۱۱ آبان، ۱۳۸۶

چاي داغ

طی يك-دو هفته ي گذشته حامد قدوسی در «یک لیوان چای داغ» یک سری پست داشت تحت عنوان «زمانه‌ی تکاورها» که به نظرم بسیار خواندنی بود. در زمانه‌ای که «دو دره بازی» مهارت یا هنر و گاهی ضرورت تلقی می‌شود، او ودوستان‌اش حرف‌های جالبی از تجارب‌شان زده‌اند. گرچه این یادداشت‌ها بیش‌تر مربوط به تجربه‌های ایشان در حوزه‌ی مشاوره‌ی مدیریت است اما دیدی که در این نوشته‌‌ها هست در موارد دیگر هم می‌تواند سودمند باشد. اگر هدف از کار علمی یا حرفه‌ای، فقط نانی به کف آوردن و به غفلت خوردن نباشد، و گشودن گره‌ای، حل مشکلی، یا انجام وظیفه‌‌ای - چنان که تعریف شده و انتظار می‌رود- مورد نظر باشد و نه پرکردن گزارش کارهای فرمالیته و گذراندن ساعات موظف در محل کار؛ در آن صورت و در چنین فضایی حرف‌های حامد و دوستان‌اش معنا و ارزش می‌یابد.

به نظرم حامد از معدود عقلای حلقه‌ی روشنفکری وبلاگستان است که عمیق، دقیق، جدی، خوشفکر، عملگرا و خوش‌اخلاق است. حرف‌های شعاری و تکراری و مد روز، و خصوصاً حرف مفت نمی‌زند (برخلاف خیلی‌ها از جمله خودم!) و اهل درگیر شدن در بحث‌های بی‌نتیجه و دعواهای بی سر و ته که فراوان در وبلاگ‌ها دیده می‌شود نیست. به‌جز یادداشت‌های تخصصی اقتصادی‌اش که من اغلب از آن‌ها سردرنمی‌‌آورم و علاقه‌ای هم به موضوع‌شان ندارم، از یادداشت‌های عمومی‌اش تا به‌حال بسیار لذت و بهره برده‌ام.

مهارت‌های کاری ،

زندگی و زمانه تکاورها (قسمت اول)،

زندگی و زمانه تکاورها (قسمت دوم)،

زندگی و زمانه تکاورها (قسمت سوم)،

زندگی و زمانه تکاورها (قسمت آخر)

۴ نظر:

ناشناس گفت...

نمي دونم چرا با وجود اينكه بعد از خوندن هر پست سعي كردم كامنت بذارم و نشد ، باز هم اين صفحه كامنت ها رو باز مي كنم !! خيلي از اين مقاله ها لذت بردم ندايي.

ناشناس گفت...

خوب . فكر كنم فهميدم چرا هيچوقت كامنت هاي من پست نمي شد. چون اسم رو به فارسي مي نوشتم كه بتوني بفهمي من كي هستم. ندا جون. دلم برات خيلي تنگ شده. هميشه به وبلاگت سر مي زنم . عكس هاي نگار رو هم ديدم. ببوسش . خيلي بزرگ و خانم شده. دوستت دارم.
سبا

n گفت...

ممنون از لطف‌ات سبا جان! خوشحال ام که این جا می‌بینم‌ات.

ناشناس گفت...

چه دخمل نازی چقدر بزرگ شده خدا حفظش کنه عکساشو دیدم نتونستم مزاحم نشم خودتون هم همیشه شاد و سلامت باشید اینو هم پابلیش نکنید لطفا