۰۷ اردیبهشت، ۱۳۹۳

سوء تفاهم

بعضی جاها، از بعضی تحصیل کرده ها، بعضی اظهارنظرهایی به عنوان راه حل های بعضی مسایل اجتماعی آدم می شنود که در قلب امریکای جهانخوار مابعد صنعتی هم به عنوان راه حل های عملی رایج برای عموم تجویز نمی شود. بعضی وقت ها یک جریانات علمی حاشیه ای به خاطر جذابیت ها یا تبلیغات ژورنالیستی چنان به متن مباحثات در ایران وارد و تبدیل به گفتمان غالب می شوند که کسی شک نمی کند که حتی در آن طرف دنیا هم این سکه ها، سکه ی رایج نیست، بلکه یک جریان کوچک فرعی در کنار ده ها جریان دیگر کوچک و بعضی جریان های هنوز بزرگ تر و مهم تر و پذیرفته شده تر و کارامدتر است.


داستان از این قرار است که یک دانشجو، یک استاد، یک ژورنالیست، یک آدم علاقه مند زبان دان باحال، یک روز «تصادفا» به یک مقاله یا کتاب جالب برمی خورد، حالا هر جا، مثلا توی یک مجله ی نه چندان معتبر علمی یا یک جایی روی اینترنت که لزوما منبع مقبول و صاحب نام علمی نیست. بعد می آید ترجمه اش می کند. به دلیل علاقه اش به موضوع و جذابیت آن، احتمالا یکی دو تا دیگر هم گیرش می آید و این طرف و آن طرف منتشر می شود. احیانا اگر محفل و منبری هم پیدا بشود که بشود شفاهاً در موردش حرف زد چه بهتر! بعد از آن جا که ایده اش جذاب است، چند تا ژورنالیست دیگر پیدا می شوند و ایده یا مفهوم را می قاپند و چندبار در موردش می نویسند و گزارش درمی آورند. خلاصه همین جوری به همین سادگی یک موجی راه می افتد! بعد یک عده آدم اینترنت باز که اتفاقا تحصیلاتی هم توی حوزه های انسانی دارند چشم شان به این ایده ها می افتد و آن ها را جالب می یابند، یک دو تا پایان نامه و مقاله هم ازش در می آید، شانس بیاورند یک استاد به نام هم اسمش روی پایان نامه و مقاله باشد. در همین حینِ رسانه ای شدن آن ایده یا مفهوم، سیاست مدارها و آدم های اجراییهم در همه ی سطوح وارد می شوند و آن مفهوم را به گند می کشند. خلاصه موضوع ومفهومی که اصلا معلوم نیست سر و کله اش از کجا پیدا شد و اصل و اساس اش کجا بود، نقدها به اش چی بود، اصلا علمی بود یا شبه علمی، و چه قدر در فضای علمی روز دنیا مقبول بود، تبدیل به نقل محافل آکادمیک و غیرآکادمیک کشور می شود و الخ!

هیچ نظری موجود نیست: