۲۸ بهمن، ۱۳۸۷
در دفاع از ویستا
۲۶ بهمن، ۱۳۸۷
تقلیل سلامت مردان به ...
برای مقایسه:
سوال یا جواب
در این که می گویند "مردم در حل معضل ترافیک همکاری نمی کنند (یا باید همکاری کنند)" یا "اگر مردم در اجرای طرح تحول اقتصادی همکاری کنند مشکلات کاهش می یابد" مغالطه ای هست. در واقع «رفتار مردم» بخشی از صورت مساله و جزء فرضیات مساله است نه راه حل!
۲۴ بهمن، ۱۳۸۷
بچه دار شدن (1)
۲۳ بهمن، ۱۳۸۷
۲۱ بهمن، ۱۳۸۷
بالندگی انقلاب به روایت نسل چهارم
گوینده اخبار ساعت 14 تلویزیون [با لحن حماسی]: «فردا؛ تجلی سی سال بالندگی»
دخمل [با هیجان و شادی]: «مامااااان! می گه ســـــــی سال بارندگی! آخ جون ... کدوم شهر رو می گه؟»
امیــد
چرا یک اسمی مشابه شهاب، صاعقه، مصباح، سفیر، هدایت و ... انتخاب نشده است؟
خواهد توانست آیا ...
«سید بزرگوار! از تریبون خطابههای گنگ و دوپهلو و متناقض پایین بیایید و گول تشویق اطرافیانتان را نخورید. به جایش این بار به مردم وعدههای مشخص و روزمره بدهید.»
«حرفهایی از جنس اصلاح بوروکراسی و اقتصاد بزنید که این مخاطب اثر آن را در بلندمدت زندگیاش بفهمد و برایش منطقی و عملی جلوه کند. حرف هایی که در این آدمها شور و امید جدیدی برای مشارکت در ساختن کشور خلق کند. آقای خاتمی در نقش اوباما ظاهر نشوید. با شعار تغییر نیایید. با شعار تدبیر بیایید. فراموش نکنید که برای خیلی از ماها پیروزی شما یا رقیبتان در این شفافترین و قطبیترین انتخاب تمامی سالهای گذشته، نقطه عطفی در زندگی خواهد بود. سخت ممنونیم که از راحت خود گذشتید و خطر کردید ولی شما را به خدا ناامیدمان نکنید.»
حامد قدوسی به قول خودش در مرخصی سه ماهه است، اما گویا دل اش طاقت نیاورده است، نقل قول های بالا از یادداشت اخیر او است: آقای خاتمی ناامیدمان نکنید!
۱۶ بهمن، ۱۳۸۷
جشنواره فیلم فجر
در اثر دو اتفاق غیرمترقبه که یکی اش ملاقات تصادفی دوستی بود، من که هرگز یک فیلم بین حرفه ای و جشنواره برو نبوده ام، و خیلی وقت هست که اصلا سینما نرفته ام، دیروز سر از یک سینمای نمایش دهنده فیلم های جشنواره فجر درآوردم! برای «وقتی همه خواب بودیم» بهرام بیضایی. البته دیدن این فیلم خیلی هم تصادفی نبود. من معمولا فیلم ها را به اعتبار نام کارگردان شان می بینم و گاهی هم به خاطر بحث هایی که این طرف و آن طرف درباره شان می خوانم، خصوصا اگر موضوع و پرداختش آن جور که در همان یادداشت های پراکنده بیان می شود به نظرم جالب توجه باشد. دیروز دو فیلم، یکی همان فیلم بالا و دیگری «سوپر استار» از تهمینه میلانی اکران می شد. آخرین فیلمی که از میلانی دیدم و جز 10-20 دقیقه اول تاب تحمل تماشاکردن اش را نداشتم «آتش بس» بود، البته من بقیه فیلم را ندیدم که چیزی بتوانم در موردش بگویم! به نظرم آن قدر بد بود که ارزش تماشاکردن تا آخر را نداشته باشد. اما برعکس از بیضایی خاطره ی خوبی داشتم: «سگ کشی»! سگ کشی آن قدر خوب بود که مدت ها بعد از تماشای اش در سینما، سی دی اش را کرایه کنم و در خانه ببینم (دیدن مکرر یک فیلم کاری است که به ندرت ممکن است بکنم، البته غیر از بعضی کارتون های مربوط به دخترم که محبوب من هم هست!).
القصه، علیرغم این که فیلم جدید بیضایی، یک جورهایی همان حال و هوا و سبک «سگ کشی» را داشت، با کمال شرمندگی باید بگویم به اندازه سگ کشی مرا درگیر نکرد. به نظرم درگیر شدن با موضوع فیلم تا چندین ساعت یا حتی چند روز، معیار خوبی برای تاثیرگذار بودن یک فیلم است. شاید علت مهم اش خاص بودن موضوع فیلم -که مربوط به پشت صحنه ی سینما است- باشد که من هرگز در موردش فکر نکرده ام و هرگز به حاشیه های سینما آن قدر علاقه مند نبوده ام که آن ها را دنبال کنم. آن چه در فیلم روایت می شد عمدتا نه تنها نسبتی با تجارب عینی زندگی ام نداشت، بلکه نزدیکی ای با تجربه های ذهنی و عاطفی ام هم نداشت و شاید به همین دلیل چندان درگیر فیلم نشدم و علیرغم تلاش بسیار کارگردان و بازیگران [ضمن تشکر از سایر عوامل و خانواده رجبی!] نتوانستم احساسات قهرمانان داستان را درک کنم!
من عنوان بندی فیلم، صحنه های ابتدایی و صداهای پس زمینه ی آن را بسیار تاثیرگذار یافتم. با تکنیک داستان در داستان هم نویسنده بازی خوب و دلنشینی با ذهن تماشاگر کرده بود. دیالوگ ها هم با وسواس نوشته و اجرا شده بود که متاسفانه کیفیت صدا طوری نبود که کامل شنیده شود (شاید این سینما این طور بود). دو-سه تا صحنه هم به نظرم خیلی جالب بود و خوب توی ذهنم ماند: یکی تابلوی سینمایی متروک که رویش کاغذی دستنویس چسبانده شده بود با این مضمون: «این ملک به فروش می رسد- تلفن....». این جمله اگرچه کمی شعاری می رسید اما به هر حال در متن ماجرا کاملا کنایه ای معنادار بود، و به نظر می رسید کارگردان با تاکید فراوانی که با نمایش سه باره ی این صحنه بر آن داشت؛ خلاصه یا نتیجه ی کلام اش را در آن گنجانده بود. یکی هم جایی که کارگردان فیلم با تهیه کننده ها مشغول صحبت بود و تهیه کننده از این که مردم نیاز به شادی دارند سخن می گفت و کارگردان اشاره کرد که «حالا وقت آن است که از معنویت حرف بزنیم». یک جای دیگر هم وقتی نجات به چکامه گفت که شبیه خواهرش است، چکامه جواب داد :«ما همه شبیه هم هستیم»! این هم واقعیتی است که گاهی فراموش می کنیم و بیضایی به مان یادآوری کرد.
انتخاب یا تقدیر
۱۵ بهمن، ۱۳۸۷
سالمندان کجا هستند؟
یکی از موضوعاتی که علیرغم مهم بودن اش هنوز به بحث های رایج رسانه ها و محافل نفوذ نکرده است، «سالمندان» و موضوعات پیرامون آن ها است. تاکنون شاید به دلیل جوان بودن جمعیت کشور، مباحثی مثل روانشناسی و رفتار با کودکان و نوجوانان و جوانان بسیار مورد توجه افراد و رسانه ها قرار گرفته است، برنامه های آموزشی و نمایشی متعددی در مورد شیوه های صحیح رفتار با افراد در این سنین و آسیب شناسی رفتار والدین و بزرگ ترها با خردسالان و جوانان از تلویزیون پخش شده و کتاب های متعددی در این مورد ترجمه و تالیف و چاپ شده است (فیلم ها و سریال های وطنی، در چرخشی آشکار طی سال های اخیر، به شدت به جانبداری از شیوه زندگی و تفکر جوانانه روی آورده اند).
همچنین به مساله ای چون تبعیض های جنسیتی در مطبوعات و اینترنت ، و نیز محافل روشنفکری و پژوهشی و آکادمیک پرداخته شده، حتی تلویزیون و سینما نیز تلاش کرده اند نگاه به شدت تبعیض آمیز گذشته شان را به زنان تلطیف کنند و ... . همچنین مباحث روانشناسی عشق و زناشویی به طور نسبتا گسترده در رسانه ها و محافل مزبور مورد بحث و بررسی قرار گرفته است و بسیاری از زوایا و ظرایف آن به کانون مباحثات گسترده ای در فضای عمومی تبدیل شده است. با این همه درباره ی سالمندان شاید به دلیل این که فعلا در اقلیت هستند کم تر سخن گفته می شود، و اگر هم جایی اشاره ای به ایشان می شود یا به اندرزهای اخلاقی یا تحریکات عاطفی آن هم عمدتا از طریق رسانه های رسمی بسنده می شود و یا در بهترین حالت به نیازهای جسمانی آن ها مثل تغذیه، ورزش، بهداشت و درمان (جسمی) به صورتی بسیار کلی پرداخته می شود.. شخصا در مرورهای روزمره مطبوعات و اینترنت ندیده ام موضوع سالمندان به هر شکلی در مطبوعات، اینترنت و محافل مدعی روشنفکری مورد مداقه قرار گیرد. ظاهرا به صورتی بسیار محدود به طوری که جز متخصصان از آن مطلع نشوند در جاهایی همچون وزارت بهداشت در این مورد بارقه هایی پدیدار شده از جمله مباحثی همچون طب سالمندی و روانپزشکی سالمندی. اما به نظرم با رشد جمعیت سالمند کشور، این عرصه نیز نیازمند توجه است، توجهی که رویکردی علمی ، عملی، واقع بینانه و کارگشا داشته باشد. توصیه های صرفا اخلاقی و بازی با احساسات «بینندگان عزیز» فاقد چنین خصوصیاتی است و گرهی از مشکلات جسمی و روحی و ارتباطی سالمندان و اطرافیان شان نمی گشاید. به علاوه از محافل روشنفکرانه که در برابر تبعیض جنسی و قومی و مذهبی سینه سپر کرده اند انتظار می رود تبعیض سنی را هم مد نظر قرار دهند و با آن همچون یک تابو برخورد نکنند. البته دفاع از حقوق سالمندان -که احتمالا چیزی برای از دست دادن ندارند و خود نیز غالبا جماعتی خاموش و ناتوان به حساب می آیند- نیازمند درک و احساس تعهدی اخلاقی است که ظاهرا هنوز کسی آن را چندان احساس نکرده است!
پ.ن.1. دست کم روی اینترنت فارسی من چیزی در این باره ندیده ام. شاید حالا که تکلیف عشق و ازدواج و طلاق و تابوهای جن-سی و زنان و مردان و کودکان را روی وب مان روشن کرده ایم وقت آن رسیده باشد که برگردیم سر زندگی مان؛ زندگی با پدر ومادرها یا پدربزرگ و مادربزرگ های مسن مان را می گویم که هیچ درک مان نمی کنند! و مگر ما با این همه ادعا گامی برای درک ایشان برداشته ایم؟ لحظه ای فکر کنیم... درباره دنیا و احساسات سالمندان و تجربه های سالمندی چه می دانیم؟ خود من چندین کتاب درباره مسایل کودکان و رفتار با آن ها در کتابخانه ام دارم و خوانده ام، اما تا به حال کتابی در این مورد در کتاب فروشی ها ندیده ام، ندارم و نخوانده ام. به علاوه اخیرا دست کم توی دو تا برنامه (فیتیله و پرواز 57) نمایش های طنز با مضمون تمسخر سالمندان دیده ام که به نظرم اصلا خوشایند نیست، گرچه ممکن است بتواند مخاطب خردسال و جوان را بخنداند.
پ.ن.2. یکی از حدس های من این است که موضوع سالمندان خوشبختانه یا بدبختانه فارغ از بار سیاسی است یا به اندازه مساله جنسیت و اقلیت های قومی و مذهبی حامل بار سیاسی نیست، و از آن جا که بسیاری از مباحث در جامعه ی ما تا وجهه سیاسی نداشته باشند و ابزاری برای اعمال فشار یا کسب امتیازهای سیاسی نباشند؛ ارزش و فرصت طرح و بررسی نمی یابند، سالمندان نیز قربانی «سیاسی نبودن» شده اند.
آیا اگر روزی جمعیت سالمندان و وزن مسایل شان به قدر قابل ملاحظه ای افزایش یابد، ممکن است موضوع سالمندان نیز مستمسک نقدهای سیاسی شود و لاجرم در نظر بسیاری ارزش طرح شدن در فضای عمومی بیابد؟!
به زبان بسیار ساده: «ما ملت جوگیری هستیم»! تا زمانی که موضوعی به مد روز و ابزار و بهانه ای برای طرح خودمان نباشد؛ گوشه چشمی هم به آن نمی اندازیم ولو موضوعی واقعی و روزمره در زندگی مان باشد.
پ.ن.3. همین الان سرچ کردم و چیزهایی پیدا کردم، ظاهرا همان طور که گفتم جوانه هایی از بحث سالمندی در محافل بسیار تخصصی دیده می شود. مرکز تحقیقات سالمندی دانشگاه علوم پزشکی و توانبخشی مجله علمی-پژوهشی «سالمند» را منتشر می کند که آخرین شماره آن تاریخ یک سال پیش یعنی زمستان 86 را بر پیشانی دارد. ایضا یک همایش با عنوان «همايش سراسری سالمندی و پزشکی سالمندان» در دانشگاه علوم پزشکی اصفهان در اسفندماه امسال در پیش است.
پ.ن4. طراح کاریکاتور اردشیر رستمی است از سبک قلم و نگاه شاعرانه است معلوم است دیگر!