احساس پيچيده اي به آدم دست مي دهد وقتي همه ي آن چه را در توان داشته اي گذاشته اي، و بقيه به چشم يك ابله، شايد هم به چشم يك «الاغ» به ات نگاه مي كنند و ته دل شان به ات قاه قاه مي خندند!
در اين حال دو راه بيش تر نداري:
- رفتارت را تغيير بدهي تا بقيه ديگر به چشم يك الاغِ خوب سواري دهنده به ات نگاه نكنند.
- ايده ها و استانداردها و رفتارت را همچنان دوست داشته باشي، تغييرشان ندهي، و همان الاغي كه هستي بماني!
در اين حال دو راه بيش تر نداري:
- رفتارت را تغيير بدهي تا بقيه ديگر به چشم يك الاغِ خوب سواري دهنده به ات نگاه نكنند.
- ايده ها و استانداردها و رفتارت را همچنان دوست داشته باشي، تغييرشان ندهي، و همان الاغي كه هستي بماني!
۷ نظر:
شما کدام رو انتخاب می کنید؟
در شرايط پيچيده ي موجود جامعه، انتخاب بغايت دشواري است! به نظرم همين پست نشان ميداد كه دارم با خودم كلنجار مي روم. فكر نمي كنم بشود يكي را برگزيد و ديگري را به كلي بي خيال شد. حالت بهينه احتمالا اين است كه در شرايطي اولي و در شرايطي دومي را انتخاب كني. نكته اين است كه كجا اولي و كجا دومي را انتخاب كني. بي ثباتي كلي و فضاي آنوميك جامعه، اين انتخاب و تشخيص را دشوار مي كند.
نظر شما چيست؟
من در موقعیتی به این شدت نبوده ام که همه توانم را برای کسی یا چیزی گذاشته باشم. اما کمابیش مثل شما فکر می کنم، شاید با این تفاوت که به عنوان یه اصل معتقدم که نباید تغییری در رفتارم ایجاد کنم. و اگر در موقعیتی به یک چنین کاری دست می زنم، به اون مثل یه تبصره نگا می کنم. یه چیزی در مایه دروغ مصلحتی!
«دروغ مصلحتی»! چه قياس جالبي. راست اش به نظرم همين دروغ مصلحتي موردي گفتن هم نياز به تمرين و مهارت دارد، هم تشخيص موقعيت اش و هم اجراي اش. من چند ماهي است كه تصميم گرفته ام اين طور باشم، اما هنوز مطلقا موفق نشده ام، حتي در يك مورد :(
يك نگراني ام هم اين است كه يك زماني به باري به هر جهت بودن، به بي توجهي به استاندارد و كيفيت، عادت كنم و بشوم مثل همه آن هايي كه منتقدشان هستم الان...
نگرانی واقعی در واقع همین است که شما می گویید: دست برداشتن از آن رفتاری که خود آدم آن را درست می دانددر واکنش به رفتار دیگران. که ترجمه آن می شود، مجاز دانستن دیگران به تعیین رفتارهای من، یا قربانی کردن ارزش های خود در برابر ارزشگذاری دیگران یا: «تبدیل شدن به آدمهایی که منقدشان هستم».
به نظر من کسی که این تبدیل را نمی خواهد، راهی ندارد جز حداکثر پافشاری روی ارزشهایی که خود به آن باور دارد، و بی اعتنا به این که «آنها» رفتار او را چگونه تعبیر می کنند.
§ ـ غیر از موارد اضطراری که متأسفانه مصلحت رفتار دیگر را حکم می کند :)
من همیشه روش اول رو انتخاب میکنم و احساس میکنم همین که هی رفتارمو عوض میکنم خودش یه احساس الاغ بودن خاصی بهم میده ... افتضاحه
ضمنا لینکت کردم تو بلاگم
راه سومی هم هست.ايده ها و استانداردها و رفتارت را همچنان دوست داشته باشي، واین که دیگران را الاغ بپنداری نه خودت را!
ارسال یک نظر