1. حالا کارتون های دهه ی شصت را روی DVD سر هر کوی و برزنی می فروشند. مشتاقان خرید البته بچه ها نیستند، پدرو مادرهای نوستالژی زده هستند. بچه ها وقتی این کارتون ها را با ذوق و شوق القایی والدین می بینند از کیفیت پایین تصاویر و رنگ و رو رفتگی کارتون ها شاکی می شوند. من فقط غیر غم انگیزهای اش را گرفته ام: بامزی، باربا پاپا، نیک و نیکو، دهکده حیوانات.
2. لوازم التحریر فروشی یکی از جذاب ترین مغازه ها است برای ام. آن جا بوی خوبی می آید: بوی کاغذ، مداد چوبی، و این سالها بیش تر پلاستیک نو! حالا از آن روزهایی که من مدرسه می رفتم روز به روز رنگارنگ تر هم می شود. هر وقت می روم نگاهی به همه ی ویترین ها و قفسه ها می اندازم، متاسفانه معمولا چیز به دربخوری نمی یابم، به انواع خودکار، روان نویس، ماژیک ، پاک کن، لوازم نقاشی، برچسب های هزار رنگ و بقیه ی هله هوله ها دیگر نیاز ندارم، اما دوست شان دارم!
3. دیروز توی لوازم التحریرفروشی سر کوچه که بی هدف ویترین ها را نگاه میکردم، چشم ام به گچ تحریر افتاد. فوری یک بسته خواستم. به نظرم رسید می تواند خیلی سرگرم کننده باشد برای دخترک ام. تا رسیدن به خانه روی دیوار خانه ی مردم و روی زمین کوچه ها شکلک کشیدم! دخترک با تعجب و هیجان و شادی نگاه می کرد! سر راه یک دبیرستان دخترانه بود. روی در بزرگ اش نوشتم: «مدرسه ی موش ها». دخترک به تقلید از من آمد که روی در چیزی بنویسد یا بکشد. وقتی رو برگرداندم دیدم نوشته: « دهکده حیوانات»! میم می خندید و می گفت: « کل آموزش و پروش نظام مقدس رو بردین زیر سؤال، کارِت تمومه»!
۱ نظر:
ناراحت نشی، ولی من اگه به جای تو بودم اینو ور می داشتم یا اون قسمت هایی که می گه روی دیوار مردم هم اثر می گذاشتین و رو در مدرسه و اینا رو تغییر می دادم.
ارسال یک نظر