عليرغم اعتراضات گسترده اي كه حاكميت را با بحران مشروعيت مواجه كرده است، همچنان در داخل كشور گروه هايي هستند كه به طور جدي حامي و مدافع ج.ا هستند. اين واقعيتي است كه كتمان نمي توان كرد. بخش قابل ملاحظه اي از اين افراد هيچ جيره و مواجبي از حكومت نمي گيرند و بلكه زخم خوردگان بي عدالتي و فساد حاكم هستند. در خارج از كشور نيز اقبالي كه در كشورهاي مسلمان نشين نسبت به ج.ا و در سال هاي اخير به رييس جمهور شده است و نه فقط دستگاه رسانه اي حاكميت بلكه ناظران بي طرف يا حتي مخالف به آن گواهي داده اند، نياز به تبيين دارد.
چرا حاكميت عليرغم ناكارامدي و فساد روزافزوني كه نه تنها شاخص هاي رسما منتشر شده ي بين المللي و داخلي، بلكه تجربه ي زيسته ي زندگي روزمره شهروندان گواه آن است، همچنان هواداران و مدافعاني دارد كه سرسختانه از آن دفاع مي كنند بي اين كه منافع مشخص شخصي داشته باشند؟
من در تبيين اين مسأله به دو اسطوره اشاره مي كنم كه حاكميت در تبليغ و بسط آن سخت كوشيده است و مي كوشد. استراتژي رسانه اي و تاكتيك هاي سياسي آن در موقعيت ها و مقاطع مختلف قاطعانه در خدمت گسترش اين دو اسطوره بوده است. به علاوه هر گاه حاکمیت از نقطه ای احساس خطر کرده است، برای حفظ مشروعیت خود، این دو اسطوره را جهت طرد و سرکوب مخالفان و منتقدان خود به کار برده است.
آن دو اسطوره عبارتند از : اسطوره ي "استقلال" و "اسطوره ي "وا اسلاما".
در «اسطوره استقلال» بحث بر سر این است که ج.ا، استقلال را برای ایران به ارمغان آورده است و این موهبت بزرگی است که پیش از انقلاب اسلامی، ایران از آن برخوردار نبوده است، همچنین کشورهای هم رده ی ایران از آن بی بهره اند. در این تفسیر، استقلال آن قدر مهم است که با وجود آن می توان از هرگونه ناکارامدی و فساد چشم پوشید! گرچه هرگز به روشنی توضیح داده نمی شود «کدام استقلال»؟ آیا کشور از لحاظ اقتصادی امروز مستقل است؟ از لحاظ سیاسی واقعا از همه قدرت های تعیین کننده ی دنیا استقلال دارد؟ آیا استقلال صرفا «شعاری» لقلقه ی زبان سیاستمداران برای مصرف داخلی نبوده است؟ حتی با این فرض که استقلال (با هر تعبیری که از آن می شود) محقق شده است، در مقابل، هزینه های آن چه قدر بوده است؟ آیا در این معامله واقعا ما برنده بوده ایم؟
اسطوره ی استقلال از آن جا که می تواند احساسات میهن پرستانه را بسیج کند، برای حاکمیت حایز اهمیت است.
دومین اسطوره «وا اسلاما» است. این اسطوره، با ایده ی «اسلام در خطر است»، می تواند احساسات مذهبی افراد با گرایش مذهبی را تحریک و جذب کند: اسلام در خطر است، و ج.ا تنها حکومت شایسته ای برای ایران و در جهان است که می تواند نجات بخش دین داری، اسلام و مسلمانان باشد. حاکمیت برای آن که شواهد متقنی برای این امر بیاورد، به طور برجسته و مکرر به مراعات ظواهر شرعی در کشور تاکید می کند و از آن به عنوان موهبتی نام می برد که بسیاری از کشورهای اسلامی از آن محروم اند. هرچه این شواهد، ظاهری تر باشند برای حاکمیت ارزش تبلیغاتی بیشتری دارند. تاکید بر حجاب، برگزاری فزاینده و پررنگ مناسک و شعائر مذهبی همچون عزاداری، مجالس مداحی و وعظ، اعتکاف، مسابقات قرآن، انتشار کتب و نشریات و پخش برنامه های مذهبی در رسانه ها، نمونه ای از این شواهدند که ج.ا به عنوان نشانه های حفظ «دین» در سایه ی حکومت اسلامی از آن ها یاد می کند. آن ها هرگز توضیح نمی دهند که آیا این ظواهر شرعی همه ی آن چیزی است که از «اسلام» مراد می کنند یا می کرده اند (در بدو انقلاب)؟ و آیا سی سال پس از انقلاب، باور و پایبندی به «ارزش های اخلاقی دینی» در جامعه، وضعیت بهتری از گذشته دارد یا نه؟ آن ها هرگز نسبتی بین فساد گسترده که از سطوح پایین تا بالای حکومت و جامعه را نوردیده و انحطاط اخلاقی جامعه و حکومت، با خطری که «اسلام» را تهدید می کند، نمی بینند!
در عوض هرگونه تحرک مخالف آمیز را می توان به سرعت با برچسب مخالفتِ سکولارها با «اسلام» و «شرع مقدس» ، یا بی توجهی غربگرایان به استقلال کشور و وابستگی به «ابرقدرت ها» نفی و سرکوب کرد. عمده ترین و مکررترین اتهام مخالفان سیاسی، وابستگی و بی دینی است، و مهم ترین دلیل بی لیاقتی کسی برای سمتی، وابستگی و بی توجهی به ظواهر توسط خود فرد یا اطرافیان و هواداران او است!
آیا حاکمیت در فقدان این دو اسطوره، امکان بقا –دست کم به شکل فعلی خود- دارد؟ یا می تواند اسطوره ی جدیدی خلق کند؟ این دو اسطوره تا کی دوام خواهند یافت و تحت چه شرایطی ممکن است مضمحل شوند؟ آیا اصلاح طلبان خواهند توانست در برنامه ریزی جدید خود، حاکمیت را از توسل به این دو اسطوره بازدارند یا این دو اسطوره را از کار بیندازند و حاکمیت را خلع سلاح کنند؟ جریان اصلاح طلب چه امکانات و فرصت های بیرونی (مثلا دسترسی رسانه ای و ...) و چه قابلیت های درونی (توانایی ترجمه پیام ها به زبان عامه ی مردم و ...) برای این کار لازم دارد؟