۰۹ فروردین، ۱۳۸۹

باورهای اشتباه ما

ایشان طی یک بازی وبلاگی جدید از ملت وبلاگ نویس خواسته اند که در مورد سه باوری که دیگر به آن معتقد نیستند بنویسند. بازی تفکر برانگیزی است، حتی اگر مثل من شجاعت اعتراف در جمع را نداشته باشی، دست کم اسباب بازاندیشی در مورد باورهای اشتباه ات است یا سرجمع کردن و آمار دقیق شان را درآوردن!
جالب آن که به قول یکی از کامنت گذارها، چه قدر اشتباهات ما آدم های هم عصر ( و تقریبا هم نسل-با کمی پس و پیش) در این گوشه ی خاک شبیه هم است، خیلی زیاد... جمع بندی من از باورهای اشتباه خودم و دیگران که خواندم این است که یک سر اکثر این اشتباه ها به سیاست و جامعه پذیری ما در نظام آموزشی و رسانه ای ج.ا برمی گردد. بیهوده نیست که ج.ا تا این اندازه برای حفظ انحصار رسانه ای و تبلیغاتی اش اهمیت قایل است و ایضا روی آن چه در کلاس های درس مدرسه و دانشگاه می گذرد.

۰۸ فروردین، ۱۳۸۹

"خاطرات دهه ی 60"

این وبلاگ جالبی است که تازه کشف اش کرده ام. نمی دانم با چه فاصله ی زمانی به روز می شود، اما از یک کنار خواندن نوشته های اش هم خالی از لطف نیست! زنده کننده ی نوستالژی دهه ی 60! اگر امکان به اشتراک گذاری یادداشت ها توش بود، شاید بهتر بود، یعنی چندنفر می نوشتندش، البته من لحن تقریبا خنثای نویسنده ی فعلی را برای چنین وبلاگی کاملا می پسندم.
همچنین فکر می کنم برای نسل های بعدی هم باید جالب باشد که بدانند کسانی که روزهای نوجوانی و جوانی شان را در دهه ی 60 گذرانده اند با چه چیزهایی روبرو بوده اند. من گاهی برای دخملک ام از کودکی ام می گویم و او سخت برای اش جالب است که بداند آن موقع تلویزیون «فیتیله» نداشته، یا سی دی و سی دی پلیر و این همه کارتون های فوق جذاب و بازی های کامپیوتری اساسا وجود نداشته، پیک نوروزی هم نبوده و به جاش مشق عید بوده! و اساسا زندگی یک جور دیگری بوده!

۰۶ فروردین، ۱۳۸۹

اسطوره­ های بقا


عليرغم اعتراضات گسترده اي كه حاكميت را با بحران مشروعيت مواجه كرده است، همچنان در داخل كشور گروه هايي هستند كه به طور جدي حامي و مدافع ج.ا هستند. اين واقعيتي است كه كتمان نمي توان كرد. بخش قابل ملاحظه اي از اين افراد هيچ جيره و مواجبي از حكومت نمي گيرند و بلكه زخم خوردگان بي عدالتي و فساد حاكم هستند. در خارج از كشور نيز اقبالي كه در كشورهاي مسلمان نشين نسبت به ج.ا و در سال هاي اخير به رييس جمهور شده است و نه فقط دستگاه رسانه اي حاكميت بلكه ناظران بي طرف يا حتي مخالف به آن گواهي داده اند، نياز به تبيين دارد.
چرا حاكميت عليرغم ناكارامدي و فساد روزافزوني كه نه تنها شاخص هاي رسما منتشر شده ي بين المللي و داخلي، بلكه تجربه ي زيسته ي زندگي روزمره شهروندان گواه آن است، همچنان هواداران و مدافعاني دارد كه سرسختانه از آن دفاع مي كنند بي اين كه منافع مشخص شخصي داشته باشند؟
من در تبيين اين مسأله به دو اسطوره اشاره مي كنم كه حاكميت در تبليغ و بسط آن سخت كوشيده است و مي كوشد. استراتژي رسانه اي و تاكتيك هاي سياسي آن در موقعيت ها و مقاطع مختلف قاطعانه در خدمت گسترش اين دو اسطوره بوده است. به علاوه هر گاه حاکمیت از نقطه ای احساس خطر کرده است، برای حفظ مشروعیت خود، این دو اسطوره را جهت طرد و سرکوب مخالفان و منتقدان خود به کار برده است.
آن دو اسطوره عبارتند از : اسطوره ي "استقلال" و "اسطوره ي "وا اسلاما".
در «اسطوره استقلال» بحث بر سر این است که ج.ا، استقلال را برای ایران به ارمغان آورده است و این موهبت بزرگی است که پیش از انقلاب اسلامی، ایران از آن برخوردار نبوده است، همچنین کشورهای هم رده ی ایران از آن بی بهره اند. در این تفسیر، استقلال آن قدر مهم است که با وجود آن می توان از هرگونه ناکارامدی و فساد چشم پوشید! گرچه هرگز به روشنی توضیح داده نمی شود «کدام استقلال»؟ آیا کشور از لحاظ اقتصادی امروز مستقل است؟ از لحاظ سیاسی واقعا از همه قدرت های تعیین کننده ی دنیا استقلال دارد؟ آیا استقلال صرفا «شعاری» لقلقه­ ی زبان سیاستمداران برای مصرف داخلی نبوده است؟ حتی با این فرض که استقلال (با هر تعبیری که از آن می شود) محقق شده است، در مقابل، هزینه های آن چه قدر بوده است؟ آیا در این معامله واقعا ما برنده بوده ایم؟
اسطوره ی استقلال از آن جا که می تواند احساسات میهن پرستانه را بسیج کند، برای حاکمیت حایز اهمیت است.
دومین اسطوره «وا اسلاما» است. این اسطوره، با ایده ی «اسلام در خطر است»، می تواند احساسات مذهبی افراد با گرایش مذهبی را تحریک و جذب کند: اسلام در خطر است، و ج.ا تنها حکومت شایسته ای برای ایران و در جهان است که می تواند نجات بخش دین داری، اسلام و مسلمانان باشد. حاکمیت برای آن که شواهد متقنی برای این امر بیاورد، به طور برجسته و مکرر به مراعات ظواهر شرعی در کشور تاکید می کند و از آن به عنوان موهبتی نام می برد که بسیاری از کشورهای اسلامی از آن محروم اند. هرچه این شواهد، ظاهری تر باشند برای حاکمیت ارزش تبلیغاتی بیشتری دارند. تاکید بر حجاب، برگزاری فزاینده و پررنگ مناسک و شعائر مذهبی همچون عزاداری، مجالس مداحی و وعظ، اعتکاف، مسابقات قرآن، انتشار کتب و نشریات و پخش برنامه های مذهبی در رسانه ها، نمونه ای از این شواهدند که ج.ا به عنوان نشانه های حفظ «دین» در سایه ی حکومت اسلامی از آن ها یاد می کند. آن ها هرگز توضیح نمی دهند که آیا این ظواهر شرعی همه ی آن چیزی است که از «اسلام» مراد می کنند یا می کرده اند (در بدو انقلاب)؟ و آیا سی سال پس از انقلاب، باور و پایبندی به «ارزش های اخلاقی دینی» در جامعه، وضعیت بهتری از گذشته دارد یا نه؟ آن ها هرگز نسبتی بین فساد گسترده که از سطوح پایین تا بالای حکومت و جامعه را نوردیده و انحطاط اخلاقی جامعه و حکومت، با خطری که «اسلام» را تهدید می کند، نمی بینند!
در عوض هرگونه تحرک مخالف آمیز را می توان به سرعت با برچسب مخالفتِ سکولارها با «اسلام» و «شرع مقدس» ، یا بی توجهی غربگرایان به استقلال کشور و وابستگی به «ابرقدرت ها» نفی و سرکوب کرد. عمده ترین و مکررترین اتهام مخالفان سیاسی، وابستگی و بی دینی است، و مهم ترین دلیل بی لیاقتی کسی برای سمتی، وابستگی و بی توجهی به ظواهر توسط خود فرد یا اطرافیان و هواداران او است!

آیا حاکمیت در فقدان این دو اسطوره، امکان بقا –دست کم به شکل فعلی خود- دارد؟ یا می تواند اسطوره ی جدیدی خلق کند؟ این دو اسطوره تا کی دوام خواهند یافت و تحت چه شرایطی ممکن است مضمحل شوند؟ آیا اصلاح طلبان خواهند توانست در برنامه ریزی جدید خود، حاکمیت را از توسل به این دو اسطوره بازدارند یا این دو اسطوره را از کار بیندازند و حاکمیت را خلع سلاح کنند؟ جریان اصلاح طلب چه امکانات و فرصت های بیرونی (مثلا دسترسی رسانه ای و ...) و چه قابلیت های درونی (توانایی ترجمه پیام ها به زبان عامه ی مردم و ...) برای این کار لازم دارد؟

بهزیستی مردم در 155 کشور جهان


یافته های موسسه گالوپ از سنجش بهزیستی در 155 کشور جهان را ببینید.[متن کامل گزارش، خلاصه و نقشه ی داده ها]
این یافته ها با استناد به ادراک و دریافت های پاسخ دهندگان از وضعیت شان به دست آمده است (یعنی با داده های عینی مربوط به استانداردهای زندگی مستقیما مربوط نیست). لازم به ذکر است که داده های کشورها، همزمان گردآوری نشده، و داده های ایران مربوط به بهار 2008 است. 82% دانمارکی ها احساس کامیابی (82%) را تجربه می کنند، در حالی که تنها 2% توگویی ها این احساس را دارند. از لحاظ قاره ای، امریکایی ها، اروپایی ها، آسیا-اقیانوسیه و در نهایت افریقا قرار دارد. در اروپا نیز تفاوت های معناداری بین کشورها وجود دارد و بعضی اقتصادهای بزرگ اروپا در این شاخص در سطح پایین تری از کشورهای اسکاندیناوی قرار دارند. در ایران، 19% پاسخگویان احساس کامیابی می کنند.
به نظرم در یافته های مربوط به «تجربه ی روزانه» (که شامل تجربه ی احساساتی همچون آسایش، مورد احترام بودن، خندیدن، آموختن، لذت بردن، احساس درد جسمانی، نگرانی، غم، استرس و خشم هستند )، وقتی پای مقایسه ی ایران و دیگر کشورها به میان می آید تفسیرهای جالبی می تواند داشته باشد. در آسیا، تجربه ی روزانه در ایران تنها از کشورهایی مثل پاکستان، فلسطین اشغالی، ترکیه، عراق، گرجستان، ارمنستان، افغانستان اندکی -فقط اندکی- خوشایندتر است و همپای لبنان و یمن است.

۰۴ فروردین، ۱۳۸۹

دریافت های سی سالگی (2)

داداش کوچیکه! شور و هیجان ات را از یادگرفتن و فهمیدن و استقلال خوب می فهمم، این اقتضای دهه ی بیست است... من خیلی از تو بزرگ تر نیستم، اما ارزش تجربه های آدم های بزرگ تر از خودت (از لحاظ سن) را فقط بعد از سی سالگی درک خواهی کرد، آن وقت دیگر همه چیز در نظرت به سطح «تجربه های شخصی» (و جزئی و کم ارزش) آدم ها تقلیل پیدا نمی کند، ما خیلی بیشتر از آن چه فکرش را می کنیم به هم شبیه هستیم و تجربه های مشابه داریم و خواهیم داشت. البته متاسفانه من الان هیچ جوری نمی توانم این را به تو اثبات کنم! فقط می دانم که الان -از سی سالگی به بعد- به تجربه های دیگران در هر زمینه ای، با چشم های خیلی بازتر و با اعتماد و احترام خیلی بیش تر نگاه می کنم.

دریافت های سی سالگی (1)

قشم

قشم جزیره ی بسیار زیبا و شگفت انگیزی بود، افسوس که زیر تلی از کالاهای بنجل، کم کیفیت و درجه چندم چینی، شگفتی های اش کم تر دیده می شد. این جزیره ی بزرگ که آوازه اش کوچک تر ازابعادش است، بزرگ ترین جزیره ی خلیج فارس است که پر است از جانواران گوناگون، گیاهان شگفت انگیز، ساحل ها و ناهمواری های عجیب و خیره کننده، و حتی آثار تاریخی. به نظر می رسد بیش از آن که ارزش سرمایه گذاری برای توریست تجاری داشته باشد، جان می دهد برای اکوتوریسم. ولی ظاهرا قرار است رقیبی برای کیش بشود و هم اکنون آن طور که بیلبوردهای تبلیغاتی شهادت می دادند طرح های سرمایه گذاری متعددی برای احداث مراکز تجاری عظیم در دست برنامه ریزی و اجرا است. گرچه من شک دارم واقعا بازار کشش این همه مجتمع تجاری را داشته باشد و درست است که قشم این روزها، اقبال بلندی پیدا کرده و مسافران زیادی از نقاط مختلف کشور را به سمت خود می کشاند، اما آیا رونق بازار برای این همه طرح تجاری که درآینده به بهره برداری خواهد رسید -و احتمالا تعادل عرضه و تقاضا را به هم خواهد زد- پایدار خواهد ماند؟ خصوصا که احتمالا به مرور هزینه های سفر، و نیز هزینه های تجارت در قشم بالاتر خواهد رفت. آیا قشم خواهد توانست در رقابت با کیش برنده ی جذب گردشگر، یا دست کم شانه به شانه باشد؟ خصوصا اگر فقط بخواهد به جذابیت تجاری خود اکتفا کند.
یک نکته ی جالب در مورد قشم این است که مسافران زیادی از راه زمینی-دریایی به آن جا می آیند (چیزی که در مورد کیش صادق نیست). به نظرم می رسد یک دلیل این که کیفیت کالاها در بازار قشم پایین تر از کیش است، بروز نوعی جدایی گزینی (Segregation) در مسافران است و بازار مطابق سلایق و امکانات گردشگران توسعه یافته است، مسافران پردرآمدتر را کیش جذب می کند، لاجرم کالاهای کیفی تر در آن یافت می شود و گردشگران کم درآمدتر را قشم که هنوز هزینه های سفر به آن به اندازه ی کیش بالا نیست.
به نظرم قشم نباید تلاش کند پا جای پای کیش بگذارد و از آن تقلید کند، خصوصا به دلیل آن که مزیت های نسبی فراوانی هم دارد. قشم باید با سرمایه گذاری و مانور روی ابعادی که کیش فاقد آن است یا به آن نپرداخته، گردشگران خاص خودش را جذب کند.
شرمنده که پا در کفش اقتصاددان ها کردم!! من فقط در مورد چیزهایی که «دیده ام» تفسیرهای خام ام را گفتم. یکی از کنجکاوی های ام در مورد مناطق آزاد، این است که چرا این مناطق که با هدف جذب سرمایه ی خارجی و رونق تولید در نظر گرفته شده اند، عملا به کانال های خروج سرمایه و رونق مصرف تبدیل شده اند؟ ظاهرا خاک این مملکت یک طوری است که همه ی فرمول ها در آن نتیجه ی معکوس به بار می آورد!!!

تصاویر: سنت حنابندان در قشم





۱۹ اسفند، ۱۳۸۸

نهضت تولید علم و این صوبتا

ضرب زده اند و چند تا سایت درست کرده اند که آثار پژوهشی و تألیفی مملکت را ایندکس و آرشیو کند.
از هفت روز هفته، تقریبا هشت روز آن این سایت ها با انواع ارورها از بازدیدکنندگان پذیرایی مبسوطی به عمل می آورند. آن وقت انتظار دارند باور کنم که پیشرفت های علمی شان دنیا را ترکانده است!!!!! بابا ما ببعی نیستیم : )

چک کنید سیستم جستجوی آنلاین پژوهشگاه اطلاعات و مدارك علمي ايران، پایگاها استنادی علوم جهان اسلام، و کتابخانه ی ملی ایران را.

۱۵ اسفند، ۱۳۸۸

مؤثر، مثبت و عملگرا

ازش خوشم می آید ، این را قبلا هم نوشته ام، حتی به خودش؛ دو سال پیش.
او، اما، تمجید شنیدن برای اش بی ارزش است، راه نمی دهد که کسی تمجید و چاپلوسی برای اش بکند، کاملا بی نیاز از این بازی ها است (و این وارستگی و جهادعظیم با نفس می خواهد). تمجید کسی را هم به ندرت می کند، و وقتی می کند، سخت معتبر است قول اش.
بی این که پرخاشگر باشد یا مغرور یا برتری جو یا سلطه طلب، قدرت دارد که تو را با میل قلبی خودت متقاعد کند به انجام چیزی که می خواهد.سخت است مقاومت کردن در برابر خواست او، وقتی قاطعانه، بدون آن که حرف اش بوی تحقیر یا آمریت بدهد کاری ازت می خواهد. مثبت، امیدوار و بلندپرواز است، در عین این که خوشبینی حماقت بار غیروقع بینانه ندارد. «واقعیت» چیزی است که او می خواهد و او اراده دارد که آن را به دست آورد و می آورد. و این او را به آدمی «مؤثر» و منشاء اثر تبدیل کرده است، در همه جا.
خوش فکر و خوش فهم، مستدل و منطقی است و از جاده ی انصاف خارج نمی شود، مرتب آدم ها را قضاوت نمی کند و سخت خست به خرج می دهد در نقد دیگران. با وسواس و احتیاط و با کلامی بسیار پاکیزه و بدون سوگیری، و به ندرت نقد می کند. گویی بر این باور است که ارزش عمل بیش از حرف است، و او با عمل اش نشان میدهد که چه چیز را می پسندد، و دوست دارد آدم ها و چیزها چگونه باشند، نیازی نمی بیند که سلیقه اش را با نقد دیگران به رخ بکشد، او سلیقه اش را با «عمل» خودش به نمایش می گذارد.
اعتماد به نفس بالا دارد، اما هرگز این اعتماد به نفس به توهم و خودشیفتگی و غروری توی ذوق زننده پلو نمی زند.

همه ی این ها است که او را منحصر به فرد و تحسین برانگیز می کند به زعم من. و مهارت های ارتباطی اش بی این که در چارچوب کتاب های «ارتباط موثر» و «روابط یک دقیقه ای» و «مدیر یک دقیقه ای» و ... باشد، به واقع حسادت من را بر می انگیزد!

۱۰ اسفند، ۱۳۸۸

حرف مفت

یک مدیر اجرایی جوان، با تجربه های متنوع... آخرین حرفی که توی مصاحبه زد این بود: «دانشگاهی ها هم گاهی حرف مفت می زنن»! و عجب راست می گفت؛ گرچه برخورنده به هر کسی که خودش را دانشگاهی بداند...