد گفت در این جا گفتم، و سال پیش هیچ تبریکی نگفتم! امسال هم نمی خواهم تبریک بگویم. می دانم زیاد ربطی به سال نو ندارد. اما خیلی وقت است که دل ام می خواهد تشکر کنم، تشکر از آدم هایی که طی سال گذشته و حتی پیش از آن به نوعی پشتیبانی ام کرده اند و فرصت به ام داده اند برای کارهای کوچکی که دوست داشته ام بکنم -و کرده ام. آدم هایی که صادقانه به ام گفته اند: «برو جلو، نترس، من پشتت هستم، هواتو دارم». (این «پشت کسی ایستادن» البته در فرهنگ امروز ما که با فساد درآمیخته است، شاید گاهی معنی خوبی نداشته باشد، من اما به آن کاری ندارم، معنای مثبت اش را مراد می کنم). از این که این اقبال را داشته ام که بر حسب تصادف -یا غیر آن- چنین آدم هایی دور و برم ببینم، خیلی احساس نیکبختی و رضایت می کنم. شاید نتوانم برای کسانی که این کار را برای ام کرده اند، مقابله به مثل بکنم. اما حداقل اش این است که سعی می کنم ازشان یادبگیرم و به خاطرم بسپرم که اگر روزی در وضعیتی بودم که می توانستم به کسی چنین چیزی بگویم دریغ نکنم. یادم هست یک بار چندین سال پیش یکی از استادهام گفت: «وقتی کسی کاری برای ات می کند، لازم نیست حتما برای خود او جبران کنی. وقتی تو برای کس دیگری همان کار را می کنی، کمک کرده ای که خوبی فراگیر بشود. این با ارزش است»... او خودش سرمشق این بینش و روش بود - و خوشبختانه هست. به استادم اقتدا می کنم.

۱۶ اسفند، ۱۳۸۹

محبوبیت ایران در جهان

سرویس جهانی بی بی سی از سال 2005 یک رشته نظرسنجی با عنوان نظرسنجی رتبه بندی کشورها(BBC World Service Country Rating Poll)انجام می دهد. نتایج اخیر آن بر مبنای یک پیمایش 28619 نفری از طریق مصاحبه خانه به خانه یا تلفنی در 27 کشور با همکاری موسسه نظرسنجی بین المللی GlobeScan و PIPA صورت گرفته است که دیدگاه ها نسبت به نفوذ کشورها را بررسی کرده است.

دیدگاه های پاسخگویان در کشورهای مختلف، نسبت به نفوذ برزیل، ایالات متحده، انگلستان، افریقای جنوبی در مقایسه با سال 2010 به طرز قابل ملاحظه ای مثبت تر شده است، در حالی که نسبت به ایران، کره ی جنوبی و پاکستان نسبت به سال قبل اندکی منفی تر شده است. اسرائیل در میان کشورهایی که کم ترین دیدمثبت نسبت به آن وجود داشته (پیش از ایران، کره جنوبی، پاکستان)، نسبت به سال قبل تغییر ی در نگرش منفی به آن (49%) به وجود نیامده در حالی که تغییر کمی 1% به سمت مثبت به آن دیده می شود.

ایران کشوری بوده که در میان 27 کشور مورد بررسی بیش از همه نگاه منفی به آن وجود داشته است. به طور متوسط حدود 59% افراد در کشورهای مورد بررسی نظر نامساعدی به ایران داشتها ند، حال آن که تنها 16% نظر مثبت داشته اند. نسبت به سال 2010، بدبینی 3% رشد کرده و خوشبینی به ایران تنها 1% افزایش داشته است. 25 کشور دیدگاه منفی تری پیدا کرده اند و تنها یک کشور (پاکستان) به سمت مثبت متمایل شده است. در کشورهای انگلستان،کانادا، ایالات متحده، فرانسه، آلمان، ایتالیا و استرالیا، بین 77 تا 87% پاسخگویان به ایران بدبین بوده اند.

با این حال در کشورهای اطراف ایران اندکی دیدگاه های منفی نسبت به ایران کاهش یافته: مثلا در ترکیه اگرچه هنوز دیدگاه منفی غالب است اما نگرش مثبت 23% رشد داشته و نگرش منفی 9% کاهش یافته.

Doug Miller، مدیر GlobeScan بر آن است که: «اعتبار یافتن روزافزون قدرت های متوسط جهان، حکایت مهم امسال است، به ویژه در مورد برزیل و افریقای جنوبی. جهش دیدگاه های مثبت نسبت به برزیل پیرو انتقال دموکراتیک قدرت از لولا دِسیلوا به دیلما روسف، اولین رییس جمهور زن برزیل رخ می¬دهد.»

گزارش
(برای دیدن دیدگاه ها نسبت به ایران روی علامت دو مستطیل در هم رفته که در کنار تیتر Iran در گزارش، قرار دارد کلیک کنید.)
کشورهای دخیل در نظرسنجی (نمونه)
دیدگاه ها نسبت به نفوذ کشورها