۱۶ آذر، ۱۳۸۵

شاه مزاجی

بامزه است! چند بار تا حالا به من تلفن زده و مفصلا پرس و جو کرده است، نمی‌شناسم‌اش، آشنای دوست برادر دوست‌ام است! گویا چند باری هم همین پرس و جوها را از دوست‌ام کرده است! و تقریبا هر دومان (من و دوست‌ام) مانده‌ایم که آيا واقعا این همه پرس و سؤال ضرورت دارد؟ به نظرم گرچه مشورت و پرس و جو و استفاده از تجربه‌ی دیگران لازم و مفید است اما بعضی راه‌ها را در نهایت خودت باید بروی، تنهایی! برای این که راه را یادبگیری و در ضمن از منظره‌ها لذت ببری! دیگران نه می‌توانند تمام منظره‌ها را با جزئیات برای‌ات تعریف کنند و نه می‌توانند حس‌های گونه‌گون و گاه ضد و نقیض‌شان را در مواجهه با مناظر و چاله چوله‌های راه با تو در میان بگذارند، و صد البته نمی‌توانند با سخن‌سرایی در مورد راهی که رفته‌اند از طول راه برای تو بکاهند! واقعیت این است که برای رفتن از نقطه‌ي‌ آ به نقطه‌ي ب، راه شاهانه‌ای وجود ندارد، باید قدم رنجه کنی و پای مبارک را روی زمین سخت بگذاری تا پیش بروی! این را هم فراموش نکن که راه رفتن در مسیر، اتلاف وقت نیست! باید بروی تا رشد کنی.

۶ نظر:

ناشناس گفت...

بله. موافقم. زیبایی بیشتر اوقات در مسیر است نه در مقصد!

ناشناس گفت...

سلام. ممنون از اینکه سر زدید. راستش اینجا تلفیق جالبی است. در حالی که فردگرایی محترم شمرده میشود و همه میتوانند تفاوتهای خود را با سایرین حفظ کنند و شرایط تا حد امکان برای آزادی های فردی مهیاست ولی جامعه اروپایی به شدت سوسیالیست است و فاصله طبقاتی به حد غیر قابل باوری کم است به گونه ای که غالب مردم در یک سطح زندگی میکنند. در حالی که حقوق بیکاری 1400 یورو در ماه است دانشجوی دکترا با 1800 یورو شروع به کار میکند!! حقوقهای بالاتر از 2 تا 3 هزار یورو زیاد شایع نیست....ولی در مورد رقابت باید بگویم که امروزه قدری تغییر کرده و تحت تاثیر فرهنگ آمریکایی رقابت کردن قابل قبول است ولی با این حال هیچگاه ندیده ام که هلندی ها بگویند که میخواهند در دنیا اول باشند. اگر به هلندی ها بگویید که چرا به دنبال بهترین بودن نیستید میگویند که مگر ما آمریکایی هستیم؟

ناشناس گفت...

از اين تحليل هاي عميقت كيف مي كنم به خدا

n گفت...

خیلی جالب بود آقای دهقان. آخر من همیشه فکر می کردم بین فردگرایی و گرایش به رقابت همبستگی شدیدی وجود داشته باشد. و آن جمله ی آخر هم خیلی جالب و بامزه بود!

ناشناس گفت...

سلام. یکی از تابوهای فرهنگ هلند تبعیض نژادی است. از اینرو هلندی ها سعی دارند همه را به یک چشم نگاه کنند و با همه به یکسان رفتار کنند. (البته این ایده آل آنهاست و قطعا همیشه محقق نمیشود.) از نظر آنها همه ملیتها قابل احترام اند. در مورد آمریکایی ها البته با احترام بیشتر. به دلیل پول و قدرتشان و البته به دلیل جایگاه بین المللیشان و شاید کشور بزرگشان. هلندی ها گرچه از لحاظ فرهنگی بسیار مشابه آمریکا شده اند ولی هنوز سعی میکنند مرزهای خود را حفظ کنند. مثلا وقتی من پرسیدم که آیا کسی مراسم شب شکرگزاری یا تنکزگیوینگ را در هلند به جا می آورند یا خیر؟ همه با تاکید میگفتند که نه. این مراسم آمریکایی است و ربطی به آنها ندارد.
در مورد سیاست، سیاستمداران آمریکا و در راس آنها آقای بوش را اصلا قبول ندارند. تا به امروز هلندی طرفدار بوش ندیده ام. حتی میتوانم بگویم وقتی یک آمریکایی می بینند سوالی که میپرسند این است که چطور بوش رییس جمهور کشور با عظمتی چون آمریکا شده است؟ به یاد دارم که یک دانشجوی آمریکایی که برای دوره کوتاهی به هلند آمده بود لابلای صحبتهایش اشاره کرد که در رای گیری به بوش رای داده است! بحث بالا گرفت و همه او را مورد انتقاد قرار دادند. مشکل میتوانست از خودش دفاع کند..... البته ناگفته پیداست که این مخالفت با آمریکا به معنای قبول موضع ما در قبال آمریکا از سوی اروپایی ها نیست..... مورد دیگر اینکه برخی از اروپایی ها آمریکایی ها را به دلیل غرور و جاه طلبی شان مورد انتقاد و بعضا تمسخر قرار میدهند. در مجموع انتقاد به شکل منطقی از آمریکا و سیاستهای آمریکا از سوی بسیاری از اروپایی ها همیشه مطرح میشود. (و البته این تنها منعکس کننده تجربه شخصی من در هلند است!)

ناشناس گفت...

slam.be man sar bezan .