براي سردرآوردن از روش سنجش وفاق هنجاري (به روش factorial survey) به مقاله ي جالبي برخوردم در مورد شکل گيري هنجارهاي طلاق. در اين مقاله بيش تر به اين موضوع پرداخته شده که در چه شرايطي طلاق تجويز يا منع مي شود. اين موضوع از آن رو جالب توجه است که تصميم به طلاق امري شخصي نيست. طرفيني که تصميم به طلاق مي گيرند بايد براي تصميم خود توجيهي پذيرفته شده از نظر جامعه داشته باشند. اين توجيه به هنجارهاي منع و تجويز طلاق مربوط است که موضوع اصلي اين مقاله است.
نويسندگان ادعا مي کنند که درجوامع غربي که ازدواج مبتني بر عشق رمانتيک است، فقدان عشق، حمايت و درک متقابل، طلاق را موجه مي کند. با اين حال فرضيه ي ديگر اين مقاله آن است که علاوه بر موارد فوق، منع و تجويز طلاق به شرايط ديگري هم وابسته است: عوارض جانبي مثبت و منفي طلاق و حفظ پيوند زناشويي. در واقع هنجارهاي منع وتجويز طلاق، قطعي نيستند. افراد در هنگام قضاوت در مورد موجه بودن يک طلاق خاص، به شرايط و بستر آن نگاه مي کنند و عوارض مثبت و منفي حفظ خانواده و طلاق را مي سنجند و سپس موضع سهل گيرانه يا سختگيرانه در قبال يک طلاق اتخاذ مي کنند.
اين عوارض ممکن است مربوط به طرفين طلاق، فرزندان (در صورت وجود) و جامعه مربوط باشد. عوارض منفي آن براي طرفين شامل احساس شکست، کاهش اعتماد به نفس و دشواري هاي مالي است. عوارض جانبي براي جامعه شامل کاهش همبستگي اجتماعي، و تهديد ثبات ديگر خانواده ها (به اين دليل که زوج جداشده ممکن است علاقه مند به ارتباط با افراد متأهل ديگر بشوند) و ... است. با اين حال حفظ ازدواج هم ممکن است عوارضي همچون کشمکش دائمي يا خشونت آميز، بدرفتاري جسمي، و حتي روابط خارج از ازدواج به دنبال داشته باشد. براي فرزندان هم تحقيقات متعددي نشان داده که گاهي جدايي آسيب کم تري از حفظ خانواده براي بچه ها داشته است. با اين ملاحظات، همواره منع يا تجويز طلاق به شرايط خاصي بستگي دارد که خانواده درگير آن است.
نويسندگان اثر شبکه¬ي اجتماعي افراد، تجربه هاي پيشين از طلاق (مثلا طلاق والدين)، وضع مالکيت خانه و کسب و کار (مشترک با همسر يا مستقل)، وضع اشتغال، و مدت ازدواج را در پذيرش هنجار سهل گيرانه نسبت به طلاق بررسي کرده اند.
نتايج اين مطالعه ي تجربي نشان ميدهد که اطلاع از وجود کشمکش هاي خشونت آميز مکرر، روابط خارج از چارچوب ازدواج، و نداشتن فرزند در يک خانواده، قضاوت پاسخگويان را در تجويز طلاق سهل گيرانه تر مي کند.
...
به نظرم يک چنين تحقيقي مي تواند در مورد جامعه ي ما هم نتايج جالبي به دست دهد، خصوصا که يک نگاه سرانگشتي (نيم نگاه!) به آدم هاي دور و بر نشان مي دهد که طي همين 10-20 سال اخير چه تحول شگرفي در زمينه ي هنجارهاي منع و تجويز طلاق در جامعه رخ داده است. اين مدت ها است که توجه ام را جلب کرده که طي اين سال ها چه موضع سهل گيرانه تري نسبت به گذشته نسبت به طلاق در جامعه ي ما به وجود آمده است، حتي در خانواده هاي کم و بيش سنتي. اين که توي چه لايه هاي جامعه اين موضع سهل گيرانه تر است هم خودش موضوعي است، و اين که کدام شرايط در جامعه ي ما تأثير پررنگ تري دارند و در موازنه ي سود و زيان طلاق يا حفظ ازدواج مهم تر به حساب مي آيند مي تواند موضوع يک تحقيق باشد.
پ.ن. گاهي موضوع جذاب مقاله ها باعث مي شود وقت زيادي را صرف خواندن چيزي بکنم که اصلا به دنبال آن به اين مقاله نرسيده بودم. نتيجه ي آزمون فرضيات اين مقاله جالب تر از بحث روشي اش بود که از اول به خاطرش سراغ اين مقاله رفتم! راستی اگر کسی مقاله ی داخلی دیده که از این روش (همان factorial survey) استفاده یا این روش را تشریح کرده باشد دوست دارم ببینم. . فعلا 3-4 تا مقاله با این روش دیده ام که هر کدام شان محاسبات آماری را یک جور انجام داده اند و همه شان هم مدعی پیمایش فکتوریل هستند! فقط نحوه ی تدوین ابزارشان شبیه هم است. مقاله ی مبدعان این روش را هم با این که چندبار با عرق ریزان فراوان خوانده ام خوب نمی فهمم ،چون آمار را به زبان انگلیسی آن هم بدون مثال خوب نمی فهمم! از فهم ام مطمئن نیستم، و امتحان کردنش با داده های فرضی روی SPSS هم نتیجه نداد... :(
آه! می دانم احمقانه است که انتظار داشته باشم با 3-4 تا مقاله ته یک چیزی را دربیاورم :( کاش راه شاهانه ای برای آموختن وجود داشت!
نويسندگان ادعا مي کنند که درجوامع غربي که ازدواج مبتني بر عشق رمانتيک است، فقدان عشق، حمايت و درک متقابل، طلاق را موجه مي کند. با اين حال فرضيه ي ديگر اين مقاله آن است که علاوه بر موارد فوق، منع و تجويز طلاق به شرايط ديگري هم وابسته است: عوارض جانبي مثبت و منفي طلاق و حفظ پيوند زناشويي. در واقع هنجارهاي منع وتجويز طلاق، قطعي نيستند. افراد در هنگام قضاوت در مورد موجه بودن يک طلاق خاص، به شرايط و بستر آن نگاه مي کنند و عوارض مثبت و منفي حفظ خانواده و طلاق را مي سنجند و سپس موضع سهل گيرانه يا سختگيرانه در قبال يک طلاق اتخاذ مي کنند.
اين عوارض ممکن است مربوط به طرفين طلاق، فرزندان (در صورت وجود) و جامعه مربوط باشد. عوارض منفي آن براي طرفين شامل احساس شکست، کاهش اعتماد به نفس و دشواري هاي مالي است. عوارض جانبي براي جامعه شامل کاهش همبستگي اجتماعي، و تهديد ثبات ديگر خانواده ها (به اين دليل که زوج جداشده ممکن است علاقه مند به ارتباط با افراد متأهل ديگر بشوند) و ... است. با اين حال حفظ ازدواج هم ممکن است عوارضي همچون کشمکش دائمي يا خشونت آميز، بدرفتاري جسمي، و حتي روابط خارج از ازدواج به دنبال داشته باشد. براي فرزندان هم تحقيقات متعددي نشان داده که گاهي جدايي آسيب کم تري از حفظ خانواده براي بچه ها داشته است. با اين ملاحظات، همواره منع يا تجويز طلاق به شرايط خاصي بستگي دارد که خانواده درگير آن است.
نويسندگان اثر شبکه¬ي اجتماعي افراد، تجربه هاي پيشين از طلاق (مثلا طلاق والدين)، وضع مالکيت خانه و کسب و کار (مشترک با همسر يا مستقل)، وضع اشتغال، و مدت ازدواج را در پذيرش هنجار سهل گيرانه نسبت به طلاق بررسي کرده اند.
نتايج اين مطالعه ي تجربي نشان ميدهد که اطلاع از وجود کشمکش هاي خشونت آميز مکرر، روابط خارج از چارچوب ازدواج، و نداشتن فرزند در يک خانواده، قضاوت پاسخگويان را در تجويز طلاق سهل گيرانه تر مي کند.
...
به نظرم يک چنين تحقيقي مي تواند در مورد جامعه ي ما هم نتايج جالبي به دست دهد، خصوصا که يک نگاه سرانگشتي (نيم نگاه!) به آدم هاي دور و بر نشان مي دهد که طي همين 10-20 سال اخير چه تحول شگرفي در زمينه ي هنجارهاي منع و تجويز طلاق در جامعه رخ داده است. اين مدت ها است که توجه ام را جلب کرده که طي اين سال ها چه موضع سهل گيرانه تري نسبت به گذشته نسبت به طلاق در جامعه ي ما به وجود آمده است، حتي در خانواده هاي کم و بيش سنتي. اين که توي چه لايه هاي جامعه اين موضع سهل گيرانه تر است هم خودش موضوعي است، و اين که کدام شرايط در جامعه ي ما تأثير پررنگ تري دارند و در موازنه ي سود و زيان طلاق يا حفظ ازدواج مهم تر به حساب مي آيند مي تواند موضوع يک تحقيق باشد.
پ.ن. گاهي موضوع جذاب مقاله ها باعث مي شود وقت زيادي را صرف خواندن چيزي بکنم که اصلا به دنبال آن به اين مقاله نرسيده بودم. نتيجه ي آزمون فرضيات اين مقاله جالب تر از بحث روشي اش بود که از اول به خاطرش سراغ اين مقاله رفتم! راستی اگر کسی مقاله ی داخلی دیده که از این روش (همان factorial survey) استفاده یا این روش را تشریح کرده باشد دوست دارم ببینم. . فعلا 3-4 تا مقاله با این روش دیده ام که هر کدام شان محاسبات آماری را یک جور انجام داده اند و همه شان هم مدعی پیمایش فکتوریل هستند! فقط نحوه ی تدوین ابزارشان شبیه هم است. مقاله ی مبدعان این روش را هم با این که چندبار با عرق ریزان فراوان خوانده ام خوب نمی فهمم ،چون آمار را به زبان انگلیسی آن هم بدون مثال خوب نمی فهمم! از فهم ام مطمئن نیستم، و امتحان کردنش با داده های فرضی روی SPSS هم نتیجه نداد... :(
آه! می دانم احمقانه است که انتظار داشته باشم با 3-4 تا مقاله ته یک چیزی را دربیاورم :( کاش راه شاهانه ای برای آموختن وجود داشت!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر