۱۱ فروردین، ۱۳۸۸

«مسعود شستچی» در نقش کاپیتان و مربی تیم چه کسی را برای شما تداعی می کند؟! ناشی گری ها، بی اطلاعی های فاحش، خطاهای جبران ناپذی، لذت های حقیرش در موقعیت های خطیر و حرفه ای، و میل سیری ناپذیرش برای خودنمایی ناشی از نادیده گرفته شدن های پیشین و ...

پیرو این پست

۰۹ فروردین، ۱۳۸۸

چرا باید بخوانیم


غیر از کتاب های «کلیدهای رفتار با کودک ... ساله» که قبلا جلدهای مختلف آن در کتابخانه والدین معرفی شده، سایت babycenter هم مرجع خوب و سریعی برای به دست آوردن اطلاعات در مورد فرزندپروری است. این اطلاعات اگرچه مختصر و «یک دقیقه ای» هستند، اما کاملا مفید، کاربردی و بینش دهنده اند. اگر عضو خبرنامه ی این سایت شوید با دادن سن فرزندتان، می توانید اطلاعات مربوط به روند رشد جسمی، اجتماعی و روانی، و رفتارها و چالش های تربیتی سن مربوط به او را به صورت دوره ای در میل باکس تان دریافت کنید! این سایت اگرچه آگهی های تجاری زیادی در خود گنجانده است، اما برخلاف تصور ما از سایت تجاری، مطالب غیرتبلیغاتی آن کاملا خواندنی و قابل اعتنا است. به نظرم فروم هایی هم برای بحث و گفت و گو، و تبادل تجربیات و پرسش و پاسخ با متخصصان دارد که شخصا تا به حال از آن استفاده نکرده ام.

نظر شخصی ام در مورد کتاب ها و مقالات تربیتی این است که اگرچه ممکن است به دلیل محدودیت های مختلف شخصی یا بیرونی، توصیه ها و پیشنهادهای این کتاب ها و مقاله ها برای والدین دقیق و کامل انجام شدنی نباشند، اما اهمیت خواندن این مطالب در بینش و جهتی است که به والدین می دهند. ما در مورد فیزیک و شیمی و تاریخ ادبیات و جغرافی و مطالب علمی پیچیده تر در مدرسه و دانشگاه صدها صفحه مطلب می خوانیم، اما به دنیای پرورش فرزند چون موجودی نابینا در اتاقی تاریک قدم می گذاریم چنان که بسیاری از تصورات و تحلیل های مان در مورد بچه و رفتار او غیرواقعی و مبتنی بر توهمات بی پایه، استنباط های شخصی، تعمیم های غیرمعتبر، تجارب محدود و معدود خود یا اطرافیان مان است، و برپایه ی همین فهم و بینش پرنقص جهت گیری و اقدامات تربیتی مان را سازمان می دهیم. ارزش کتاب ها و مقالات مذکور در ارایه ی بینش عمیق تر و چندبعدی به مسایل تربیتی بچه ها است. و اگر به این بینش ها باور داشته باشیم، بدون تردید به نحوی در عملکرد ما نیز منعکس خواهند شد. گاهی ما نیاز داریم پیچیدگی یا ابهام چیزی را بفهمیم، لزوما ممکن است راه حل موثر و الساعه ای هم برای اش وجود نداشته باشد یا در صورت وجود برای ما عملی کردنی نباشد، اما صرف فهم مساله، دست کم باعث کاهش تنش در ما و محیطی می شود که در آن هستیم، به علاوه پس از فهم مساله و جوانب و علل آن می توانیم راه حل های متناسب با خود و محیط مان را برای مساله جست و جو و کشف یا ابداع کنیم.

من با این جمله موافق نیستم که «عالم بی عمل به زنبور بی عسل می ماند». زنبور بی عسل دست کم به گرده افشانی گل ها کمک می کند! «عالم بی عمل، درخت بی بر» هم نیست و اگر هم باشد، دست کم منظره ای زیبا پیش چشم بیننده می گشاید! با این حساب نه تنها با کسانی که معتقدند «خواندن این کتاب ها بیهوده است»، یا «خوبی در ذات بچه است» یا «ژنتیکی است» (!) یا کسانی که ادعا می کنند «بچه های زیادی دیده اند که والدین شان از این کتاب ها می خوانده اند و بچه های بی تربیتی بوده اند» (!) کاملا مخالف ام بلک چنانکه می بینید با سعدی شیرازی هم سر این قضیه درافتاده ام چه برسد با بقیه!

راستی این را هم خیلی وقت پیش ترجمه کرده ام در مورد این که بچه چه جوری لوس می شود. مجموعه مطالب آن وبلاگ را طی سال های قبل از سایت هایی مشابه بیبی سنتر گرفته و ترجمه کرده ام که همان زمان توی روزنامه هم چاپ شده. می توانید نگاهی بیندازید.

۰۲ فروردین، ۱۳۸۸

خشکسالی

امسال که می خواستم تبریک های کاغذی و الکترونیکی برای این و آن بنویسم، سخت درمانده شده بودم! قلمم خشک شده بود یا مغزم هنگ کرده بود، هرچه کتاب شعر نو و کلاسیک هم داشتم ورق زدم اما چیز دندان گیری که به دل ام بنشیند نیافتم، یا خیلی رمانتیک بود، یا خیلی شعاری، یا خیلی عرفانی که معنی اش را نمی فهمیدم...

سال های قبل تر، وقت زیادی را صرف فکر کردن برای نوشتن متن کارت های تبریک ام می کردم، متنی که مناسب حس و حال خودم و ونسبت و رابطه ام با دریافت کننده ی کارت باشد. یک چند سال اخیر اما به خشکسالی احساس و قلم افتاده ام انگار! و بدترین خشکسالی را گویا امسال تجربه کردم، چنان که شهرم نیز. حتی هرچه به متن ها و شعرهایی که دیگران از سر لطف، سنت یا عادت با ایمیل و اس ام اس برای ام فرستاده بودند نگاه کردم تا شاید بشود تقلبی کرد(!) باز هم چیز دلچسبی نیافتم، نه این که متن های شان زیبا نبود، اما هیچ کدام حرف من برای دیگری نبود، نمی توانستم «من» برای کسی بنویسم شان، توصیف کننده ی احساس من نبودند.
در نهایت وقتی هیچ راه گریزی نیافتم به جمله یا جملاتی کوتاه برای همه بسنده کردم، همه تقریبا شبیه هم و کلیشه ای! کاری که همیشه از آن گریزان بودم.

هنوز دارم تحلیل می کنم که این حالت ام را باید به چه چیزی نسبت بدهم...

به هر حال برای هرکسی که خواننده ی دایمی این جا است و نمی شناسم اش: نوروز، بهار نو و سال نو مبارک!

۲۷ اسفند، ۱۳۸۷

حسن نیت


هر وقت کسی از «حسن نیت داشتن احمدی نژاد» حرف می زند، ناخودآگاه یاد «پت و مت» و شخصیت «کار» در سریال عروسکی ایرانی «کار واندیشه» می افتم که در برنامه های کودک زمان ما پخش می شدند.
پ.ن. «حسن نیت داشتن احمدی نژاد» را طی ماه های اخیر از زبان هر سه رقیب مطرح کنونی اش در جناح مقابل خوانده ام. خیلی پیش تر از این من هم به این موضوع پی برده بودم و هنوز باور دارم.

۲۳ اسفند، ۱۳۸۷

اینترنت و احساسات ضدامریکایی

یکی نیست به حضرات بگوید: بابا جان! دست کم به خاطر تقویت احساسات ضدامریکایی هم که شده دسترسی به اینترنت را در ایران راحت تر و آزادتر کنید!
گزارش گالوپ: پیمایش جهانی سال گذشته ی گالوپ در صد کشور دنیا نشان میدهد که بین میزان دسترسی به ارتباطات الکترونیک، از جمله «دسترسی به اینترنت از منزل»، و احتمال مخالفت مردم با عملکرد رهبرانه ی ایالات متحده رابطه هست.

۲۲ اسفند، ۱۳۸۷

مرز


چه مرز ظریفی هست میان شجاعت و بی کله گی، میان مدارا و بزدلی!

و بنگر که چگونه بی کله ها در پس نقاب شجاعت و جسارت، و بزدل ها در لباس مدارا و مردم داری و سهل گیری خود را پنهان می کنند... .

بزدل ها هرگز چیزی نخواهند ساخت، و بی کله ها، بی مهابا، هر ساخته ای را ویران خواهند کرد... .
... و میانه روی، آه میانه روی، چه راه دشواری است!

تذکر مهم: هرگونه برداشت «سیاسی» از متن فوق اکیدا ممنوع و قابل پیگرد است :)

۱۴ اسفند، ۱۳۸۷

---

دل ام جاده می خواهد و باران... و Minaraی مامک خادم

دلهره

زندگی کردن در جامعه ای که دچار تناقض های متعدد ارزشی و شکاف های فراوان بین ارزش ها و هنجارهای اش است دشوار است، از آن دشوارتر، طاقت فرساتر و دلهره آورتر بچه داشتن و بچه بزرگ کردن در چنین جایی است...