۰۲ دی، ۱۳۹۰

حرف ها و آدم ها

گاهي توي تحقيق ها آدم به چيزهاي بامزه اي برميخورد. ميبيني طرف روي يك چيزي تحقيق كرده كه وجه مساله اي اش اصلا قابل درك نيست، اما به هر حال خيلي كنجكاوي برانگيز است يا خيلي با تجربه هاي روزمره ي آدم نزديك است، يا فكرها و سوال ها و تجربه هايي كه بارها با آن روبرو شده ايم و هيچ وقت فرصتي براي دسته بندي كردن، سنخ سازي يا مفهوم سازي اش نداشته ايم. حالا يك محقق بيكار -كه معلوم نيست كي بابت چي به اش حقوق ميدهد- آمده روي اش تحقيق كرده!

حالا حكايت اين چيزي است كه مي خواهم بنويسم. درباره ي احساس و برخوردي كه با ميل باكسم دارم. نميدانم چه قدر با بقيه افراد مشترك است. با اين حال سازماندهي اين تجربه براي توصيف كردن اش در اين جا، خودش براي من تفنني است!

وقت هايي كه ميل باكسم را پس از چند ساعت آفلاين بودن، باز مي كنم، معمولا بين 5-10 ايميل توش هست.اول يك نگاه سريع به فرستنده ها مي اندازم. تبعا در آن شلوغيِ حروف بولدشده ، تمركز روي كلمات و خواندن تك تك شان كار دشواري است. انگار نگاهم اول مي رود روي حروف اول نام كوچك فرستنده ها و به اين حروف اول به طور اتوماتيك واكنش نشان ميدهم.  اين مكانيزم خودكار و رابطه ي پيچيده اي كه بين ديدن حروف، احساس و عكس العمل هست، به نظرم چيز جالبي رسيده اخيرا.

...

۲۷ آذر، ۱۳۹۰

...




امان از دوري ناگزير و دلتنگي...
دوري طولاني، ديداري كوتاه، و دوباره دوري... چه زود، زود، زود، دلتنگي عميق تر و بي قراري بي درمان جايگزين شيريني ديدار مي شود ...

۲۴ آذر، ۱۳۹۰

خوشمزه هاي مضر

دقت كرده ايد كه همه ي چيزهاي خوشمزه براي سلامتي مضرند؟! اين جور كه مي گويند خوردني هاي شيرين تعادل قند و بعضي هورمون ها را به هم مي زنند، خوردني هاي چرب براي قلب و عروق مضرند، و هر دوشان باعث اضافه وزن مي شوند كه كلي عوارض ديگر مي تواند داشته باشد. خوراكي هاي شور هم مايه ي فشار خون و مشكلات قلبي اند...  غذاهاي دودي و كبابي سرطان زا خوانده مي شوند، و خيلي از خوراكي هاي فراوري شده به دليل وجود مواد شيميايي افزودني از جانب متخصصان بهداشت و سلامت منع مي شوند... پس چي بخوريم؟!

آيا واقعا هر چيزي كه خوشمزه است مضر است؟ يا چيزهاي خوشمزه به اين دليل بيماري زا هستند كه بيشتر احتمال دارد در خوردن شان زياده روي كنيم!؟ يعني به دليل خوشمزه بودن شان، ما در خوردن شان افراط مي كنيم و دقيقا به دليل «افراط»، سلامت مان را تهديد مي كنند. يا به اين دليل كه آن ها را جايگزين خوردني هاي ديگري مي كنيم كه زياد محبوب نيستند اما براي بدن و سلامت اش لازم يا سودمندند، فرصت و ظرفيت كم تري براي خوردن مواد مغذي مفيد (مثل ميوه و سبزي جات) پيدا مي كنيم. و بدين ترتيب از اين راه هم سلامت ما به خطر مي افتد، يعني از راه «تفريط».


مرتبط:
فرزند خلف
جادو
لذت غذا خوردن
باز هم از قضا از غذا
دوستی
لذت های زندگی
در باب غذا خوردن (2)
درباره غذا: این بار خرمای پیارم

۲۰ آذر، ۱۳۹۰

بحران معنا

آدم نمي تواند مدت طولاني سر پا بايستد، بدون اين كه به چيزي تكيه كرده باشد، به چيزي كه محكم و استوار باشد، چيزي كه به جايي بند باشد. آدم هر چه قدر هم تظاهر كند كه نيازي به تكيه گاه محكمي ندارد، باز زماني مي رسد كه كم مي آورد، دست اش در پي ستوني، درختي، ديواري، چوب زير بغلي، چيزي... مي گردد... . گمشده، همين اصول يا «معنا»هاي بنيادين انگشت شمار است. وقتي همه ي معاني بنيادين را مرخص مي كنيم، يا وقتي معناهايي سست و كم قوت جايگزين شان مي كنيم با بحران معنا مواجه مي شويم: دنياي بي تكيه گاه... . اين اما به نظرم مساله ي عصر ما است نه مساله اي شخصي (آن طور كه سي.رايت ميلز گفته است).