۲۴ آبان، ۱۳۸۶

فرزند خلف

بدون مقدمه و زمينه‌ی خاصی در دقایق قبل، سر شام، دخمل با لحنی آرام و غمزده می‌گوید: مامان، من نمی‌خوام بزرگ بشم مامان بشم، می‌خوام همین جوری بچه باشم.

من: باشه... می‌شه، همین جوری بچه‌ی من و بابا باش.

چند ثانیه بعد کنجکاو می‌شوم که چرا دوست ندارد مامان بشود.

من: حالا چرا دوست نداری مامان بشی؟

دخمل (با همان لحن پیشین): آخه دوست ندارم غذا بپزم.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

salaaaaaaam. akhey!! teflaki bache joooom!!!