حافظه، خاطره، تاریخ ... چیزهای خوبی اند یا بد؟
... نمیدانم، همین قدر می دانم که گاهی تو را به بند می کشند، نمی گذارند که گذر کنی از نقطه ای یا نقاطی روی خط زمان...
- آدمی محکوم به زیستن با خاطرات اش است، پس آدمی موجودی خاطره مند است. آدم بی خاطره، بی هویت است، آدم بی هویت، آدم نیست، گیاه است...
- خاطره ها ردّپای زمان بر روح ما هستند... آدمی را گریزی از این ردّپای پاک نشدنی نیست، مگر حافظه اش را از دست بدهد...
- خاطره ها همان گونه که اولین بار در اثر «گذر زمان بر رویدادها» تولید می شوند باقی نمی مانند. آن ها بعداً بارها و بارها بازسازی می شوند، بلکه به چیزهایی به جز آن چه در ابتدا بوده اند بدل می شوند: دل انگیزتر یا تلخ تر... انگار هر بار به تناسب حال و روزگار، حریری رنگین روی خاطره ای می اندازیم و از ورای این حریر به آن می نگریم، و لاجرم حس و دریافتی متفاوت از قبل حاصل می کنیم...
۱ نظر:
بعبارتی زندگی تکرار خاطرهها و تجربه هاست و میشه به مدل تقسیم زمان به گذشته که گذشت ، آینده نیامده و امروز تنها فرصتی است که داریم جلوی قفس شدنش را گرفت و شما روهمرفته تعریف کاملی از آن نمودید .
ارسال یک نظر