۰۹ بهمن، ۱۳۸۷

اعتدال

در این دنیای پرهیاهو که پر است از چیزهایی که می تواند به راحتی حواس مان را پرت کند، شناختن، رسیدن، و ماندن در نقطه ی تعادل کار مشکلی است، از همین رو اغلب دیر می فهمیم که از مسیر اعتدال خارج شده ایم. خودآگاهی و محاسبه مداوم نفس تنها راهی است که مانع از آن می شود که دیر -یا خیلی دیر- متوجه خارج شدن مان از جاده میانه روی بشویم.... «و غفلت، آه غفلت، چه دریغ مطولی دارد»...

پ.ن. این سوال که «چه کسی تعیین می کند راه میانه چیست» سوال خوبی است. اما پرسیدن آن در مورد اعتدال در بسیاری از امور و فعالیت های روزمره ی زندگی که دست کم بنا به تجربه ی شخصی نقطه ی تعادل آن را می شناسیم، انحراف از موضوع است و تنها حاصل اش از دست دادن فرصت برای بهبود زندگی مان. خیلی وقت ها اگر کمی به خودت فرصت بدهی و در سکوت و خلوت فکر کنی؛ خودت خوب می دانی نقطه ی تعادل کجاست، فقط گاهی خودت را «به آن در» می زنی!

۰۵ بهمن، ۱۳۸۷

یک ایده

یک ایده ای به ذهنم رسیده که مرددم عملی اش کنم یا نه. مدتی است مشترک فهرست چندین نشریه علمی توی حوزه های نزدیک به رشته ام شده ام و هر از گاهی عناوین مطالب را در خبرنامه های شان می فرستند و لینک دسترسی به چکیده و گاهی متن کامل مطالب (بسته به شرایط عضویت ام) را برای ام می فرستند. موضوع بعضی پژوهش ها حسابی کنجکاوی برانگیز است و باعث می شود نگاهی به چکیده یا متن بیندازم. گاهی دوست دارم این مطالب را با دیگران به اشتراک بگذارم... ولی همه اش به این فکر می کنم در برابر وقتی که باید صرف ارایه شسته و رفته ی همین چکیده ها باید بکنم آیا مخاطب قابل ملاحظه ای هست؟ دست کم به آن اندازه که ارزش این زحمت و قت گذاشتن را داشته باشد؟



نامربوط: دوستی که مثل من پشت فیل تر نمانده است اشاره کرد که یکی از پست های این وبلاگ با عنوان "مجله ای برای کودکان" که به معرفی «رشد کودک» پرداخته بود؛ به صورت کاراکترهای ناخوانا در وبلاگ دیده می شود. آن پست را ریپابلیش کردم، امیدوارم قابل مشاهده باشد. رشد کودک، نشریه ای متفاوت است که در آن پست آن را بها ختصار از دید خودم معرفی کرده ام.

تناقض

خیلی وقت است که سیاست تبلیغاتی رسانه ی ملی و دیگر رسانه های دولتی بر این قرار گرفته است که در مورد موفقیت های علمی و تکنولوژیک کشور حرف های مهیج بزنند: ما یکی از پنج، ده، بیست کشور دارنده ی فلان و بهمان ایم. به جای فلان و بهمان بنشانید: نانوتکنولوژی، سلول های بنیادی، فناوری هسته ای در فلان زمینه و الخ. این همه را در نظر بگیرید در کنار گزارش های جهانی در مورد تولید علم، رده بندی دانشگاه ها، شاخص توسعه انسانی، درآمد سرانه، رشد اقتصادی، و ... . آن وقت می بینید در این رده بندی ها ما هرگز در میان 5 و 10 و 20 کشور اول که سهل است در میان 50 کشور اول هم نیستیم. بنابراین در این جا تناقضی هست انگار! گویی تبلیغات رسمی در کشور، با ارایه ی گزارش هایی در مورد پیشرفت های علمی و فنی محیرالعقول کشور، رابطه های شناخته شده بین بعضی متغیرها را انکار و نفی می کند! دست کم به نظر من این طور می آید. و از آن جا که گزارش های جهانی، با شفافیت تمام در سطح جهانی در مقیاس بسیار گسترده ای منتشر می شود احتمال نادرست بودن آن بسیار کم تر از گزارش های رسانه های هدایت و کنترل شده ی داخلی است که مقاصد تبلیغاتی حاکمیت را نیز باید برآورده کنند.

حالا فرض کنیم من آدم بدبینی هستم، و "به اشتباه" "خیال" می کنم رسانه ی ملی و برادران و خواهران رسانه ای اش در میان مطبوعات و وبسایت ها ، چیزی جز حقیقت درباره پیشرفت های علمی و فنی ایران نمی گویند. تناقض موجود را چگونه می توان تبیین کرد؟

خیلی مشتاق ام کسی را ببینم که خودش متخصص و پژوهشگر و مطلع از این علوم و فناوری هایی باشد که ادعای پیشرو بودن در آن ها در رسانه های مان مطرح می شود و ازش بپرسم واقعیت چیست؟

کسی هست صدای مرا بشنود!؟

یک موضوع جالب در مورد فیل تراسیون (!) این است که بعضی سایت ها از بعضی آی اس پی ها باز است و از بعضی فیل تر، از آن جالب تر این که بعضی سایت ها بعضی وقت ها از یک آی اس پی باز است و بعضی وقت ها از همان آی اس پی فیل تر! نمونه اش: blogger.com و نیم نگاه!

فقط من دنبال کسی می گردم که ازش بپرسم این وبلاگ پاستوریزه را به کدامین گناه فیل تریزه کرده اند؟ و اگر اشتباهی شده باشد به کجا باید مراجعه کرد؟؟!!

۲۹ دی، ۱۳۸۷

تشنه ایم...


با کمال احتیاج از خلق استغنا خوش است
با لب تشنه مردن بر لب دریا خوش است!





دوچرخه و سه چرخه

سه چرخه

از این هفته، «دوچرخه»- ضمیمه ی پنجشنبه های روزنامه همشهری- خود صاحب یک ضمیمه ی شده است: «سه چرخه»!

دوچرخه، ضمیمه ای است هفتگی برای نوجوانان و سه چرخه گویا قرار است ضمیمه ای ماهانه برای کودکان باشد. این نشریه 32 صفحه ای (در قطع یک-چهارم صفحه روزنامه) ظاهرا برای سنین دبستان منتشر می شود و علاوه بر شعر، قصه، طنز، مطالب علمی، مسابقه، آموزش کاردستی، و سرگرمی (مثل سایر نشریات کودکان)، معرفی کتاب، مصاحبه، گزارش، خبر، آثار کودکان، و نقد و بررسی نقاشی های کودکان نیز در آن دیده می شود. خصوصا این آخری از ابتکاراتی است که تا به حال در نشریات کودکان ندیده بودم. به نظرم می توان امیدوار بود تیم سه چرخه، راه سلف خود «دوچرخه» را در پیش بگیرد و به ضمیمه ای پربار و به مرور جاافتاده تبدیل شود.

نقطه ضعف فرمی بزرگ سه چرخه این است که روی کم کیفیت ترین کاغذ (همان کاغذ کاهی نازک و بی دوام روزنامه معمولی) چاپ می شود. ظاهرا کیفیت رنگ و چاپ و کاغذ حتی برای کودکان در سنیینی که جذابیت های بصری، نقش مهمی در جذب آن ها به مطالعه دارد، همچنان جزو تشریفات و خواسته های لوکس مخاطبان کم سال تلقی می شود!

پ.ن. دوست داشتنی مطالب این هفته از نظر من (که بالاخره یک زمانی کودک بوده ام!) عبارتند از: «من همیشه دوستت هستم» (از سام مک برتنی) و «غذایت را بخور» (از فریبا کلهر) بود! اولی به خاطر مضمون عشق و احساس امنیت (بین دو روباه مادر و کودک) که بسیار به واقعیت نزدیک است، و دومی به خاطر خلاقیتی که در پایان بندی داستان هست.

دوچرخه؛ ضمیمه پنجشنبه های همشهری

مجله محبوب نوجوانی من «سروش نوجوان» بود. کیهان علمی و سوره نوجوان و رشد نوجوان را هم می خواندم. اما «سروش نوجوان» با ابتکار عمل هایی که داشت چیز دیگری بود. آن موقع گردانندگان اش قیصر امین پور، فریدون عموزاده خلیلی و چند نفر دیگر بودند... بعضی نوجوان ها و جوان هایی هم که با مجله همکاری می کردند حالا نویسنده و مترجم و شاعرهای سرشناسی به ویژه در زمینه ادبیات کودک و نوجوان شده اند، از جمله همین عرفان نظرآهاری که این روزها گویا کتاب هاش خوب فروش می روند آن روزها خبرنگار افتخاری مجله بود!

حالا نمی دانم کدام یک از این نشریات هنوز منتشر می شوند، مدت ها است که روی پیشخوان کیوسک روزنامه فروشی ندیده ام شان. اما «دوچرخه» ضمیمه ی پنجشنبه های همشهری را مدتی است تقریبا هر هفته می خوانم و برای نوجوان ها توصیه می کنم، خصوصا اگر علاقه مند به خلاقیت های ادبی و هنری هستند. این نشریه فضای خوبی را به وجود آورده برای پر و بال دادن به استعدادهای ادبی بچه ها و همین طور کارهای تجسمی (مثل نقاشی و کاردستی) در حدی که در یک نشریه چاپی قابل ارایه باشد. این که بسیاری از مطالب نشریه توسط خود نوجوانان تولید می شود امتیاز بزرگی است که خودباوری را به آن ها القا می کند. همچنین نامه ها و مطالب بچه ها توسط گردانندگان مورد نقد و بررسی هم قرار می گیرد که برای نوجوانان علاقه مند فرصت آموزشی خوبی است. بخش هایی از مجله هم به مطالب پاپیولاتر مثل فیلم ها و هنرپیشه ها اختصاص دارد و همین طور مقداری خبر و مطالب علمی. در مجموع به عنوان یک هفته نامه نوجوانانه که محتوای تینیجری مبتذل و کم مایه کم تر دارد نشریه قابل توصیه ای است؛ البته اگر در این زمینه با من هم سلیقه باشید!


پ.ن. خیلی ها نسبت به «کودکی» احساس نوستالژیک دارند، برای من اما «نوجوانی» چنین حسی را برمی انگیزد. نوجوانی دنیای مرموز، پراحساس و پرتلاطمی است، دوره ای که تازه داری سری توی سرها درمی آوری و البته هنوز کسی به عنوان «بزرگسال» تحویل ات نمی گیرد! این دوگانگی منشاء تنش ها، تجربه های درونی و بیرونی، و خاطرات گوناگونی می شود که برای من بسیار پررنگ تر و از لحاظ تاثیر پردامنه تر از کودکی به نظر می رسد. خاطرات و تجربه های نوجوانی ام نقش خیلی مهمی در راهی که امروز می روم و آدمی که امروز شده ام داشته است. نمی دانم آیا برای همه همین طور است؟ و دیگر این که سخت بی تاب ام که دخملک ام به نوجوانی برسد و این بار با نگاهی دیگر و از موضعی دیگر، نوجوانی را دوباره تجربه، واکاوی و کشف کنم.

دوچرخه و سه چرخه

سه چرخه

از این هفته، «دوچرخه»- ضمیمه ی پنجشنبه های روزنامه همشهری- خود صاحب یک ضمیمه ی شده است: «سه چرخه»!

دوچرخه، ضمیمه ای است هفتگی برای نوجوانان و سه چرخه گویا قرار است ضمیمه ای ماهانه برای کودکان باشد. این نشریه 32 صفحه ای (در قطع یک-چهارم صفحه روزنامه) ظاهرا برای سنین دبستان منتشر می شود و علاوه بر شعر، قصه، طنز، مطالب علمی، مسابقه، آموزش کاردستی، و سرگرمی (مثل سایر نشریات کودکان)، معرفی کتاب، مصاحبه، گزارش، خبر، آثار کودکان، و نقد و بررسی نقاشی های کودکان نیز در آن دیده می شود. خصوصا این آخری از ابتکاراتی است که تا به حال در نشریات کودکان ندیده بودم. به نظرم می توان امیدوار بود تیم سه چرخه، راه سلف خود «دوچرخه» را در پیش بگیرد و به ضمیمه ای پربار و به مرور جاافتاده تبدیل شود.

نقطه ضعف فرمی بزرگ سه چرخه این است که روی کم کیفیت ترین کاغذ (همان کاغذ کاهی نازک و بی دوام روزنامه معمولی) چاپ می شود. ظاهرا کیفیت رنگ و چاپ و کاغذ حتی برای کودکان در سنیینی که جذابیت های بصری، نقش مهمی در جذب آن ها به مطالعه دارد، همچنان جزو تشریفات و خواسته های لوکس مخاطبان کم سال تلقی می شود!

پ.ن. دوست داشتنی مطالب این هفته از نظر من (که بالاخره یک زمانی کودک بوده ام!) عبارتند از: «من همیشه دوستت هستم» (از سام مک برتنی) و «غذایت را بخور» (از فریبا کلهر) بود! اولی به خاطر مضمون عشق و احساس امنیت (بین دو روباه مادر و کودک) که بسیار به واقعیت نزدیک است، و دومی به خاطر خلاقیتی که در پایان بندی داستان هست.


دوچرخه؛ ضمیمه پنجشنبه های همشهری

مجله محبوب نوجوانی من «سروش نوجوان» بود. کیهان علمی و سوره نوجوان و رشد نوجوان را هم می خواندم. اما «سروش نوجوان» با ابتکار عمل هایی که داشت چیز دیگری بود. آن موقع گردانندگان اش قیصر امین پور، فریدون عموزاده خلیلی و چند نفر دیگر بودند... بعضی نوجوان ها و جوان هایی هم که با مجله همکاری می کردند حالا نویسنده و مترجم و شاعرهای سرشناسی به ویژه در زمینه ادبیات کودک و نوجوان شده اند، از جمله همین عرفان نظرآهاری که این روزها گویا کتاب هاش خوب فروش می روند آن روزها خبرنگار افتخاری مجله بود!

حالا نمی دانم کدام یک از این نشریات هنوز منتشر می شوند، مدت ها است که روی پیشخوان کیوسک روزنامه فروشی ندیده ام شان. اما «دوچرخه» ضمیمه ی پنجشنبه های همشهری را مدتی است تقریبا هر هفته می خوانم و برای نوجوان ها توصیه می کنم، خصوصا اگر علاقه مند به خلاقیت های ادبی و هنری هستند. این نشریه فضای خوبی را به وجود آورده برای پر و بال دادن به استعدادهای ادبی بچه ها و همین طور کارهای تجسمی (مثل نقاشی و کاردستی) در حدی که در یک نشریه چاپی قابل ارایه باشد. این که بسیاری از مطالب نشریه توسط خود نوجوانان تولید می شود امتیاز بزرگی است که خودباوری را به آن ها القا می کند. همچنین نامه ها و مطالب بچه ها توسط گردانندگان مورد نقد و بررسی هم قرار می گیرد که برای نوجوانان علاقه مند فرصت آموزشی خوبی است. بخش هایی از مجله هم به مطالب پاپیولاتر مثل فیلم ها و هنرپیشه ها اختصاص دارد و همین طور مقداری خبر و مطالب علمی. در مجموع به عنوان یک هفته نامه نوجوانانه که محتوای تینیجری مبتذل و کم مایه کم تر دارد نشریه قابل توصیه ای است؛ البته اگر در این زمینه با من هم سلیقه باشید!

پ.ن. خیلی ها نسبت به «کودکی» احساس نوستالژیک دارند، برای من اما «نوجوانی» چنین حسی را برمی انگیزد. نوجوانی دنیای مرموز، پراحساس و پرتلاطمی است، دوره ای که تازه داری سری توی سرها درمی آوری و البته هنوز کسی به عنوان «بزرگسال» تحویل ات نمی گیرد! این دوگانگی منشاء تنش ها، تجربه های درونی و بیرونی، و خاطرات گوناگونی می شود که برای من بسیار پررنگ تر و از لحاظ تاثیر پردامنه تر از کودکی به نظر می رسد. خاطرات و تجربه های نوجوانی ام نقش خیلی مهمی در راهی که امروز می روم و آدمی که امروز شده ام داشته است. نمی دانم آیا برای همه همین طور است؟ و دیگر این که سخت بی تاب ام که دخملک ام به نوجوانی برسد و این بار با نگاهی دیگر و از موضعی دیگر، نوجوانی را دوباره تجربه، واکاوی و کشف کنم.


۲۵ دی، ۱۳۸۷

لذت رشد

دکتر، قد و وزن ات را مقایسه می کند با داده های قبلی اش، رشد خوبی داشته ای... و این آن قدر مرا ذوق زده نمی کند که می بینم کارهایی می کنی که قبلا نمی کرده ای، کارهایی که نشان می دهد فکرت خیلی بیش تر از قدت رشد کرده است، خیلی کارها را که قبلا فکر می کردم هرگز یاد نخواهی گرفت، به سادگی انجام می دهی... وقتی می بینم داری یادمی گیری چه طور اضطراب های خودت را به روش های معقول کم کنی، وقتی می بینم چه طور راه حل های مناسب پیدا می کنی برای مسایل خودت، وقتی می بینم چه طور با اعتمادبه نفس هر چیزی که فکرش را می کنی -بی قید و بند قضاوت ها و کلیشه ها- توی دفترت می کشی یا با کاغذهای رنگی یا خمیر بازی می سازی... ذوق زده می شوم. از این که داری آرام آرام بزرگ تر و مستقل تر می شوی چه طور می توانم لذت نبرم و شور و شوق وجودم را پر نکند...؟


و هرگز فکر نمی کردم که در دنیا می تواند چنین لذت هایی هم وجود داشته باشد...

۲۱ دی، ۱۳۸۷

مجله ای برای کودکان

ماهنامه ی رشد کودک

مدت ها بود که مجله های رشد دانش آموزی را ندیده بودم؛ از آن زمان که دانش آموز بودم و مشتری اش؛ و بعدا که همین چند سال پیش دوره های مجله های نوجوانی ام را با اشک و آه دادم رفت! اما حالا به برکت مدرسه ای که دخملک ام می رود دوباره مشتری رشد شده ایم: «رشد کودک». از میان نشریات کودکان و خردسالان که تا حالا خریده ام (از جمله دوست خردسالان، پوپک، سنجاقک، بادبادک، نردبون) این یکی را بیش تر پسندیده ام، این مجله برای پیش دبستانی ها و کلاس اولی ها توسط دفتر انتشارات کمک آموزشی سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی وزارت آموزش و پرورش منتشر می شود. البته تا حدی تفاوت سبک بین آن نشریات و این یکی وجود دارد، نشریات مذکور بیش تر وجهه ی فرهنگی و ادبی دارند و این نشریه به نظرم بیشتر مبتنی بر تئوری های آموزش و پرورش و علوم تربیتی است. دو ویژگی بارز «رشد کودک» یکی تاکید بر «خلاقیت»، و دیگری ماهیت «تعاملی» مجله است به این معنا که مجله مذکور فقط برای خواندن نیست، بلکه برای عمل کردن و فکر کردن هم هست، بچه ها در قسمت های متعددی از مطالب مجله وادار می شوند تفکرات خلاق خود را به شیوه های مختلف مثل نوشتن، نقاشی کردن، کاردستی ساختن، و حتی بازی کردن بروز بدهند. طبق تجربه ی شخصی من ( و همین طور بعضی مطالعات ام) کودکان چنین ساختاری را بسیار می پسندند: این که در فرایند مطالعه نقشی فعال داشته باشند و نه منفعل، واین که مطالعه برای شان چیزی شبیه یک بازی است که دوست دارند در روند آن عاملیت و اراده و اختیارشان را نیز تحقق ببخشند.

من این تاکید مجله را بسیار دوست دارم و فکر می کنم در زمانه ای که بچه ها (و البته والدین) به «خرید و مصرف» روز به روز بیش تر عادت می کنند و از «خلق و تولید» کم تر خبری هست و کم تر بچه ها به این امور ترغیب می شوند؛ مگر به نحو فرمایشی و فرمال ( طبق دستور مدرسه و برای نمره یا کلاس های فوق برنامه اجباری که والدین بچه ها را می فرستند بدون اشتیاق واقعی بچه ها)، وجود چنین نشریه ای موهبتی است. رشد کودک، در هر شماره کارهایی از خود بچه ها را هم چاپ می کند از جمله قصه و نقاشی ها و کاردستی هایی که به صورت موضوعی بنا به درخواست خود مجله ( به صورت مسابقه یا غیر آن) تولید شده اند. مثلا در یک شماره از بچه ها خواسته می شود خواب های خود یا تصورات شان در مورد موضوعی خاص را نقاشی کنند یا کاردستی هایی که با دورریختنی ها ساخته اند به مجله بفرستند تا عکس اش چاپ بشود.

این مجله پر از عکس و نقاشی است گرچه بر خلاف نشریات دیگر خردسالان روی کاغذ کاهی و در قطع بزرگ (A4) چاپ می شود.

پ.ن. کیفیت تصاویر نسخه اینترنتی بسیار پایین است. لابد به دلیل کاهش حجم.

ویژگی های ایرانیان


یادداشت اخیر حامد قدوسی در "یک لیوان چای داغ" را با عنوان تفاوت ها از دست ندهید. این یادداشت را حتما همراه با کامنت های اش بخوانید چون اکثرکامنت گذاران به نکات خیلی جالبی اشاره کردند در مورد شرایط اجتماعی و آموزشی که ویژگی های خاصی به ایرانیان (به ویژه جماعت دانشگاهی) داده است. من از بعضی تحلیل ها واقعا لذت بردم.

۱۲ دی، ۱۳۸۷

رسانه چه می تو اند بکند چه نمی تواند؟

وقتی خبرها را می خوانم سوال هایی این روزها ذهن ام را مشغول می کند:

  1. تلویزیون دقایق طولانی از بخش های مختلف خبری اش را به "غزه" اختصاص می دهد ولی کسی از میان مردم از "غزه" حرف نمی زند. آیا مردم از اخبار فلسطین و جنگ و کشتار Overdose شده اند؟ آیا تزریق بیش از حد اخبار فلسطین از حساسیت ما کاسته است؟
  1. ارزش سیاسی غزه برای کشور ما واقعا چه قدر است؟
  1. افکار عمومی جهانی چنین وقایعی را چگونه برای خود تبیین می کند؟
  1. چگونه ایران در نزد افکار عمومی جهان یا سیاستمداران جهان تهدیدی جدی جلوه داده می شود؟ و آیا ایران واقعا یک تهدید عمده محسوب می شود در حالی که سخت دست به گریبان مشکلات داخلی خود است؟
  1. نقش رسانه ها در پاسخ هایی که برای سوالات بالا باید یافت چیست و کجاست؟

پ.ن1. امروز گزارشی از گالوپ دیدم که آمارهایی در مورد پنداشت آمریکایی ها در مورد کشوری که بزرگترین دشمن امریکا در جهان محسوب می شود آورده است. موقعیت ایران طی سال های 2001 تا 2008 همواره بدتر شده است و از رده ی چهارم به رده ی اول تهدیدها در نزد امریکاییان تبدیل شده است و جای چین، کره شمالی و عراق را گرفته است! در مورد نقش رسانه ها و البته سیاست مداران (از هر دو طرف) در این مورد سخت کنجکاوم. چون به نظرم این احساس تهدید کاملا ساختگی است! گزارش مزبور را در این جا (سایت گالوپ) بخوانید.


پ.ن2: فیل -تر شدن بلاگر در چندین ISP از برکات است! مانع اتلاف وقت با وبلاگ نوشتن می شود!