۱۹ اسفند، ۱۳۸۵

حق‌ و مدارا

مدتی پیش اختلافی بین‌مان پیش آمده بود و بعد در پی‌‌اش مسائل دیگری، گو این که پیش از آن هم رابطه‌مان خالی از کشاکش نبود! طی یک واکنش دفاعی(!) سعی کردم موضوع را برای خودم کم‌رنگ کنم، خصوصاً که من، او و دیگران می‌دانیم عمر این رابطه کوتاه خواهد بود و جنس رابطه‌مان هم از نوعی نیست که مجبور باشم رابطه را به هر نحو ممکن به شکل احسن حفظ کنم.
چند روز پیش ماجرایی پیش آمد که باعث شد سر صحبت باز شود و حرف‌های نگفته‌ی این چند وقت را به هم بگوییم. علیرغم این که به دلیل اختلاف دید شدیدمان چند بار تا به حال تصمیم گرفته‌ام با او وارد بحث‌هایی که می‌دانم بی‌نتیجه است نشوم، اما باز ابراز حسن‌نیت‌‌اش وسوسه‌ام کرد که نیم ساعت -یا کمی بیش‌‌تر- به گفت‌و‌گو ادامه بدهم. پایان گفت‌‌وگو همان‌طور که حدس می‌‌زدم بود! این بار اما چیزی توجه‌ام را جلب کرد، این که در تمام اثنای صحبت‌اش از «حق من» حرف می‌زد، تقریباً بیش‌تر برخوردهایی که ازش سرزده بود و من (و دیگرانی که با هردومان در ارتباط بودند) به آن‌ها انتقاد داشتم با این استدلال که حق‌اش بوده است توجیه می‌شد! و خوب تبعاً این را که چه چیز «حق» او است منافع‌‌اش تعیین می‌کرد!

ادامه‌ی روز را با اعصابی خرد و درب و داغان(!) به این فکر می‌کردم که اگر قرار باشد همه‌ی آدم‌ها همه‌ی آن‌چه را «حق» خودشان می‌دانند بدون اغماض و بدون نگاه به پیامدها و واکنش‌‌هایی که رفتارشان برمی‌انگیزد؛ بگیرند، آيا زندگی اجتماعی ممکن خواهد بود؟ آیا «مدارا» چیزی جز این است که گاهی برای به‌دست آوردن چیزهایی، از بخشی از حقوق، ناگزیر باید صرف‌نظر کرد؟
او از انزوا می‌نالد، در عین حال مسؤولیت رفتارش را نمی‌‍پذیرد و همواره حق خودش را تمام و کمال می‌طلبد. نمی‌پذیرد که همان رفتاری که به بهانه‌ی گرفتن حقوق‌اش، مسؤولیت هیچ پیامد دیگرش را نمی‌‍یذیرد می‌تواند همان رفتاری باشد که منجر به احساس طردشده‌گی و انزوای ضمنی او شده!
... چه بسا گاهی این آدم خودم باشم! باید ازاین به بعد وقتی از «حق‌ام» با کسی (یا با خودم) حرف می‌زنم دقیق‌تر نگاه ‌کنم ...

۱ نظر:

ناشناس گفت...

بله. موقعیت ها و روابط انسانی گاه خیلی پیچیده می شوند و تعیین مرزها و دستیابی به تعاریف مشترک بسیار دشوار است.