۰۹ آبان، ۱۳۸۹

فساد: ایران 146 اُم

گزارش سال 2010 سازمان بین المللی شفافیت از احساس فساد (Corruption Perceptions Index): ایران در رده بندی جدید 146 اُم شد. در این صفحه جدول رده بندی و نمرات همراه با نقشه ی گرافیکی که درک کلی و مقایسه ای در سطح جهانی به دست می دهد؛ دیده می شود. نمایش اینترکتیو همان نتایج را نیز به شکلی دیگر می توانید ببینید، منابع داده ها و روش شناسی پژوهش هم درج شده است.

* پست دو سال قبل ام در همین مورد

۳۰ مهر، ۱۳۸۹

جدّی نگیرید!


گاهی دفعتا متوجه می شوم که چیزی یا کسی را بیش از حد و اندازه اش «جدّی» گرفته ام. این به آن معنا است که وقت و انرژی فکری و روانی زیادی را صرف چیزی یا کسی کرده ام؛ بدون آن که این هزینه واقعا ارزش آن چه را که از آن رابطه یا کار یا موضوع به دست می آمده داشته باشد. این جور وقت ها ناگزیرم حسرت زمان و انرژی از دست رفته ام را با این دلداری به خودم از ذهن ام بزدایم که : «ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است»!
 
هر بار پس از چنین تجربه ای به خودم یادآوری می کنم که باید در آینده بیش تر مراقب خودم باشم...

۲۷ مهر، ۱۳۸۹

دانلود کتاب از گوگل بوک

کتابدار محترم کتابخانه ی دانشکده مهندسی دانشگاه فردوسی شرح مفصل و واضحی از مراحل دانلود کتاب از گوگل بوک را روی وبلاگ این کتابخانه گذاشته است. اگرچه گوگل بوک اکثر کتاب ها را به طور کامل در اختیار قرار نمی دهد و احتمالا به دلیل رعایت حق ناشر و نویسنده، صفحات کتاب ها به طور پیوسته و کامل قابل مشاهده (و تبعا دانلود) نیست، اما برای بعضی مقاصد دانلود همین صفحات نیز برای ما که دسترسی مان به منابع محدود است، غنیمتی است.

۲۴ مهر، ۱۳۸۹

بی قید و شرط

وقتی کسی را بی قید و شرط دوست داری تحمل رنج او از تحمل رنج خودت دشوارتر است. منطق این اتفاق عجیب و خارق عادت آن است که با خودت می اندیشی که با رنج خود بالاخره به نحوی مدارا خواهی کرد، سازگار خواهی شد؛ اگر نتوانی راه حلی بیابی. اما با رنجی که  دیگری می برد چه می توانی بکنی؛ وقتی نه کنترلی بر عوامل خارجی داری و نه تسلطی بر ذهن و روان او. این احساس استیصال بیش تر تو را رنج می دهد و بار اندوه ات را مضاعف می کند.
وقتی توی صدای اش لرزشی احساس می کنم، وقتی با کنجکاوی ته چشمان اش را نگاه می کنم و چیزی مثل قطره اشکی در آن می بینم، وقتی هیچ کاری از دست ام برنمی آید، وقتی حتی هیچ حرف دلجویانه ای از این موضعی که هستم نمی توانم به او بگویم، وقتی در موقعیتی که او واقع  شده هر حرف دلجویانه و توجیه کنانه ای مزخرف به نظر می رسد... خرد می شوم... و وقتی دفعه ی بعد که دوباره می بینم اش یا صدای اش را می شنوم، دوباره همه ی این ماجرا تکرار می شود، احساس کسی را دارم که باری روی دوش اش است و هر بار کسی بار سنگین تازه ای روی بارهای قبلی می گذارد... دهان ام مزه ی تلخی می گیرد....

۲۱ مهر، ۱۳۸۹

کنجکاوی های مهلک

دیروز داشتم به سه تا از سهمگین ترین ضربه هایی که در زندگی ام خورده ام فکر می کردم، یعنی چیزهایی که آن قدر برجسته بود که بلادرنگ یادم آمد. بعد خواستم وجه اشتراک شان را پیدا کنم. وجه اشتراک مهم شان این بود که ناشی از تصادف، یا قصور کس دیگری نبوده اند، و اگرچه طی ارتباط با دیگران به وجود  آمده اند، اما مسؤول مستقیم شان خودم بوده ام. نکته ی جالب دیگر این که در هر سه مورد یک جور «کنجکاوی» مرا به آزمودن موقعیت ها کشانده که در نهایت بسیار گران تمام شده است.
حالا می فهمم چرا می گویند خیلی از معتادها فقط به خاطر کنجکاوی شان دچار «بلای خانمان سوز» اعتیاد شده اند!

۲۰ مهر، ۱۳۸۹

در باب وقاحت و شرم

1- مثل پاشیدن گل و لای به سر و روی عابران -وقتی کسی یا چیزی بی مهابا و به سرعت از گودالی پر از گل و لجن عبور می کند- «وقاحت»، از در و دیوار و زمین و آسمان شهر می بارد.

2- فلسفه ی جدید: من «وقیح» ا؛م پس هستم.

3- موجودات جهان دو دسته اند: دارای قابلیت شرم زده گی و فاقد آن.

4- پارادوکس: بی شرم ها هرگز از نداشتن شرم، شرم نمی کنند.

۱۷ مهر، ۱۳۸۹

پایگاه های اطلاعات علمی

خبرنامه داخلی جهاددانشگاهی مصاحبه ای کرده با افشین صندوقدار- رییس پایگاه اطلاعات علمی جهاد (SID). آن جا که ازش در مورد برنامه های آتی SID پرسیده اند ادعا کرده که 12 طرح در برنامه های کوتاه، میان و بلندمدت این پایگاه وجود دارد که به مرور اجرا خواهد شد. من بسیار کنجکاو بودم که ببینم این طرح ها چی هستند، اما آن چه به آن اشاره شده بود چندان فوق العاده نبود و بیش تر مربوط می شد به کامل تر کردن دیتابیس با پوشش دادن نشریات بیش تر، ایندکس کردن مقالات کنفرانس ها، رصد تحولات علمی کشور  و ارایه گزارش به سازمان ها. اتفاقا همان چیزی که من خیلی دنبال اش می گردم در صحبت های ایشان غایب بود، و آن ارتقای فنی سایت SID مطابق با استانداردهای دیتابیس های جهانی و موتورهای جستجوی استنادی است. این همان چیزی است که در ایران سایت های آرشیوکننده ی مستندات علمی (از جمله SID، IranDoc، magiran، ISC) فاقد آن هستند و با اطلاعاتی که ما داریم به نظر می رسد در فکر آن هم نیستند.

پایگاه های داده ی علمی-پژوهشی مشهور و وبسایت های ناشران معتبر بین المللی، علاوه بر امکانات سرچ ساده، امکان سرچ های پیچیده تر و نیز مجموعه ای از ابزارهای خاص را در اختیار محققان می گذارند که کیفیت و سرعت جست و جو و بازیابی اطلاعات را ارتقا می بخشد. به نظر می رسد پایگاه های اطلاعاتی داخلی که مستندات علمی را آرشیو می کنند برای برآوردن استانداردهای جهانی راه بسیار درازی در پیش دارند از جمله: (1) سیستم جست و جوی قریب به اتفاق این سایت ها پرنقص است و انتخاب های متنوع در اختیار محقق قرار نمی دهد (مثلا امکان استفاده از عملگرهای منطقی که در پایگاه های استنادی خارجی بسیار رایج است)، (2)امکان ذخیره ی نتایج جست و جوی کاربری که رجیستر کرده است وجود ندارد، (3) امکان ساختن email alert موجود نیست، (4) ا مکان دانلود نتایج در یک نرم افزار مدیریت استنادات (مثل EndNote) وجود ندارد، (5) ظاهر سایت ها خوانا نیست، به این معنی که دسترسی به قسمت های مختلف به سهولت ممکن نیست و نیاز به کند و کاو زیادِ کاربر در سایت دارد، (6) ایرادات فنی و پشتیبانی مکرر وجوددارد که باعث بروز خطا در بارگذاری صفحات می شوند و دسترسی به سایت یا نتایج جست و جو را برای کاربر فی المجلس به کلی متوقف می کنند، (7) امکان پیگیری کارهای دیگر نویسنده، مقالات مرتبط، دیدن رفرنس های یک مقاله و ... وجود  ندارد.
صحبت از بسیاری امکانات دیگر در برابر چنین نقص های ابتدایی ای شاید خیلی لوکس به نظر برسد، در حالی که در اکثر پایگاه های استنادی تخصصی و حرفه ای خارجی به رایگان وجود دارد.

به نظر می رسد  تاکنون عمده ی هّم و غم برنامه ریزان پایگاه های اطلاعات علمی داخلی، جمع آوری و آرشیو کردن نشریات و مقالات بود است. در حالی که آرشیو کردن بدون امکان بازیابی کارامد، سریع و سهل الوصول برای کاربران، چیزی شبیه «کمد آقای ووپی» است که فقط خودش از آن سر در می آورد و می تواند چیزی ازش بیرون بکشد! اگرچه شاید تشبیه کردن سایتی مثل SID به کمد آقای ووپی بی انصافی باشد(!) و اساسا «لنگه کفش هم در بیابان نعمتی است» و تبعا سایت های موجود چیزی بسیار بیش تر از کمد آقای ووپی و لنگه کفش هستند (!)، با این حال امیدوارم تلاش و سرمایه گذاری ای که برای چنین سایت هایی می شود بازدهی بیش تری داشته باشد.

اگرچه باید جانب انصاف را حفظ کرد و یک نکته ی مهم را نباید از نظر دور داشت و آن اقتصاد چنین فعالیت هایی است. مثلا در حال حاضر SID  هیچ هزینه ای بابت خدمات اش به طور مستقیم از کاربران دریافت نمی کند. magiran بابت سرچ هزینه ای دریافت نمی کند اما ارایه متن کامل منوط به پرداخت هزینه است، همچنین است سایت Irandoc. با این وجود ظاهرا این سایت ها هم ضرورتی به ارتقای برنامه های جست و جوی خود نمی بینند (ضمن این که توجه داریم که SID و Irandoc به بخش خصوصی مربوط نمی شوند).

نکته ی مهم دیگر این است که ناآشنایی اغلب کاربران این سایت ها (از جمله دانشجویان وبسیاری از محققان) با پایگاه های داده خارجی و بی اطلاعی از نحوه ی بهره برداری از امکانات  چنین سایت هایی، نیاز و تقاضای چنین امکاناتی را از سایت های داخلی به وجود نمی آورد و متعاقب آن سایت های داخلی هم ضرورتی برای سرمایه گذاری در این زمینه ها نمی بینند. مهارت جست و جوی بسیاری از دانشجویان و محققان بسیار ابتدایی و سنتی است. مهارت اغلب آن ها در حد google، و در بهترین حالت در حد advanced search گوگل است و هیچ آشنایی حتی با سرویس جست و جوی استنادی گوگل (google scholar) ندارند. در چنین فضایی شاید باید حق را به تصمیم گیران پایگاه های داخلی داد که سرمایه گذاری خود را معطوف به توسعه ی کیفی و گسترش خدمات نکنند.

پ.ن. آن چه گفته شد حرف های یک کاربر به زبان ساده و بر مبنای تجربه ی شخصی اش بود وگرنه ممکن است یک متخصص اطلاع رسانی حرف های به مراتب بیش تری در مورد کم و کیف فعالیت سایت های اطلاعات علمی داشته باشد.

۱۵ مهر، ۱۳۸۹

فقط من


دندان های اش را مسواک زده و آماده ی خواب است. می آید کنار میزم می ایستد و پای اش را می کند توی یک کفش که: «پاشو بیا، [قصه های کتاب] مژگان شیخی بخون». من که تازه گرم شده ام، می گویم: «امشب بگو بابا برات بخونه» . ناله می کند: «نه، بابا خوب صدای قصه ها رو درنمیاره». همان طور که مشغول کلیک کردن ام بدون این که سرم را از روی مانیتور برگردانم ادامه می دهم: «حالا امشب سعی می کنه خوب بخونه». ول کن نیست: «نه، اون اصلا بلد نیست». لبخند موذیانه و فاتحانه ای بر لب های«بابا» نقش می بندد. دست دخترک را می گیرم و از پای میز بلند می شوم تا ببرمش روی تخت. ته دل ام سخت خوش حال ام که چنین لذت نابی را فقط من به او می توانم بدهم.

* مشخصات کتاب مورد نظر که هر دو مان داستان های اش را خیلی دوست داریم و تازه رسیده ایم به داستان هجده ام، این است:
شیخی، مژگان. (1385). 30 قصه،30 شب، جلد8 (روزی که ازهوا نخود و کشمش بارید). تهران: انتشارات قدیانی.

مراقب باشم

دخترک را بابت بی حواسی و شلخته گی اش که به زعم من باعث بی آبرویی ام پیش معلم اش شده بود سرزنش کردم. بچه ی بی دفاع همین جور با مظلومیت گوش می کرد و قیافه ی ندامت بار و رقت انگیزی داشت. بعد همه ی این ها کنجکاو شدم که بدانم چه طور چنان خبط واضحی مرتکب شده، کاشف به عمل آمد که اصلا معنی کلمه ای را درست متوجه نشده بوده و بر مبنای همان برداشت غیردقیق خودش عمل کرده است. خجالت زده شدم! معنی دقیق کلمه را برای اش توضیح دادم و گفتم از این به بعد بر این مبنا عمل کند.

اخیرا دو-سه بار دیگر چنین تجربه ای با او داشته ام. از دیروز تصمیم گرفتم قبل از داد و بیداد کردن در مورد اشتباهات اش اول خوب منشاء مساله را بررسی کنم، شاید ناشی از بدفهمی چیزی یا تصورات نادرست یا نامرتبط اش در مورد چیزی یا بی تجربه گی اش باشد و نه ناشی از بی دقتی، بی نظمی و بی مسؤولیتی اش. از این به بعد قول می دهم بیش تر مراقب باشم!

بچه ها به آن زودی ها که ما فکر می کنیم (یا انتظار داریم) بزرگ نمی شوند...

۱۲ مهر، ۱۳۸۹

مسؤولیت شغلی

تعریف می کرد که پسر ده ساله ی همکارش را به خاطر جراحی شکستگی دست اش برده اند به یک بیمارستان خصوصی. بعد از این که بچه را بیهوش کرده اند معلوم شده شرکت تجهیزات طبی پلاتین را به موقع نفرستاده! بچه را برگردانده اند تا پلاتین برسد. 2-3 ساعت بعد دوباره بچه را برده اند اتاق عمل، معلوم شده پلاتین استریل نشده بوده، بچه را برگردانده اند، بعد از استریل شدن پلاتین هم جراح توی ترافیک مانده بوده ... او فقط تا همین جای کار را مطلع بود، و معلوم نبود دست این بچه ی نگون بخت بالاخره جراحی شده یا نه. به حال والدین و بچه ای که معلوم نیست چندبار بیهوش شده و به هوش آمده (و این چه تاثیری بر مغز و اعصاب سه تایی شان گذاشته) باید خون گریه کرد.

با خودم فکر کردم دست کم یک دلخوشی کسی که توی حوزه ی علوم انسانی کار می کند (برخلاف کارکنان حوزه ی پزشکی و مهندسی) این است که به طور مستقیم با جان مردم سر و کار ندارد. اقلا خیال ات راحت است که بی مسؤولیتی  و سهل انگاری و بی سوادی ات مستقیما جان کسی را به خطر نمی اندازد. به هر حال بار «عذاب وجدان» یک حرفه هم در کنار سایر پارامترها مهم است دیگر!!!