۰۵ آذر، ۱۳۸۵

مردان و درک موقعیت زنانه

مردان ممکن است احساساتی مشابه زنان تجربه کنند. این را به نظرم نمی توان «تجربه ی احساسات زنانه» تلقی کرد، بلکه تجربه ی احساساتی باید نامید که انسان به خاطر تعلق اش به نوع انسان آن ها را تجربه می کند: تجربه ی احساسات انسانی، همین و دیگر هیچ!

گذشته از این اما بعید است که مردان بتوانند«موقعیت زنانه» را درک و تجربه کنند. به نظرم قضاوت‌ها و برداشت‌هایی از جانب مردان که زنان آن‌ها را ناعادلانه، ناقص یا غیرواقع‌بینانه تلقی می‌کنند ناشی از همین نکته است. تجربه‌ی مستقیم و بلاواسطه ی موقعیت زنانه که فهم همدلانه‌ای برای مردان حاصل کند برای آن‌ها غیرممکن است.
اخیراً متوجه شده‌ام وضعیت خاصی هست که می‌تواند برای مردان تجربه‌ای نزدیک از موقعیت زنانه فراهم کند: زمانی که مردی فرزند دختری داشته باشد، و دختر به سن بزرگسالی و بلوغ فکری برسد و تجربه‌ی نسبتاً کاملی از موقعیت زنانه داشته باشد، و در ضمن رابطه‌اش با پدر آن گونه باشد که بتوانند در مورد ابعاد، مختصات، نیازها و احساسات برآمده از این موقعیت به راحتی گفت و گو کنند.
این وضعیت در مواردی که من شاهد بوده‌ام به تغییر مواضع آشکاری در تفکر پدران انجامیده است! مردانی که تا پیش از این موضع شان در مورد مسائل زنان، بدبینانه وانعطاف ناپذیر به نظر می رسید اینک در موقعیتی دوگانه قرار می گیرند که تجارب و دریافت‌های تازه‌ای برای آن‌ها به ارمغان می‌آورد...
به نظرم این موقعیت برای مردان فقط از رابطه‌ی پدر و دختر حاصل می شود. مردان با دیگر زنان نمی‌توانند آن اندازه نزدیکی عاطفی و همذات پنداری داشته باشند، احتمالاً یک مرد با مسائل یک دوست یا آشنای مؤنث هرگز به اندازه‌ی فرزندش از لحاظ عملی و حتی ذهنی و احساسی درگیر نمی شود، واقعیت این است که با همسر هم دقیقاً به دلیل رابطه‌ی همسری در چارچوب مناسبات خانواده، تضاد منافعی وجود دارد که به سادگی می تواند مانع از فهم همدلانه می شود.
بنابراین می توان خوشبینانه منتظر ماند که نسل جدید پدران که رابطه ای نسبتاً نزدیک با دختران خود برقرار می‌کنند، نگرش تازه‌ای نسبت به مسائل زنان ارائه کنند!

هیچ نظری موجود نیست: