۳۰ شهریور، ۱۳۸۹

خوشی های یک پستاندار کوچک!

یکی از خوشی های زندگی من و دخترم وقت هایی است که من «بدون احساس اتلاف وقت» یا «فشار هنجاری مادر خوب بودن» با او گرم صحبت می شوم. فرقی هم نمی کند درباره ی چی باشد: مسایل اجتماعی و روابطش با دیگران، موضوعات علمی از هر نوع، رفتارهای خوبش، کارهای خلاق اش، احساس های مان و ... . وقتی با تمام وجود درگیر گفت و گو با او می شوم، احساس دلپذیری دارم و خوب می دانم که او فرق این گفت وگو را با گفت و گوهای «از سر رفع تکلیف»ی می فهمد، اگرچه هنوز نمی تواند به زبان بیاورد.

امروز   درباره ی انواع حیوانات و خصوصیات شان صحبت می کردیم، درباره ی پرندگان، پستانداران، خزندگان، جوندگان، حشرات و ... . درباره ی مصداق های هرکدام و بعضی موارد غلط انداز مثل پنگوئن، دلفین، خفاش و ... . سعی می کرد خودش مثال هایی بیابد برای هرکدام. برای اش گفته ام که فرق مهم پستاندارها با تخم گذارها این است که یکی بچه به دنیا می آورد و دیگری تخم می گذارد. تا جایی که از کتاب علوم مدرسه یادم بود خصوصیات هر کدام را گفتم. وجه تسمیه ی پستاندارها را که گفتم  خندید! ظاهرا تا به حال به این قضیه فکر نکرده بود و معنی لفظی کلمه را هم نمی دانست. بعد هم درمورد ماهیت «آدم» در میان این حیوانات گفتم که کمی تعجب کرد. گویا تا به حال فکر نکرده بود که به هر حال «آدم» هم یک چیزی از نوع «جانور» است!

من: حالا دوست داشتی تو یک تخم گذار بودی به جای پستاندار؟
دخترک: نه
من: چرا؟!
دخترک: چون اون وقت باید یه عالمه وقت می نشستم رو تخم هام که گرم باشن.
من: خوب، بهتر از این بود که نه ماه یک بچه رو تو شکمت این ور و اون ور بکشی.
دخترک: نه، چون اقلا وقتی بچه تو شکمم باشه می تونم برم این ور- اون ور خوشی کنم، ولی وقتی تخم بذارم باید یکسره روش بشینم.

این «خوشی» از آن واژه های کلیدی در فلسفه ی زندگی این بچه و احتمالا خیلی از بچه ها است، حالا با هر واژه ای که از آن نام ببرند یا اصلا صریحا نام نبرند. آن ها فکر می کنند که جهان وکار جهان برای آن است که آن ها لذت ببرند! و البته والدین کارگزاران بی جیره و مواجب لذت جویی بی پایان آن ها هستند.
«خوشی کردن» یا «اصالت لذت» از آن مفاهیمی است که شاید در زمان کودکی ما به این گستردگی وجود نداشت یا چنین اهمیت و اصالتی به عنوان یکی از ارزش های زندگی نداشت. تصورم بر این است که ما –به عنوان والدین- نقش کمی در القای این موضوع نداشته ایم، همچنان که انواع فیلم ها و کارتون های کودکان.

دارم به این فکر می کنم که  جایگاه والا یافتنِ «لذت» چه ملزومات و پیامدهایی برای بچه ها، والدین و جامعه دارد. برنده ها و بازنده های این رخداد چه کسانی هستند و هرکدام تا چه حد؟

۳ نظر:

مانی ب گفت...

سلام
جالب و مفرح بود.
تجربیات اولیه بچه ها برای آنها به دو دسته تقسیم میشود که ما آن ها را به راحت/ناراحت٬ یا لذتبخش/رنج آور تقسیم می کنیم. دخالت والدین و محیط اطراف چیزی بیشتر از همین نامگذاری نیست.

ناشناس گفت...

لذت بردن برای نسل ما سراسر درد بود هر چند نتیجه ی آن دردها بالیدن بود و به بار نشستن

ناشناس گفت...

چه دردآور بود این مطلب برای من
عذاب وجدان گرفتم
آخه من از این طور وقت ها برای دخترم نمی گذارم
البته ارتباط عاطفی زیادی با هم داریم ولی در حد بازی و ابراز محبت است بیشتر
شاید لازم است حالا که مدرسه رفته بهش جدی تر نگاه کنم و زمانهایی را با هم حرف بزنیم