آن قدر كه ميدانم مواد رفتار خاصي دارند: اغلب مواد، تحت شرايط خاصي «به ناگهان» تغيير رفتار ميدهند و اين يكي از مباني مهندسي است كه مهندسان از آن فراوان استفاده ميكنند. شايد آشناترين مثالاش آب باشد. آب به محض اين كه در شرايط يك اتمسفر به دماي 100 درجهي سانتيگراد برسد، تغيير فاز ميدهد و به بخار تبديل ميشود. رفتار بخار به كلي از آب متفاوت است و خواص متفاوتي دارد. بنابراين كاربردهاي متفاوتي مييابد. نقطهي فشار= يك اتمسفر، دما=100 درجه سانتيگراد، يك نقطهي بحراني (critical point) براي آب است كه از آن به بعد «دفعتاً» تغيير رفتار و خاصيت پيدا ميكند.
به نظر ميرسد آدمها به يك حدي از سن، شهرت و منزلت اجتماعي كه ميرسند، تحملشان در برابر نپذيرفتهشدن خود يا عقايد يا تحليلهايشان به ناگهان، به شدت افت ميكند! انگار يك كريتيكال پوينتي هست كه از آن به بعد تغيير رفتار و واكنش رخ ميدهد.
اين كشف جديدم است! بعضي آدمهاي نازنين را ميبينم كه به اين نقطه رسيدهاند. بعضي واكنشها را از بعضي آدمها به بعضي مسائل ميبينم كه آدمهاي ديگري كه به آن سن و آن حد شهرت و منزلت نرسيدهاند، به همان مسائل ندارند... اين شواهد، فرضيهام را تأييد ميكند.
افزايش سن، شهرت و منزلت اجتماعي چهقدر آدمها را آسيبپذير ميكند... .
خب من خوشبختانه يا شوربختانه هنوز به آن كريتيكال پوينت نرسيدهام. با اين حال آنچه نگرانام ميكند مقاومتي است كه در آن نقطه آدمي در برابر «حقيقت» پيدا ميكند: جدال خونبار حقيقت و منزلت! خيلي بايد وارسته و خودساخته باشي كه دل به دريا بزني و در اين جدال بتواني «حقيقت» را والاتر از آبرو و منزلت اجتماعيات بنشاني.
اگر اين ادعا (وجود كريتيكال پوينت سن، شهرت و منزلت) را بپذيريم، ديگر اتفاقهايي كه در عرصهي سياست در سطوح بالا ميافتد، تحليلاش خيلي سخت نيست... .
- تبعا اين تحليلام وابسته به تجربهي زيستهام در جامعهي ايران است. هم استقرائي كه كردهام و هم تعميمي كه به صحنهي سياست دادهام به شناختام از جامعه و سياست ايران متكي است. جاهاي ديگر دنيا نميدانم صادق است يا نه.
به نظر ميرسد آدمها به يك حدي از سن، شهرت و منزلت اجتماعي كه ميرسند، تحملشان در برابر نپذيرفتهشدن خود يا عقايد يا تحليلهايشان به ناگهان، به شدت افت ميكند! انگار يك كريتيكال پوينتي هست كه از آن به بعد تغيير رفتار و واكنش رخ ميدهد.
اين كشف جديدم است! بعضي آدمهاي نازنين را ميبينم كه به اين نقطه رسيدهاند. بعضي واكنشها را از بعضي آدمها به بعضي مسائل ميبينم كه آدمهاي ديگري كه به آن سن و آن حد شهرت و منزلت نرسيدهاند، به همان مسائل ندارند... اين شواهد، فرضيهام را تأييد ميكند.
افزايش سن، شهرت و منزلت اجتماعي چهقدر آدمها را آسيبپذير ميكند... .
خب من خوشبختانه يا شوربختانه هنوز به آن كريتيكال پوينت نرسيدهام. با اين حال آنچه نگرانام ميكند مقاومتي است كه در آن نقطه آدمي در برابر «حقيقت» پيدا ميكند: جدال خونبار حقيقت و منزلت! خيلي بايد وارسته و خودساخته باشي كه دل به دريا بزني و در اين جدال بتواني «حقيقت» را والاتر از آبرو و منزلت اجتماعيات بنشاني.
اگر اين ادعا (وجود كريتيكال پوينت سن، شهرت و منزلت) را بپذيريم، ديگر اتفاقهايي كه در عرصهي سياست در سطوح بالا ميافتد، تحليلاش خيلي سخت نيست... .
- تبعا اين تحليلام وابسته به تجربهي زيستهام در جامعهي ايران است. هم استقرائي كه كردهام و هم تعميمي كه به صحنهي سياست دادهام به شناختام از جامعه و سياست ايران متكي است. جاهاي ديگر دنيا نميدانم صادق است يا نه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر