1
اینا که بهت می گن: «شما جای خواهر/برادر [کوچکتر/بزرگتر] من هستید»
(هنوز به اون مرحله نرسیدم که کسی بهم بگه: «شما جای مادر من هستید» فکر کنم اون دیگه خیلی لج در آر باشه!!
2
اینا که تو یه احتجاج منطقی در مورد یک بحث کاملا عقلانی بر سر منافع شخصی طرفین، ابتدای بحث می گن: «ببین، من ناراحتی قلبی دارم».
آدم دلش میخواد بهشون بگه: «جمع کن بساط ات رو بابا».
پ.ن. تازگی نمیدونم چرا هی موقعیت هایی پیش میاد که دلم میخواد اون جمله ی آخر رو بگم! من تغییری کرده ام!؟ نشانه ی پیر شدن است این شاید!
اینا که بهت می گن: «شما جای خواهر/برادر [کوچکتر/بزرگتر] من هستید»
(هنوز به اون مرحله نرسیدم که کسی بهم بگه: «شما جای مادر من هستید» فکر کنم اون دیگه خیلی لج در آر باشه!!
2
اینا که تو یه احتجاج منطقی در مورد یک بحث کاملا عقلانی بر سر منافع شخصی طرفین، ابتدای بحث می گن: «ببین، من ناراحتی قلبی دارم».
آدم دلش میخواد بهشون بگه: «جمع کن بساط ات رو بابا».
پ.ن. تازگی نمیدونم چرا هی موقعیت هایی پیش میاد که دلم میخواد اون جمله ی آخر رو بگم! من تغییری کرده ام!؟ نشانه ی پیر شدن است این شاید!