«وبلاگ» رسانهي چندان خوشاقبالي نبود و دولتاش مستعجل بود. اولين وبلاگهاي فارسي در نيمه دوم سال 1380 ساخته شدند و بهرغم استقبال محيرالعقول ايرانيان از آنها در عهد اينترنت دايال آپ، به تدريج در اواخر دهه 80 و اوايل 90 با رونق گرفتن شبكههاي اجتماعي تحت وب (همچون فيسبوك) و موبايلي (همچون وايبر و ...) به سرعت به حاشيه رانده شدند. رونق روزافزون شبكههاي اجتماعي چه پيامدهايي داشته است؟
طبيعتاً پيامدهاي متعددي ميتوان برشمرد. با اين حال من در مقام مقايسهي اين دو رسانه، ويژگياي متفاوتي در آن ها مي بينم كه منشأ پيامدهاي متفاوتي براي محتواي توليدشده و به اشتراك گذاشته شده در آنها است. اين ويژگيها همچنين ريشهي تأثيراتي است كه بر افراد (اعم از توليدكننده/به اشتراك گذارنده و مخاطب) ميگذارند.
در شبكههاي اجتماعي دو ويژگي همزمان وجود دارد:
سرعت انتشار محتوا: در شبكههاي اجتماعي مطالب به سرعت به اشتراك گذاشته مي شود.
اشتراك گذاري: وجه قالب اين شبكهها اشتراك گذاري است نه توليد محتوا توسط كاربر.
اين دو ويژگي باعث شدهاند اين شبكهها به شدت واكنشگرا باشند. يعني پيرو هر موج خبري، كاربران براي عقب نماندن از قافله به سرعت واكنش نشان ميدهند: خبر را بازنشر ميكنند يا خود حاشيهاي بر آن ميزنند و در شبكه منتشر ميكنند. هرگونه تأخير در واكنش نشان دادن، ميتواند منجر به عقب ماندن از رود خروشان اخبار و واكنشها گردد. براي حفظ حيات مجازي در اين شبكهها و از ياد نرفتن بايد مرتباً در معرض ديد بود و جلب توجه كرد يا بي اطلاع از آخرين خبرها نماند و ديگران را هم از مطلع بودنِ خود مطلع كرد! اين امر مستلزم همراه شدن با سيل اخبار مهم و جنجالياي است كه هر لحظه اين شبكهها را در مينوردد.
كاربران به عنوان مخاطبِ محتواها در اين شبكهها، عمدتا با محتواهايي مواجه ميشوند كه به سرعت توليد شده و مصرف ميشود. حتي صفحات اين شبكهها طوري طراحي شده كه آرشيو چندان منظم، در دسترس و خوشدستي ندارند. سابقهي بحثها به راحتي (يا اصلا) قابل پيگيري نيست. صفحات ميآيند و ميروند، و مطالبي كه دقايق و ساعاتي قبل پست شده به سرعت در زير تلي از مطالب جديد دفن ميشوند. فرصت چنداني براي باقي ماندن روي يك بحث و موضوع نيست. به زودي خبر و بحث جديدي به راه مي افتد كه تر و تازه و هيجان انگيزتر از بحث قبلي است. زمانِ تمركزِ مخاطبان بر يك موضوع بسيار كوتاه است و توجهات به سرعت از موضوعي به موضوع ديگري منتقل ميشود... وقت زيادي براي فكر كردن نيست!
وبلاگها اما ماجراي ديگري داشتند. سرعت به روز شدن شان كمتر بود و دنبال كردن بحثها سادهتر. مطالب قبلي نويسنده راحتتر در دسترس بود و آرشيو منظمي وجود داشت كه ميشد سوابق بحثها و نويسنده را با آرامش دنبال كرد (حتي آرشيو نويسندهي وبلاگي تازه كشفشده را در چند نشست به طور كامل خواند يا سيو كرد و سر فرصت خواند!) . مهمتر از همه اين كه فرصت براي تفكر در مورد تأملات نويسنده گويي بيشتر بود و نويسنده نيز با تأمل بيشتري مينوشت. وبلاگ عرصهاي براي تأملات شخصي، اعم از ذهني و حسي فراهم ميكرد. در وبلاگ گويي فرصت بيشتري براي خودكاوي، تعمق در دغدغههاي بنيادي، و سير انفس وجود داشت كه اينك در زمانهي رونق شبكههاي اجتماعي كمتر مجالي براي آن هست. در نوشتههاي فيسبوكي اهل علم و اهل قلم حتي، كمتر تأملاتِ عميقِ ناوابسته به موج خبرهاي زودگذر ديده ميشود، تأملاتي كه از دغدغهها يا كشمكشهاي ژرف درونيِ ناوابسته (يا كم تر وابسته) به زمان و مكان سرچشمه گرفته باشد. فراواني موضوعاتي كه تاريخ مصرف طولانيتري داشتند يا ارزش رجوع مجدد داشتند، به نظرم در وبلاگها بيشتر بود.
گويي به طور گريزناپذير و ناخودآگاهي ساخت و ويژگيهاي فني اين شبكههاي اجتماعي، «نوع موضوعاتِ» تفكر و نوشتن را توسط نويسندگان تحت تأثير قرار داده است.
رسانههاي آنلاين تعاملي (و نوآوريهاي احتمالي صنعت ICT در آينده) چه چيزهايي در انبانِ به ظاهر سادهي خود دارند و نوع تفكرات و تأملات ما را به كدام سمت و سو خواهند كشاند؟
93.10.13
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر