۰۱ دی، ۱۳۹۳

...

هفته قبل در كارگاه آشنايي با مدل سازي عامل محور در جامعه شناسي شركت كردم و ديروز بخش هايي از كتاب «جامعه شناسي عامل محور محاسباتي» را مرور كردم. گذشته از اين كه با يك رويكرد و روش جديد و خيلي متفاوت در پژوهش هاي جامعه شناختي آشنا شدم، اين آشنايي باب كشفيات شخصي جالبي را براي ام گشود.

الان داشتم به سيستم هاي فازي و مصداق هاي آن در تحقيقات اجتماعي و همين مدل سازي عامل محور فكر مي كردم و در ذهن ام مقايسه شان مي كردم با روش هاي خيلي رايج تر و آشناتر. براي ام خيلي جالب است كه اين روش هاي جديد اگرچه در حوزه مهندسي توسعه يافته اند، اما چگونه محققان از طريق آن ها توانسته اند بين فهم كمّي و كيفي از پديده هاي اجتماعي پل بزنند و چگونه تلاش كنند درونمايه ي جامعه شناختي روش هاي تحقيق را خيلي بيش از گذشته غني كنند، خصوصا اين روش مدل سازي با توجه ويژه اش به رابطه سطوح خرد و كلان، كه به نظرم جامعه شناسي عمده ي حيثيت اش در گرو توان تبيين همين رابطه است؛ اگر بتواند. (اين آقاي اسكاتزوني نويسنده ي كتاب فوق كه خودش هم جامعه شناس است ولي گويا در مجموع جامعه شناسي را از اين لحاظ زياد موفق ارزيابي نمي كند. كمي نااميدكننده است!)

حالا ممكن است من اصلا كاري به اين روش مدل سازي نداشته باشم و اصلا ازش استفاده نكنم اما همين آشنايي مقدماتي و مختصر، جزئيات جالبي را به فهم جامعه شناختي ام افزود و تأملات جالبي به ذهن ام آورد. اين اتفاق بزرگ و هيجان انگيزي است!
نه سال پيش هنگام يادگيري روش تحقيق در جامعه شناسي وقتي به ام ياد دادند كه متغيرهاي مربوط به ادراكات، احساسات و رفتارها مي تواند به صورت متغيري پيوسته سنجيده بشود، و بدين ترتيب از بند دوقطبي هايي كه مي گويد فلان خصوصيت يا هست يا نيست، مي شود رهيد، و آدم ها را به جاي طبقه بندي سياه و سفيد، در طيفي خاكستري از خصوصيات نشاند، فكر مي كردم علم عجب پيشرفت هاي شگرفي كرده است :) حالا اين روش هاي جديد گويي به زبان بي زباني دارند مي گويند كه اين طيف خاكستري موهوم را آماردان ها به ما محققان اجتماعي انداخته اند! (و طرفه اين كه الان خودشان هم بزرگ ترين منتقدان محققان اجتماعي كمي‌گرا براي كاربرد اين متغيرهاي پيوسته ي مجعول هستند!!)...

يك بار نوشتم «پاداش آموختن خود آن است». يك دوستي نوشت: «چه كم!». من هنوز بر همان عقيده ام، او را نمي دانم!

۲۶ آذر، ۱۳۹۳

كشف تعبير گمشده

در ميان خيل مطالبي كه در مخالفت و موافقت با اظهارات جنجالي دكتر اباذري در مورد سوگ خواننده ي جوان پاپ –پاشايي- نوشته شد تعبيري در يك كامنت كوتاه چند روز است توي سرم زنگ مي زند: «اخلاق گرايي رياكارانه». بقيه جمله دقيقا يادم نمانده، اما مضمون اش موافقت با اباذري بود به دليل شوريدن اش عليه «اخلاق گرايي رياكارانه»ي ديگر عالمان و روشنفكران با شكستن سكوت به اين شكل.


انگار خيلي وقت بود براي توصيف يك پديده ي خاصي دنبال تعبيري مي گشتم و حالا فاتحانه در يك كامنت كوتاه در بين انبوهي مطالب ريز و درشت كشف اش كرده بودم!