۱۲ آبان، ۱۳۹۰

عنكبوت

1-    مستند «عنكبوت آمد» (ساخته مازيار بهاري، پخش در بي بي سي فارسي) را به توصيه دو نفر ديدم. خيلي تأمل برانگيز و تكان دهنده بود. قاتل عنكبوتيِ 16 زن –كه دوست نداشت «قاتل» ناميده بشود- همان حرف هايي را مي گفت كه روزنامه ها آن زمان نوشتند، با همان ژست حق به جانبي كه صفحات حوادث آن دوران (سال 80) روايت كردند. با اين وجود، حالا ديدن تصوير او و خانواده اش، حس متفاوتي به من داد (آيا اين همان اثر «شنيدن كي بودن مانند ديدن» است؟!).

درباره ي خشونت و چرخه خشونت -كه شايد عمده ي حرف فيلم بود- نمي خواهم حرف تكراري بزنم. صرف نظر از محتواي عمل او (خشونت)، حس هاي اين آدم و اطرافيان اش بيشتر براي ام جذاب بود. يقين و آرامشي كه در او مي ديدم حالا به نظرم معنايي فراتر از مواجهه با يك جاني بالفطره –چيزي كه صفحات حوادث آن را القا مي كنند- داشت. شخصيتي كه هوش، جديت و سختكوشي اش در زندگي اش واقعا توجه مرا جلب كرده بود. راست اش به اش حسودي ام شد! اگر بحث بر سر مصداق عمل نباشد، به نظرم او خصوصيات تحسين برانگيزي داشت كه اگر سرمشق قرار بگيرد مي تواند جامعه ي دمدمي مزاج، باري به هر جهت، بي هدف و تنبل ما را خيلي متحول كند!

2-    برخلاف آن چه كارگردان قصد القاي آن را داشت، با قطعيت نمي شد او را متعلق به طبقه ي خيلي پايين جامعه دانست. طرز حرف زدن اش اصلا اين را با قطعيت نشان نمي داد. حتي روشي كه براي مواجهه با كشمكش و فشار رواني ناشي از قتل ها اتخاذ كرده بود روش خيلي مدرن و كم تر متعلق به طبقات پايين و كم سواد بود: نوشتن احساسات!

3-    آرامشي كه همسرش در دفاع از او داشت، از خيلي از تظاهرات عاشقانه ي لوس و توخالي زوج هاي امروز باورپذيرتر بود. او برخلاف مادر، برادر و پسر حنايي، ‌احساسات متناقض و ترديدهايي را كه داشت انكار نكرد. از صداقت اش خوش ام آمد، خصوصا در آخرين سكانس صحبت هاش، آن جا كه گفت اميدوار است اگر حنايي كار درستي كرده خدا كمك اش كند و اگر اشتباه كرده خدا ببخشدش.

هیچ نظری موجود نیست: