۲۸ آبان، ۱۳۹۳

خشونت

نتايج طرح ملي «بررسي خشونت خانگي عليه زنان در 28 استان» منتشر شد.


گزارش دقيق نيست و از لخاظ نوشتاري روان و بدون اشتباه در ايسنا منتشر نشده است. 

با اين حال بعضي نتايج قابل تأمل است. براي من قابل تأمل ترين قسمت اش مربوط به معنادار نبودن تفاوت ها در اعمال بعضي انواع خشونت در بين مردان شهري و روستايي ، و در بين طبقات مختلف تحصيلي و شغلي بود. اين بدان معنا است كه اين متغيرها در ميزان بعضي از اين خشونت هاي رايج مؤثر نيستند و احتمالا به اين معنا بايد فهميده شود كه اعمال خشونت تحت تأثير شهرنشيني و تحصيلات بالاتر نيست. نه در شهر به كسي چيزي ياد ميد هند نه در دانشگاه كه مانع از خشونت ورزيدن او عليه اهل و عيال شود! پس خشونت ورزي تحت تأثير متغيرهاي ديگري است كه به طور يكسان شهر و روستا وت حصيلكرده و نكرده را تحت تاثير قرار مي دهد.

من ار بودم به موازات اين تحقيق، يك تحقيق هم براي بررسي خشونت خانگي عليه مردان سفارش مي دادم. به نظرم خيلي جالب مي شد، خصوصا مقايسه اش با نتايج همين تحقيق.

كابوس ميانسالي

از اين كه تبديل به يه زن ميانسال بشم كه فكر مي كنه خيلي مي دونه و جواب همه سوال ها رو مي دونه و خيلي كارش درست ه و همه رو نصيحت مي كنه ... وحشت دارم!


اينو دو-سه سال پيش به يكي گفتم. حالا واقعا نمي دونم تا چه حد به اين تصوير دور يا نزديك هستم... 

انساني شدن آموزش

اين طور كه دارم مي فهمم جالبي اين شيوه هاي جديد ياددهي اين است كه بسيار انساني هستند. انساني را در مقابل ماشيني و مكانيكي به كار مي برم. اين انساني بودن و با انسان به مثابه ي انسان برخورد كردن - نه ماشين- برجستگي و ويژگي اين شيوه ها است. ابتناي اين روش ها به عقل سليم انساني و روش ها و تجارب روزمره براي فهم جهان هم اتفاقا بخشي از اين انساني بودن را تشكيل مي دهد. اين ها فكر مي كنم اتفاقاتي است كه در كلاس هاي درس رايج ما نمي افتد.

يك وقتي به نظرم همين جا پستي نوشتم در مورد انسان زدايي از پزشكي. حرف ام اين بود كه پزشكي در ايران (حالا در همين كانتكست كلان شهري كه من مي بينم و پر است از پزشك هاي حاذق سرشناس با مطب هاي شلوغ) انسان زدايي شده بها ين معني كه با انسان به مثابه ماشين برخورد مي شود: ماشيني كه احتمالا خراب شده است! و پزشكان «ويژگي» انسان را نمي بينند. به نظرم آموزش هم عمدتا چنين حالتي پيدا كرده است. معلم و استاد در نقش يك تكنسين،‌ يك كارمند يا چيزي شبيه اين ها ظاهر مي شوند. اين در حالي است كه ماهيت رابطه ي آموزش دهنده و گيرنده از جنس ديگري است.
....

۲۶ آبان، ۱۳۹۳

پيچيدگي تحليل اشتغال زنان در ايران

بانك مركزي آمار اشتغال و بيكاري خانوارهاي ايراني را در سال 92 اعلام كرد.
راست‌اش استنباط هاي دقيق از اين آمار براي من ممكن نبود. يعني اين كه فهم و تفسير نسبتاً دقيق اين كم و زياد شدن نسبت ها در دو سال متوالي فكر مي كنم نياز به دانش اقتصادي درباره مسايل بازار كار دارد كه من ندارم. با اين حال بعضي نكات‌اش براي‌ام بيش‌تر تأمل برانگيز بود.

- تنها 2.1 درصد اعضاي مؤنث شش ساله و بيشتر خانوارها شاغل هستند.


- بيش از نيمي از اعضاي مؤنث شش ساله و بيشتر خانوارها (55.1 درصد) داراي درآمد بدون كار هستند (اين تعداد بدون به حساب آوردن زنان خانه‌دار و زنان محصل و دانشجوي بدون كار و درآمد محاسبه شده است). منبع درآمد اين زنان چيست؟ (ارث، مهريه و نفقه، ثروتي كه توسط مردان يا زنان ديگر (والدين، همسر) به آن‌ها بخشيده شده، سود سرمايه گذاري، مستمري و درآمد بازنشستگي، كمك‌هاي خيريه، ...؟). اگر آمار با چنين تفكيكي هم منتشر شده بود جالب بود.


به نظرم موضوع اشتغال زنان در ايران –عمداً يا سهواً- با سهل‌انگاري و ساده‌سازي زيادي تحليل مي‌شود (دست كم در سطح ژورناليستي‌اش كه من مي‌بينم). علل بيكاري و اشتغال زنان در ايران با علل بيكاري و اشتغال مردان در ايران يكي نيست و بنابراين مشمول همان تحليل‌هايي نيست كه براي مردان مي‌شود. اين خطاي بزرگ تحليلي را نبايد مرتكب شد. زن از لحاظ عرفي، شرعي و حقوقي در ايران مسئول كسب درآمد و تأمين خانواده نيست. اين نكته‌ي كليدي به نظر من تأثير مهمي هم در انتخاب‌هاي زنان براي اشتغال و عدم اشتغال، و هم در واكنش‌هاي بازار كار به زنان دارد. يعني اين كه زنان در جست و جوي كار تا چه حد جدي باشند و چه شغل هايي را با چه سطحي از درآمد ترجيح بدهند يا بپذيرند، و اين كه بازار كار چه پيشنهادهايي از لحاظ نوع شغل و سطح درآمد به زنان بدهد يا اصلا زنان را انتخاب كند يا نكند، به نظرم به شدت تحت تأثير متغيرهاي فرهنگي و حقوقي است.
ضمن اين كه ايران در اين ميانه در پايين بودن ميزان اشتغال زنان تنها نيست. نرخ پايين اشتغال كه قابل قياس با بقيه كشورهاي توسعه يافته و در حال توسعه نيست، الگوي خاصي است كه در چندين كشور خاورميانه‌اي ديگر ديده مي‌شود. اين خود دلالت ديگري بر جنبه‌ها و پيچيدگي‌هاي فرهنگي و احتمالا حقوقي قضيه است.

- گزارش فوق برشي است از گزارش  سال 92 از سلسله گزارش هاي سالانه ي بانك مركزي با عنوان «بررسي بودجه خانوار HES» (صفحات 14و 15 گزارش)

قدرت حيرت انگيز

هرچه بيشتر مي گذرد قدرت رسانه هاي اجتماعي و ابزارهاي ارتباطي كوچك (موبايل و شبكه هاي اجتماعي موبايلي) بيشتر خودش را به رخ مي كشد. يعني هر اتفاقي كه ميفتد اين را توي چشم ما فرو مي كند كه اين رسانه ها خيلي قدرت گرفته اند در منيپوليت كردن افكار و احساسات عمومي. بيخود نيست كه وزير گفته «تا دو سال ديگه سرعت اينترنت رو افزايش نمي ديم كه نميديم»!

به نظر مي رسد اين رسانه ها و ابزارها دارند به يكي از تاثيرگذارترين متغيرها در جهت دادن به افكار و احساسات عمومي و جريان سازي اجتماعي تبديل مي شوند. با اين حال تأثيرپذيري مخاطبان از اين رسانه ها گزينشي است. اين كار تحليل را دشوار مي كند و البته كار مهندسي افكار و احساسات عمومي را؛ اگر در فكرش باشيم!

جهان اجتماعي ما بسيار متفاوت از پيش از ظهور اين تكنولوژي ها و ابداعات شده است. آينده ي پيش بيني ناپذيري در انتظار است!

۲۴ آبان، ۱۳۹۳

شوق مدرسه رفتن!

به لطف شكوفه عزيز، با يك مدرسه آنلاين آشنا شده ام و دارم يك دوره ي آموزشي آنلاين را آن جا مي گذرانم. فوق العاده است و چيزهايي كه ياد مي گيرم سخت هيجان انگيز! يادگرفتن چيزهاي تازه هميشه براي من هيجان انگيز و شيرين بوده! وقتي هوا خاكستري است يك چنين اتفاقي موهبت بزرگي است. شور و شادي به دل آدم مي آورد!
دارم ياد مي گيرم كه چه طور ياددهي و يادگيري چه معناي گسترده تري از ايني دارد كه ما از آن مي فهميم و تا حالا فهميده ايم... در فرايند كار آنلاين در اين مدرسه، كلي ايده و تحليل جديد به ذهن ام مي رسد... اين دريچه ي جديد به فهم دنيا را شكوفه به روي ام باز كرد! دوست خوب، معجزه به زندگي آدم مي آورد! توي اين مدرسه دارم با آدم هاي جالبي هم دوست مي شوم...

درباره ي مدرسه و چيزهايي كه ياد گرفته ام و تحليل هاي ضمني كه حين كار به آن مي رسم بعدا بيش تر خواهم نوشت.