آدم جذابی محسوب نمی شود اصولا. یعنی از آن آدم ها که تقریبا کسی را نمی یابی که او را جذاب تلقی کند از هیچ لحاظ! از آن ها است که پشت سرش می گویند: «با یک من عسل هم نمیشه خوردش». همیشه تلخ، عبوس، جدی، انعطاف ناپذیر، کم حوصله و آماده ی تهاجم در اثر سر زدن کوجکترین خطایی از زیردست هاش، و به شدت بوروکرات و طبق قاعده و عمل کننده در چارچوب قفس آهنین بوروکراسی است! در این 5-6 سالی که می شناسم اش، شاید 2-3 بار لبخند کمرنگ اش را، آن هم به حرف های خودش (!)، دیده ام...
چنین آدمی باید آدم خشک و بی احساسی باشد. اما در کمال تعجب نیست! به نظرم در زندگی روزمره اش احساساتش بسیار فعال و دخیل است ، و هیجان هاش در واکنش هاش به وقایع و به ویژه کنش های افراد بسیار تاثیرگذار است. کوچکترین خبط شما در کامپیوتر ذهن او ثبت می شود و میتواند تا سال ها منشأ بدبینی، احساس بی حرمت شدن و چه بسا انتقامجویی (البته در لفاف قانون گرایی) بشود!
با این توصیفات، به رغم حال به هم زن بودن، یک جورهایی ترحم انگیز هم هست این شخصیت. زیرا درگیر تناقض است: به نظرم در بطن چنین شخصیتی، کمبود اعتماد به نفس، کمال گرایی، نیاز شدید به احترام و محبوبیت وجود دارد. در حالی که به دلیل آن که نه برجستگی حرفه ای در او دیده می شود و نه در روابط بین شخصی مهارت و جذابیت دارد، برای محافظت از خود، یک جور انزوا پیشه کرده است و حداکثر فاصله از دیگران را حفظ می کند. بدین ترتیب او در دور باطلی گرفتار شده که رهایی از آن ناممکن به نظر می رسد... نقش های مقابل او نیز غالبا به شدت نگران از حساسیت بسیار بالای او و هراسناک از تحریک احساسات وی، ناگزیرند با احتیاط بسیار با او برخورد کنند و فاصله شان را با وی حفظ کنند. بدین سان او از محبوبیت و احترامی که بدان به شدت نیازمند است محروم می ماند.
چنین آدمی باید آدم خشک و بی احساسی باشد. اما در کمال تعجب نیست! به نظرم در زندگی روزمره اش احساساتش بسیار فعال و دخیل است ، و هیجان هاش در واکنش هاش به وقایع و به ویژه کنش های افراد بسیار تاثیرگذار است. کوچکترین خبط شما در کامپیوتر ذهن او ثبت می شود و میتواند تا سال ها منشأ بدبینی، احساس بی حرمت شدن و چه بسا انتقامجویی (البته در لفاف قانون گرایی) بشود!
با این توصیفات، به رغم حال به هم زن بودن، یک جورهایی ترحم انگیز هم هست این شخصیت. زیرا درگیر تناقض است: به نظرم در بطن چنین شخصیتی، کمبود اعتماد به نفس، کمال گرایی، نیاز شدید به احترام و محبوبیت وجود دارد. در حالی که به دلیل آن که نه برجستگی حرفه ای در او دیده می شود و نه در روابط بین شخصی مهارت و جذابیت دارد، برای محافظت از خود، یک جور انزوا پیشه کرده است و حداکثر فاصله از دیگران را حفظ می کند. بدین ترتیب او در دور باطلی گرفتار شده که رهایی از آن ناممکن به نظر می رسد... نقش های مقابل او نیز غالبا به شدت نگران از حساسیت بسیار بالای او و هراسناک از تحریک احساسات وی، ناگزیرند با احتیاط بسیار با او برخورد کنند و فاصله شان را با وی حفظ کنند. بدین سان او از محبوبیت و احترامی که بدان به شدت نیازمند است محروم می ماند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر