۲۷ خرداد، ۱۳۹۰

در باب غذا خوردن (2)

• غذا را می شود خورد برای سیرشدن، پرکردن و ساکت کردن شکمی که صدای اش درآمده؛

• غذا را می شود خورد برای معاشرتی که در کنارش هست، بنا به سنت مثل غذای عروسی و عزا و مهمانی، یا به عنوان بهانه ای برای ملاقات دوستانه یا کاری؛

• غذا را می شود با دیسیپلین و آداب فراوان خورد، آن طور که رزا منتظمی شرح داده که چی باید کجا باشد و چندتا باشد و چی چه طور سرو شود یا آن طور که توی دستورالعمل های نحوه ی عصاقورت داده و متمدنانه و با اتیکت غذا خوردن هست؛

• غذا را می شود با طمأنینه و آرام و از سر لذت از تک تک رنگ ها و بوها و طعم ها و ترکیب دلپذیرشان خورد؛

• غذا را می شود خورد توأم با لذت مصاحبتی دلنشین با هم سفره ها؛

• غذا را می شود خورد با نوشیدنی و پیش غذا و دسرهای رنگین و شیرین منحصر به فرد؛

• غذا را می شود خورد تنهایی، یا دوتایی و بی توجه به هم، سر پا، هول هولکی، در حال تماشای اخبار سیاسی یا حوادث میخکوب کننده، یا در حال خواندن خبرهای «روز-خراب-کن» روزنامه، یا ضمن گفت و گوهای عجولانه درباره ی کارهای دم دستی که کرده ای یا خواهی کرد، یا حین جواب دادن به تلفن یا سلام و علیکِ حسبِ عادت و ادب با همکارِ نچسبِ میزِ بغل دستی؛

...
با این حال، با نان خالی هم شکم آدم سیر می شود، بلاشک.


در همین باره

هیچ نظری موجود نیست: