۳۱ خرداد، ۱۳۸۷

باور

نمی دانم این جا را می خوانی یا نه. اما می خواهم بگویم اتفاقا به نظرم بعید است آن سیب هیچ تاثیری نداشته باشد! کسی که آن سیب را به امید تاثیرش می خورد حتما اثرش را خواهد دید؛ تو اما نه! ما در دنیای "باور"های مان زندگی می کنیم نه در دنیای صلب واقعیت های جزمی (اصلا واقعیت چی هست؟!). موجودات زنده و غیرزنده ی دیگر ممکن است در دنیای واقعیت ها زندگی کنند اما ما در جهان معناها، تفسیرها و باورها شناوریم. این رکن پارادایم تعریف اجتماعی و رویکردهای تفسیرگرا در جامعه شناسی است. و اتفاقا این روزها همه ی کتاب های روانشناسی عامه هم پُرند از روش هایی برای مواجهه با جهان و جامعه که مبتنی بر تغییر باور و نگرش است، و می دانی که در اغلب این کتاب ها حرفی از عقیده ی مذهبی نیست. "تاثیر ژن ها" هم چیزی بیش از یک باور برای من و تو که هرگز مکانیزم اثر آن ها را به چشم خودمان ندیده ایم نیست... پس باور ما مبتنی بر چیزی نیست که دیده ایم و می شناسیم؛ بلکه دیده ها و شناخته های ما بر مبنای باورهای مان شکل می گیرد.
و انسان "ناگزیر" از باور است...

۳ نظر:

ناشناس گفت...

roozat mobarak madar

ناشناس گفت...

سلام. روز مادر و روز زن رو به شما تبریک میگم و باور دارم. از خوندن پست های مخنصر و مفیدتون خوشحالم. شما هم شاد و تندرست و موفق باشد

شيدا گفت...

مدتیه که دوباره وب لاگت را می خونم. ممنون از توجه ونظرت. اما در مورد این مطلب, به عقیده من ما از دو زاویه مختلف به این مسئله نگاه کردیم.

دیده ها و شنیده های حال حاضر ما با سالها پیش تفاوت داره و ازاین رو باورهامون هم دستخوش تغییر شده. از طرفی با گسترش دامنه عرصه ها و حوزه های مختلف, امکان احاطه بر همه آنها هم وجود ندارد و باید به نتایج تخصصی حوزه های دیگه اتکا کنیم. چگونگی کارایی ژنها وتاثیرات ژنتیکی از حیطه تخصص من خارجه ولی این نمی تونه دلیلی برنفی نقش آنها باشد.

همان طور که گفتی صدها کتاب روانشناسی در زمینه تغییر نگاه و برداشت انسان است. چرا که احساسات و برداشتها و نوع نگاه و ... منشا ترشح هورمون های خاصی می شه و می تونه عملکرد ارگانها را تحت تاثیر قراربده. اگر مادر آن بچه مثل پدرش چنین باور عمیقی داشت, می شد گفت که اون سیب بی تاثیر نبوده . ولی من با این عقیده که به چند خط یا به یه چیزی قدرت جادویی یا به عبارتی تقدس ببخشیم به شکلی که معجزه کنه, مشکل دارم چون از حیطه بحث و تحلیل و در نتیجه تعقل خارج می شه. از این رو ما محکوم به پذیرش آن می شیم. این ایده درمورد برخی مسائل خطرناک می شه.