۱۳ تیر، ۱۳۹۰

یادمان دورکیم رحمة الله علیه

وقتی تایپیست عزیز ما قرار است  متنی را که کم و بیش مرتب تایپ شده صفحه آرایی نهایی بکند، و کلی برای ات ناز می کند (گوشی اش را بر نمی دارد، جواب اسمس نمی دهد و ...)، و  بعد مجبور می شوی چند جا بروی و آخر کار را به یکی دیگر بسپاری و بعد هم او هم تماس می گیرد و بدقولی می کند و به حضور می طلبد و ... و می بینی که پس از تعظیم و تکریم صدنفر آدم کوچک و بزرگ طی نه ماه، در آخرین قدم ها برای تکمیل نسخه ی نهایی باید چندین روز منتظر یک ساعت کار حضرت تایپیست روی یک فایل بمانی... با تمام وجود معنی اثر همبستگی بخش تقسیم کار اجتماعی را یاد می گیری!


(تصمیم دارم برای گریز از همبستگی ارگانیک (!) یک بار برای همیشه کار را یکسره کنم و یک-دو جلسه پیش یک تایپیست بروم و نکات صفحه آرایی را که لازم دارم یاد بگیرم)

۲ نظر:

ناهید گفت...

میدونی اینکه خودت بری و یاد بگیری کار خیلی خوبی و مستقل میشی ولی عیبهائی هم داره بعد از مدتی تمام کارها روی دوش خودت قرار میگیره و همه بهت وابسته میشن و آخر کار خسته میشی از این همه مسئول بودن در مقابل بی مسئولیتی ها و مسئول نبودن ها ، شاید بهتر باشه اینطوری فکر کنی که چرا این تایپیست تو برات ناز میکنه ، شاید مشکلی دارد خواه این مشکل با خودت باشه یا با خودش ، یک مقداری با هاش ارتباط برقرار کن شاید رگ خوابش را بدست بیاری یا مشکلش را بفهمی ، در هر حال سخته ولی عوض کردن هم جالب نیست که هر روز دنبال یک تایپیست بگردی .....

نیم نگاه گفت...

بله قبول دارم که این جوری بار مسوولیت زیادی را می پذیرم، فعلا تصور می کنم شاید استرس کم تری داشته باشد از این وضعیت فعلی.

تایپیست ما دفعه ی اول اش نیست که این کار را می کند و من تنها کسی نیستم که دچارش هستم! متاسفانه ظاهرا ازش گریزی نداریم چون بسیار مسلط و سریع عمل می کند وقتی پای کار می نشیند. رگ خوابش را اگر کسی تا حالا کشف کرده بود به درد همه توی گروه مان می خورد!