۳۰ شهریور، ۱۳۸۷

راه طولانی


گفت توی فکر تاسیس چیزی در مایه های یک NGO ی فرهنگی برای نوجوانان است، برای دگرگون کردن دیدگاه ها و آموزش دانش ها و مهارت هایی به نوجوانان که جایی برای آن ها در نظام آموزشی و رسانه ای ما تدارک دیده نشده، کارها و کارگاه هایی که برای نوجوانان مفرح، هیجان انگیز، سرگرم کننده و آموزنده باشد و نگاه و طعم و تجربه ی دیگری نسبت به علم، هنر و زندگی فردی و اجتماعی به آن ها هدیه کند و نویدبخش نسلی نوین باشد... با اشتیاق از ایده و طرح های اجرایی اش حرف می زد و البته نگران بود که نتواند سرمایه گذار مناسبی پیدا کند...
گفتم : و البته با وجود این ایده های درخشان نباید انتظار استقبال شایان مخاطبان را داشته باشی! مردم برای شان مهم نیست نوجوان شان این تجربه ها و مهارت ها و نگرش هایی که تو می گویی کسب کنند، چون این چیزهایی که می گویی امروز "مد" نیست (دست کم هنوز نشده)، با داشتن این چیزها نمی توانند پیش دیگران منزلت و اعتبار کسب کنند یا به آن بنازند و تفاخر کنند، و اصلا این چیزها از جنس کالاهای مصرفی ای نیست کههر روز با حرص و ولع می خرند و از در و دیوار خانه و ماشین و بدن شان آویزان می کنند و «نمایش»شان می دهند که مایه ی برتری شان بشود... برای همین بعید است وقت و پولی برای این کارها صرف کنند!