۲۳ فروردین، ۱۳۸۶

سلطه و رابطه: یا همه یا هیچ

امروز متوجه نکته‌ی جالبی شدم، نمی‌دانم مبنای علمی روانشناختی هم دارد یا نه، ولی به نظرم می‌آید بعضی آدم‌ها تنها در صورتی می‌توانند با دیگران رابطه‌ی پایدار و بادوام برقرار کنند که بتوانند بر طرف مقابل سلطه پیدا کنند! این سلطه را به اشکال مختلف اعمال می‌کنند، اگر طرف فرودست یا هم‌سطح باشد علنی‌تر است و اگر فرادست باشد با ظرافت بیش‌تری صورت می‌دهندش. اصلاً رابطه‌ای غیر از سلطه برای‌شان با دیگران متصور نیست. این قضیه به قدری برای‌شان حیاتی و حیثیتی است که اگر نتوانند طرف مقابل را تسلیم خواسته‌های خود کنند بیش تر ترجیح می‌دهند قید رابطه را بزنند؛ تا از هرگونه مواهب ناشی از انعطاف و سازگاری با دیگران بهره‌مند شوند!

۶ نظر:

علیرضا قراباغی گفت...

توی وبلاگ دکتر احمدنیا با شما آشنا شدم. آشنا که چه عرض کنم، فقط اومدم یه سر بهتون بزنم. ولی دیدم از کنار این تئوری سلطه شما نمیتونم همینجوری بگذرم. خوب، توی همون وبلاگ می بینید که من و دکتر عزیز، خیلی از جاها نظرات متفاوتی داریم و حتی گاهی کار به شکایت و لشکرکشی هم می کشه! ولی من به اونجا سر میزنم، چون به خوندن نوشته هاشون نیاز ذارم. یعنی سلطه ای از هیچ طرف در کار نیست و ارتباط هم قطع نشده

ناشناس گفت...

سلام. به نکته جالبی اشاره کرده اید. من هم با شما موافقم. البته نوع مخالف چنین آدمهایی را دیده ام. یعنی آدمهایی که در هر ارتباط به دنبال کسی هستند که مثلا به آنها دستور بدهد یا برایشان تعیین تکلیف کند. گاهی با خودم فکر کرده ام آیا این موضوع ریشه در ژنتیک انسانها دارد؟ یا تربیت آنها؟ اگر با افرادی سر و کار داشته باشید که از خانواده ها خوانین قدیمی باشد این حالت را بیشتر در آنها می بینید..... شاید هم توارث و محیط هر دو میتوانند در این حالت نقش داشته باشند.

n گفت...

آقای قراباغی , فکر می کنم سوء برداشتی پیش آمده, من نگفتم هر رابطه ای یک طرف سلطه گر و یک طرف سلطه جو دارد, گفتم بعضی افراد شخصیتاً دنبال چنین رابطه ای هستند و جور دیگری نمی توانند رابطه برقرار کنند. شما که دوست تازه ای هستید اما برای ام روشن است که خانم دکتر اگر چنین شخصیتی داشتند محال بود بتوانند چنین رابطه ی دوستانه ای با دانشجویان حقیقی و مجازی خود برقرار کنند.
قهوه چی گرامی, البته فکر می کنم حق با شما باشد, و فقط افرادی بتوانند با چنین آدم هایی رابطه ی بادوام برقرار کنند که بتوانند چنین شرایطی را تحمل کنند یا اصلا دوست داشته باشند که کس دیگری از بیرون مدیریت شان کند. گواین که من به عامل ارث معتقد نیستم و نقش جامعه پذیری و تربیت را بسیار پررنگ می دانم.

ناشناس گفت...

اومدم همينو بگم كه معمولا دور وبر اينجور شخصيت هاآدم هايي با وي‍ژگي برعكس يعني سلطه پذيري وجود داره.ولي من هم نمي تونم نقش وراثت وشخصيت ذاتي را كاملا نفي كنم گرچه خيلي هم پررنگ نمي‌بينم اونو.كسي چه مي‌دونه شايد ويژگي هاي اخلاقي اكتسابي هم پس از نسل هاي متمادي ارثي بشه.

ناشناس گفت...

روح بازیگوش :
سلام ندا جونم . آی گل گفتی دختر . من هم این مدل رابطه ها رو دیدم و جالب اینه که بعضی وقتها هر دو طرف رابطه همینجوری هستن و سالها زور میزنن که هر کدوم غلبه کنن و آخرش هم هیچی به هیچی !

Mona گفت...

اين هم طبيعيست قرن ها مليت ما با حكومت هاي ديكتاتوري زندگي كرده و به اين خلق و خوو عادت كرده

ولي باز به خودمان بستگي داره

گوشه ي دلتان دوباره نو

www.dobarenou.blogspot.com
www.moani.blogfa.com